اسم رمزی است که از برای بابل قرار داده شده و گاهی مقصود از مقاطعۀکلدانیه است. در لوله ای که در ایام سخاریب کنده و حکاکی شده لفظ فقود دیده میشود. (قاموس کتاب مقدس)
اسم رمزی است که از برای بابل قرار داده شده و گاهی مقصود از مقاطعۀکلدانیه است. در لوله ای که در ایام سخاریب کنده و حکاکی شده لفظ فقود دیده میشود. (قاموس کتاب مقدس)
ابن عماربن مالک سلمی شاعری است که در دوران جاهلیت بزرگ شد و بر پیغمبر وارد گردید و اسلام آورد و با وی عهد بست که هزار سوار از بنی سلیم و عاد بیاورد. وی داستان اسلام آوردن خود را با طائفۀ خویش در میان گذاشت و گروه بسیاری با وی همداستان شده بسوی پیغمبر اسلام به راه افتادند ولی وی در میان راه به سال 8 هجری قمری (= 629 میلادی) وفات کرد و یاران او در سال فتح (عام الفتح) بر پیغمبر وارد شدند و خبر مرگ او و آنچه بر آنها گذشته بود، دادند. رسول خدا بر وی ثنا گفت. رجوع شود به الاصابه ج 3 ص 229 و الاعلام زرکلی ج 2 ص 792
ابن عماربن مالک سلمی شاعری است که در دوران جاهلیت بزرگ شد و بر پیغمبر وارد گردید و اسلام آورد و با وی عهد بست که هزار سوار از بنی سلیم و عاد بیاورد. وی داستان اسلام آوردن خود را با طائفۀ خویش در میان گذاشت و گروه بسیاری با وی همداستان شده بسوی پیغمبر اسلام به راه افتادند ولی وی در میان راه به سال 8 هجری قمری (= 629 میلادی) وفات کرد و یاران او در سال فتح (عام الفتح) بر پیغمبر وارد شدند و خبر مرگ او و آنچه بر آنها گذشته بود، دادند. رسول خدا بر وی ثنا گفت. رجوع شود به الاصابه ج 3 ص 229 و الاعلام زرکلی ج 2 ص 792
گم کرده شده. مات غیر فقید و لاحمید، یعنی بمرد و کسی پروای آن نکرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در تداول امروز، برای مرده ای که بخواهند از او به احترام یاد کنند به کار برند. (یادداشت مؤلف). - فقیدالمثل، بی مثل وعدیم النظیر. (غیاث) (آنندراج)
گم کرده شده. مات غیر فقید و لاحمید، یعنی بمرد و کسی پروای آن نکرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در تداول امروز، برای مرده ای که بخواهند از او به احترام یاد کنند به کار برند. (یادداشت مؤلف). - فقیدالمثل، بی مثل وعدیم النظیر. (غیاث) (آنندراج)
بشکافته شدن. (زوزنی). شکافته و بریده گردیدن، مختلف و متفرق گردیدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پراکنده شدن قوم و دارای امیال و آراء مختلف گردیدن آنان. (از اقرب الموارد) ، خشک شدن هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاره شدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره و کهنه شدن جامه. (از اقرب الموارد) ، بهزال درآمدن ناقه یا لاغر بوده فربه شدن گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بشکافته شدن. (زوزنی). شکافته و بریده گردیدن، مختلف و متفرق گردیدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پراکنده شدن قوم و دارای امیال و آراء مختلف گردیدن آنان. (از اقرب الموارد) ، خشک شدن هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاره شدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره و کهنه شدن جامه. (از اقرب الموارد) ، بهزال درآمدن ناقه یا لاغر بوده فربه شدن گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گیاهی است دوائی که آن را پنج انگشت میگویند و در علت استسقا به کار آید و بعضی گویند تخم پنج انگشت است وعربی است. (برهان). بذرالفقد. حب الفقد. حب الفنجنگست. (یادداشت مؤلف). حب الفقد. (فهرست مخزن الادویه)
گیاهی است دوائی که آن را پنج انگشت میگویند و در علت استسقا به کار آید و بعضی گویند تخم پنج انگشت است وعربی است. (برهان). بذرالفقد. حب الفقد. حب الفنجنگست. (یادداشت مؤلف). حب الفقد. (فهرست مخزن الادویه)