جدول جو
جدول جو

معنی فضفاض - جستجوی لغت در جدول جو

فضفاض
(فَ)
واسع و فراخ: ثوب فضفاض. عیش فضفاض. درع فضفاض. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فضفاض
فراخ، جامه فراخ، زندگی فراخ، بخشنده: مرد
تصویری از فضفاض
تصویر فضفاض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ ضَ)
درع فضفاضه، زره فراخ. (منتهی الارب). و مانند آن است: عیشه فضفاضه. (از اقرب الموارد) ، جاریه فضفاضه، دختر فربه درازبالا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فُ)
شکسته و ریزه که از شکستن چیزی برآید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فضاض الجبال، سنگهای پراکنده بر همدیگر فراهم آمده. (منتهی الارب) ، طاروافضاضاً، متفرقاً پرواز کردند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فضفاضه
تصویر فضفاضه
زره فراخ، فربه دراز بالا: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضاض
تصویر فضاض
شکسته خرده ریز، پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار