جدول جو
جدول جو

معنی فظظ - جستجوی لغت در جدول جو

فظظ
درشتخوی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فظاط و فظاظه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ ظُ / ظَ)
صمغی مانند صبر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
صاحب منهاج گوید و صاحب جامع: آن دوایی ترکی است که دفع مجموع زهرها و گزیدگیها کند، چون به آب سرد بیاشامند دردهای سخت ساکن گرداند، مؤلف گوید: ظن من آبی است که جدوار است که از طرف ختا می آورند، (اختیارات بدیعی)، در برهان با این معنی ’فاط’ (با طاء بی نقطه) ضبط شده است، رجوع به فاط شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آب گشن و منی زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَظْیْ)
زه دان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بزرگ شمردن کار را و بر طاقت خود انجام آن را اعتماد نکردن، پر شدن ظرف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تنگ گردیدن کار و درماندن در سرانجام آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَهَْ یْ)
درشت خوی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فظاظه. فظظ. فظ. رجوع به این مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
رمز فظاهرٌ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فظیظ
تصویر فظیظ
آب گشن، آب زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظاظ
تصویر فظاظ
درشتخوی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوظ
تصویر فوظ
مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظ
تصویر فظ
درشتخوی ترشروی: مرد، آب شکنبه، گراز ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظ
تصویر فظ
((فَ ظّ))
درشت خو و بدزبان
فرهنگ فارسی معین