جدول جو
جدول جو

معنی فقاحیه - جستجوی لغت در جدول جو

فقاحیه
(فُ حی یَ)
گلرنگ: حلۀ فقاحیه، حلۀ گلرنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

طایفۀ مذهبی از غلاه شیعه از اصحاب عبدالله بن معاویهبن عبدالله بن جعفر طیار (ذی الجناحین) که تناسخی بوده اند و گفته اند روح خدا در آدم حلول کرد بعد در شیث و بعد در پیغمبران دیگر و بعد به علی و اولاد او رسید و آنگاه در عبدالله حلول کرد و او مهدی و بلکه خداست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباحیه
تصویر صباحیه
فرقه ای از شیعۀ زیدیه که ابوبکر را امام می دانستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباحیه
تصویر صباحیه
فرقه ای از اسماعیلیه که از حسن صباح پیروی کرده و گفته میشود در موارد عملیات نظامی حشیش مصرف می کردند، حشاشین
فرهنگ فارسی عمید
(اِ حی یَ)
جماعت ملحدان، که چیزی را حرام و ناروا ندانند
لغت نامه دهخدا
دهی جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. آب آن از رود خانه مزدقان و محصول آن غلات و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حُ لی یَ)
نام حصنی است به یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تُفْ فا حی یَ)
سیب فروش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صُ حی یَ)
سنانهای پهن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُبْ با حی یَ)
از فرق شیعۀ زیدیه و امامیه که ابوبکر را امام میدانستند و میگفتند علی با آنکه افضل است نصی بر خلافت او نیست. (خاندان نوبختی ص 259 از خطط ج 4 ص 177)
لغت نامه دهخدا
(صَ حی یَ)
رجوع به جزر... شود
لغت نامه دهخدا
(طُ حی یَ / طِ حی یَ)
ابل طلاحیه، شتران طلح خوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ ما حی یَ)
آبیست بمشرق سمیرا و منسوب بمردی طماح نام. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ تی یَ)
نام دهی بوده است از توابع قم: و خراج ضیاع فراتیه نهصد و سی و هفت دینار... (ترجمه تاریخ قم ص 124)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فحّال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فحّال شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
فطانه. رجوع به فطانت شود
لغت نامه دهخدا
(بَقْ قا ری یَ)
چوب استوار و محکم. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(قُ حی یَ)
نسبت است به قراح و آن قریه ای است. (معجم البلدان). رجوع به قراح شود
لغت نامه دهخدا
(فُ یَ)
مرغی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فتّاح شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
حلۀ گلرنگ. (آنندراج). رجوع به فقاحیه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
پنجۀ دست. (منتهی الارب). کف دست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملاحیه
تصویر ملاحیه
مونث ملاحی: (عنقود ملاحیه)
فرهنگ لغت هوشیار
صلاحیت درفارسی: سزاواری شایستگی شایش شاهندگی فر ساختگی نیکو کار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاحی
تصویر فقاحی
جامه گلرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباحیه
تصویر اباحیه
جماعت ملحدان
فرهنگ لغت هوشیار
پیوسندگان نام پیروان عبد الله ذی الجناحین که می گفتند روان خدا در پیامبراندمیده و سرانجام به عبد الله رسیده و او نمرده و هم چنان در بیوسیدن است (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی می ناب، سخن رو راست آوند می تنگ می ساغر شراب خالص و پاکیزه، سخن خالص و بی آمیغ. خنور شراب آوند شراب
فرهنگ لغت هوشیار
زردک، پاتختی بامداد شب گردک، زیبایی از هفت گرایان و پیروان حسن صباح اند (فضل بن شادان) حویج زردک
فرهنگ لغت هوشیار
فتال سروده ها مونث فراقی. یا اشعار فراقیه. اشعاری که مشتمل بر فراق و دوری از معشوق باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشیه
تصویر فراشیه
تیره گیاهی پروانه واران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطانیه
تصویر فطانیه
زیرکی دانایی زود یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهامیه
تصویر فهامیه
به دل دریافتن بینش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاحیه
تصویر فلاحیه
شادگان نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقانیه
تصویر لقانیه
زیرکی هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراحیه
تصویر صراحیه
((صُ یَ))
شراب خالص، سخن خالص و بی آمیغ، ظرف شراب
فرهنگ فارسی معین