جدول جو
جدول جو

معنی فلسطینی - جستجوی لغت در جدول جو

فلسطینی(فِ لَ / لِ)
منسوب به فلسطین که ناحیۀ بزرگی است در پشت اردن. (سمعانی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ لَ طی ی)
منسوب است به فلسطین. (منتهی الارب). رجوع به فلسطینی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ تِ فِ لَ)
زیت الاضحا. زیت رکابی. زیت الانفاق. (تحفۀ حکیم مؤمن). در مصر زیت رکابی. (دزی ج 1 ص 616). رجوع به زیت الانفاق شود
لغت نامه دهخدا
عبدالرحمن بن حسّان الفلسطینی. محدث است و محمد بن شعیب از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
عبدالرحمن بن حسان الفلسطینی. محدّث است. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
لغت نامه دهخدا
مشرس الفلسطینی. محدث است. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مِ)
رجأ بن ابی سلمه فلسطینی. محدث است. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
جنید الفلسطینی، عکرمه بن عمار از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
فلسطینی. او از یعلی بن شداد و مجاهد و از او معاویه بن شداد روایت کند
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به لطین. لاطینی. رجوع به لاطین و لاطن و لاتین شود، از مردم لاطین: و هو ’بلوطی’ اسم لطینی. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(ءُ سُلْ فِ لِ)
وی مفسر کتب ابقراط بوده است. (ابن الندیم) (عیون الانباء ج 1 ص 34) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسیک)
لغت نامه دهخدا
(فِ لَ / لِ)
از اجناد شام است، و نسبت بدان فلسطی و فلسطینی است. (اقرب الموارد). ناحیتی است به شام با کشت وبرز و میوه ها و خواسته ها و مردم بسیار. و رمله قصبۀ فلسطین است و شهر غزه و بیت اللحم وشهر مسجد ابراهیم و شهرک نابلس و ارنجا (ظ: اریحا) و شهر بیت المقدس از فلسطین باشد. (از حدود العالم). صفحه ای است که همیشه مسکون بوده، مردمان مختلف از نژادهای گوناگون از کنعانیان گرفته تا اقوام معاصر ما در اینجا بنوبت سکنی گزیده اند و بسا که روی تپه ای چندین شهر یکی بعد از دیگری بنا شده و اکنون در یک جا آثار تمدنهای مختلف از زیر خاک بیرون می آید. هر شهر که خراب می شده بر ارتفاع تپه ای می افزوده و شهر جدید را بر شهر خراب شده میساختند. گویند که عده چنین طبقات گاهی از ده و بیست تجاوز میکند، بنابراین عالم آثار عتیقه باید بسیار رنج برد تا آثار و علایم هر دوره یا عهدی را از دوره و عهد دیگر تمیز دهد و آن را به جا و طبقۀ خود نسبت دهد. (ایران باستان پیرنیا ص 58). محل هایی که در تورات ذکر میشود غالباً در فلسطین یا در شام است. (ایران باستان پیرنیا ص 57). ناحیتی است از شام، و بیت المقدس قصبۀ این ناحیه است. شهرهای مشهورش عبارتند از: عسقلان، رمله، غزه، ارسوف، قیساریه، نابلس، اریحا، عمان، مافا و بیت جبرین که اول اجناد شام است. ابتدایش از ناحیۀ غرب رفح و انتهایش لجون از ناحیۀ غور است. (معجم البلدان) :
آماج تو از بست بود تا که به پنجاب
پرتاب تو از بلخ بود تا به فلسطین.
فرخی.
رجوع به فلسطون شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به لاطین، لاتینی، رجوع به لاتینی شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مخفف و معرب سوفسطایی. ج، فسطانیان. (فرهنگ فارسی معین) :
اگر زین می نیاری گشت آگاه
مبرزینجا سوی فسطانیان راه.
عطار
لغت نامه دهخدا
(فَ سِ)
فلس یونانی. رجوع به فلس یونانی شود
لغت نامه دهخدا
(فِ نُ)
نام حکیمی از مفسرین کتب حکمای قدیم. (ابن الندیم). (205- 270 قبل از میلاد) فیلسوف نوافلاطونی رم. در مصر تولد یافت و در اسکندریه تحصیل علوم کرد و از سال 244قبل از میلاد در رم به سخنرانی های فلسفی پرداخت و مکتب نوافلاطونی را بنیاد نهاد. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
افلاطونی. منسوب به افلاطون:
ای فتنه بر علوم فلاطونی
دین تاج علمهای فلاطون است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
قریه ای است در عراق. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاطینی
تصویر لاطینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
سوفسطایی بنگرید به سوفسطایی سوفسطایی، جمع فسطانیان: اگر زین می نیاری گشت آگاه مبر زینجا سوی فسطانیان راه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کوکنار آبی از گیاهان لبلاب نیلوفر صحرائی عشقه حبل المساکین
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته لاتینی لتینی زبان فرنگی منسوب به لطین لاتینی از مردم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار