جدول جو
جدول جو

معنی فقوء - جستجوی لغت در جدول جو

فقوء
(ذِ رَ)
خاک آلود کردن توجبه و باران پس ستور نچریدن علف را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَ ذَ بَ)
سخت زرد شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) (تاج المصادر بیهقی). زرد گردیدن و زرد بی آمیغ شدن، فرسودن کسی را سختی های روزگار و شکستن. (منتهی الارب) ، بالیدن کودک و جنبیدن، از گرمی مردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دزدیدن. (از اقرب الموارد). رجوع به فقع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دندان شتر برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). شقا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن دندان پیشین. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، غلبه کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به شقا شود، شانه کردن موی سرکسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زدن فرق سر کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَبْ بُ)
خشک شدن و بازایستادن اشک و خون. (منتهی الارب) (از آنندراج). بازایستادن اشک و خون. (تاج المصادر بیهقی). ایستادن آب چشم و خون. (مهذب الاسماء). واایستادن اشک و خون. (المصادر زوزنی) (از دهار). رقا. (ناظم الاطباء). رجوع به رقاء شود، برآمدن و بلند گردیدن رگ. (از منتهی الارب). برآمدن رگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد، و منه قول اکثم: لاتسبوا الابل فان فیها رقوء الدم، ای تعطی فی الدیات فتحقن بها الدماء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذَ بَ)
گم کردن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
اسم رمزی است که از برای بابل قرار داده شده و گاهی مقصود از مقاطعۀکلدانیه است. در لوله ای که در ایام سخاریب کنده و حکاکی شده لفظ فقود دیده میشود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فقر. (منتهی الارب). رجوع به فقر شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
مردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فقز و فقس شود، تخم شکستن مرغ و بچه بیرون آوردن از آن، تباه کردن بیضه را، کشتن جانور را، بازداشتن از کاری، به موی گرفته بزیر کشیدن. (منتهی الارب). معانی اخیر را مؤلف اقرب الموارد در ذیل مصدر ’فقس’ آورده است. رجوع به فقس شود
لغت نامه دهخدا
(فَقْ قو)
خربزۀ شامی که آن را حبحب نیز نامند. (منتهی الارب). اهل یمن آن را حبحب میگویند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَقْ قو)
خربزۀ ناپخته. (منتهی الارب). رجوع به فقوس شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ بَ)
دشوار شدن کار و سترگ گشتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُقْ وَ)
فقوه السهم، سوفار تیر. ج، فقی ̍. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فی ٔ. (منتهی الارب). رجوع به فی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(فَقْءْ)
فق ء. رجوع به فق ء شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
فثاء. رجوع به فثاء شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ حَ)
در پی کسی رفتن. (منتهی الارب). و این مقلوب قفو است به تقدیم قاف بر فاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقوء
تصویر رقوء
خون بند آنچه بر زخم نهند تا خون را بند آرد، آشتی دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقود
تصویر فقود
گم شدن، گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقور
تصویر فقور
جمع فقر، نیازمندی ها تنگدستی ها اندوهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقوس
تصویر فقوس
خربزه شامی خیار چنبر از گیاهان زرد گردیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقوم
تصویر فقوم
دشوار شدن: کاری، سترگ گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقوه
تصویر فقوه
سوفار سوفار تیر
فرهنگ لغت هوشیار
فقاه: پوسته کنده پوسته ای که هنگام زایش از سر یا بینی کودک کنده شود پوست تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقوص
تصویر فقوص
((فَ))
خیار چنبر
فرهنگ فارسی معین