جدول جو
جدول جو

معنی فقدد - جستجوی لغت در جدول جو

فقدد(فُ دُ)
می کشوث که گیاهی است. (منتهی الارب). شرابی از مویز یا عسل یا کشوث و همان فقد است که ذکر شد. (از اقرب الموارد) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فقید
تصویر فقید
درگذشته، مرده، مفقود، گم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقد
تصویر فقد
گم کردن، از دست دادن، فقدان، نبود
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
اسم رمزی است که از برای بابل قرار داده شده و گاهی مقصود از مقاطعۀکلدانیه است. در لوله ای که در ایام سخاریب کنده و حکاکی شده لفظ فقود دیده میشود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قُ دَ)
ابن عماربن مالک سلمی شاعری است که در دوران جاهلیت بزرگ شد و بر پیغمبر وارد گردید و اسلام آورد و با وی عهد بست که هزار سوار از بنی سلیم و عاد بیاورد. وی داستان اسلام آوردن خود را با طائفۀ خویش در میان گذاشت و گروه بسیاری با وی همداستان شده بسوی پیغمبر اسلام به راه افتادند ولی وی در میان راه به سال 8 هجری قمری (= 629 میلادی) وفات کرد و یاران او در سال فتح (عام الفتح) بر پیغمبر وارد شدند و خبر مرگ او و آنچه بر آنها گذشته بود، دادند. رسول خدا بر وی ثنا گفت. رجوع شود به الاصابه ج 3 ص 229 و الاعلام زرکلی ج 2 ص 792
لغت نامه دهخدا
(مُ قَدْ دَ)
جامۀ نیک بریده شده، گوشت به درازا بریده شده. (ناظم الاطباء). گوشتی که به قطعات بریده و آویخته شود تا خشک گردد. قدید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ دُ)
اسب لاغر کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
حب الفقد. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به فقد شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ بَ)
گم کردن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گم کرده شده. مات غیر فقید و لاحمید، یعنی بمرد و کسی پروای آن نکرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در تداول امروز، برای مرده ای که بخواهند از او به احترام یاد کنند به کار برند. (یادداشت مؤلف).
- فقیدالمثل، بی مثل وعدیم النظیر. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
از قرای سمرقند است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَسْ سُ)
بشکافته شدن. (زوزنی). شکافته و بریده گردیدن، مختلف و متفرق گردیدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پراکنده شدن قوم و دارای امیال و آراء مختلف گردیدن آنان. (از اقرب الموارد) ، خشک شدن هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاره شدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره و کهنه شدن جامه. (از اقرب الموارد) ، بهزال درآمدن ناقه یا لاغر بوده فربه شدن گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گیاهی است دوائی که آن را پنج انگشت میگویند و در علت استسقا به کار آید و بعضی گویند تخم پنج انگشت است وعربی است. (برهان). بذرالفقد. حب الفقد. حب الفنجنگست. (یادداشت مؤلف). حب الفقد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقدد
تصویر سقدد
اسپ لاغر میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقود
تصویر فقود
گم شدن، گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقد
تصویر فقد
از دست دادن گم کردن گم کردن از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدد
تصویر قدد
جمع قده، دوال ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقید
تصویر فقید
از دست رفته، مفقود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقید
تصویر فقید
((فِ هُ لْ لُ قِ))
گم شده، از دست رفته، کنایه از مرده، درگذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقد
تصویر فقد
((فَ قْ))
گم کردن، از دست دادن
فرهنگ فارسی معین
ازدست رفته، درگذشته، شادروان، مرحوم
متضاد: حی
فرهنگ واژه مترادف متضاد