جدول جو
جدول جو

معنی فسیخانی - جستجوی لغت در جدول جو

فسیخانی
(فِ)
منسوب به فسیخان که بلدی است از ناحیۀ فارس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
دیوثی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). قوادی. بی غیرتی. بی عصمتی. کشخانی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه آن 240 تن و آب آن از چشمه ها است. محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فِتْ)
منسوب به فتیان که قبیله ای است. (از سمعانی). رجوع به فتیان شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
از دیه های طبرش. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مخفف و معرب سوفسطایی. ج، فسطانیان. (فرهنگ فارسی معین) :
اگر زین می نیاری گشت آگاه
مبرزینجا سوی فسطانیان راه.
عطار
لغت نامه دهخدا
(فَرْ رُ)
منسوب به فرخان که نام جد خاندانی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِرْ)
منسوب به فریان که نام جد خاندانی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سُفْ)
منسوب به سفین و سفیان است که از قراء هرات میباشند. (الانساب سمعانی)
نسبتی است بجمعی که تابع مذهب سفیان ثوری میباشند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سُفْ)
مردی است بدصورت و آبله رو و چهارشانه و ازرق چشم و اسم او عثمان بن عینیه است و از اولاد یزید بن معاویه است. در بیابانی که مابین مکه و شام است ظهور خواهدکرد. (از منتهی الاّمال تألیف شیخ عباس قمی ص 336)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
فیخ. (اقرب الموارد). رجوع به فیخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشیخانی
تصویر کشیخانی
عمل و شغل کشخان: (چون تو ممدوح و من بر دو نان اینت بیخردگی و کشخانی)، (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
سوفسطایی بنگرید به سوفسطایی سوفسطایی، جمع فسطانیان: اگر زین می نیاری گشت آگاه مبر زینجا سوی فسطانیان راه
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره خوانی، هم سرایی با خواننده ی اصلی در ترجیع بندها
فرهنگ گویش مازندرانی
سحرخوانی
فرهنگ گویش مازندرانی
بیمار غشی
فرهنگ گویش مازندرانی