- فضا
- اسپاش، کیهان، فراسو، فرامون
معنی فضا - جستجوی لغت در جدول جو
- فضا
- فضا (Atmosphere) حال و هوا و حس کلی صحنه که متاثر از یک یا مجموعه ای از عوامل زیر است: صحنه آرایی، نوع لباس ها، نوع آرایش و گریم بازیگران، رنگ های به کار رفته در صحنه، سبک بازیگری، زاویه بندی و کادر بندی و نوع حرکت دوربین، نوع تدوین و صدا.در فیلم های تاریخی، فانتزی، ترسناک، علمی- تخیلی و مهیج، فضاسازی بسیار مهم است زیرا بار اصلی این فیلم ها بر دوش فضا سازی است.
- فضا
- میدان و عرصه، فضا در فارسی اسپاش وای دروای، فراخنای گشاده پهن مکان وسیع زمین فراخ ساحت، مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می کند، خوراک در هم خرواک آمیخته، فرمانروا مکان وسیع زمین فراخ ساحت، مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می کند
- فضا ((فَ))
- مکان فراخ، زمین وسیع، کیهان، آن سوی جوّ
- فضا
- جهان سه بعدی بی کران که اجسام و رویدادها در آن هستند یا اتفاق می افتند، ناحیۀ آن سوی جو یا منظومۀ شمسی، محیط مثلاً فضای اختناق آور، ساحت مثلاً فضای منزل دم دارد
- فضا
- Space
- فضا
- espaço
- فضا
- пространство
- فضا
- przestrzeń
- فضا
- простір
- فضا
- espacio
- فضا
- espace
- فضا
- spazio
- فضا
- ruimte
- فضا
- अंतरिक्ष
- فضا
- فضاءٌ
- فضا
- מֶרחָב
- فضا
- nafasi
- فضا
- พื้นที่
- فضا
- স্থান
- فضا
- خلاء
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کثیرالفضل، دارای فضل بسیار
باقیمانده، بقیه
شکسته خرده ریز، پراکنده
جمع فضیحه، زنان ولگسار (هرزه خرج)، رسوایی رسوا کننده
یکی کردن پس و پیش
کیهان نورد
پس مانده از هر چیز، بقیه، باقی مانده
رسوایی، بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی