جدول جو
جدول جو

معنی فسیفساء - جستجوی لغت در جدول جو

فسیفساء
(فُ سَ فِ)
فسیفسه. قطعات کوچک از رخام و جز آن که به یکدیگر ترکیب شوند و محوطۀ خانه ها را از درون زینت دهند و گویند اصل لغت رومی است. (از اقرب الموارد). خرزه و مهره های رنگارنگ که بر دیوارهای خانه از درون پهلوی یکدیگر نشانند و صور و نقوش برآرند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فسیفساء
تازی گشته - خرده کاشی خرده سنگ، کرم کاهو
تصویری از فسیفساء
تصویر فسیفساء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ یَ)
کوتاه لئیم خلقت. (منتهی الارب). حیفس. رجوع به حیفس شود
لغت نامه دهخدا
(فُسَ فِ سَ)
فسیفساء. رجوع به فسیفساء شود
لغت نامه دهخدا
جای پیوند مهره های پشت، جای برنشست از ستور، سر کتف اسب، مهرۀ پشت خر، ج، سیاسی، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بیابان فراخ و بی آب. ج، فیافی. (منتهی الارب). بیابانی که آب در آن نیست، جای مستوی. (اقرب الموارد). رجوع به فیف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیفاء
تصویر فیفاء
کویر فراخ
فرهنگ لغت هوشیار