اصلش از اردستان از توابع اصفهان و کیفیت سایر احوالش از نظر پنهان است. این دو مطلع از اوست: گهی که بر دلت از دیگری غباری هست مگر بخاطرت آید که خاکساری هست. و دیگر: کدام دل که بر او زخمی از خدنگ تو نیست تو صلح اگر نکنی کس حریف جنگ تو نیست. (از آتشکدۀ آذر چ سنگی ص 184)
اصلش از اردستان از توابع اصفهان و کیفیت سایر احوالش از نظر پنهان است. این دو مطلع از اوست: گهی که بر دلت از دیگری غباری هست مگر بخاطرت آید که خاکساری هست. و دیگر: کدام دل که بر او زخمی از خدنگ تو نیست تو صلح اگر نکنی کس حریف جنگ تو نیست. (از آتشکدۀ آذر چ سنگی ص 184)
حکیم رکنا، متخلص به مسیحی. از شعرای دورۀ صفویه و اهل کاشان است. این شعر از اوست: دلا پیوسته در بند رضا باش چو شاهین عدل میزان قضا باش به سرد و گرم همچون سایه خوش باش وگر هم آفتابی سایه وش باش. (از تذکرۀ مجمعالخواص) ابن ابراهیم، مشهور به ابن ابی البقاء و ابن عطار. طبیب نصرانی که مولدش بغداد است و در زمان الناصر لدین الله خلیفۀ عباسی می زیسته است. (تاریخ الحکماء قفطی)
حکیم رکنا، متخلص به مسیحی. از شعرای دورۀ صفویه و اهل کاشان است. این شعر از اوست: دلا پیوسته در بند رضا باش چو شاهین عدل میزان قضا باش به سرد و گرم همچون سایه خوش باش وگر هم آفتابی سایه وش باش. (از تذکرۀ مجمعالخواص) ابن ابراهیم، مشهور به ابن ابی البقاء و ابن عطار. طبیب نصرانی که مولدش بغداد است و در زمان الناصر لدین الله خلیفۀ عباسی می زیسته است. (تاریخ الحکماء قفطی)
منسوب به مسیح. منسوب و متعلق به حضرت عیسی (ع). (ناظم الاطباء). کسی که دارای دین حضرت عیسی باشد. (ناظم الاطباء). آن که بر دین عیسی مسیح باشد. کسی که اقرار به دین مسیح دارد. (از قاموس کتاب مقدس). منسوب به مسیح نصرانی. (فرهنگ نظام). عیسوی. نصرانی. صلیب پرست. خاج پرست. چلیپاپرست. اهل تثلیث. یکی از ارباب تثلیث. ترسا. یسوعی. عیسائی. صلیبی. چلیپائی. مسیح پرست. مسیحائی، هر چیز منسوب به مسیح. - تاریخ مسیحی، سال مسیحی. تاریخ مربوط به محاسبه از میلاد حضرت مسیح (ع). تاریخی که مبداء آن میلاد حضرت مسیح است. تاریخ و سال عیسویها. - سال مسیحی، سال که آغاز آن از میلاد مسیح (ع) محاسبه شود. تاریخ مسیحی. ، مؤمنین اول دفعه در انطاکیه مسیحی خوانده شدند. کسی که فی الحقیقهو قلباً ایمان آورده است. (از قاموس کتاب مقدس)
منسوب به مسیح. منسوب و متعلق به حضرت عیسی (ع). (ناظم الاطباء). کسی که دارای دین حضرت عیسی باشد. (ناظم الاطباء). آن که بر دین عیسی مسیح باشد. کسی که اقرار به دین مسیح دارد. (از قاموس کتاب مقدس). منسوب به مسیح نصرانی. (فرهنگ نظام). عیسوی. نصرانی. صلیب پرست. خاج پرست. چلیپاپرست. اهل تثلیث. یکی از ارباب تثلیث. ترسا. یسوعی. عیسائی. صلیبی. چلیپائی. مسیح پرست. مسیحائی، هر چیز منسوب به مسیح. - تاریخ مسیحی، سال مسیحی. تاریخ مربوط به محاسبه از میلاد حضرت مسیح (ع). تاریخی که مبداء آن میلاد حضرت مسیح است. تاریخ و سال عیسویها. - سال مسیحی، سال که آغاز آن از میلاد مسیح (ع) محاسبه شود. تاریخ مسیحی. ، مؤمنین اول دفعه در انطاکیه مسیحی خوانده شدند. کسی که فی الحقیقهو قلباً ایمان آورده است. (از قاموس کتاب مقدس)
گویندبه علوم رسمیه ربطی داشته و تخلص به اسم میکند. اکثر اوقات با فقرا و درویشان هم صحبت بود. و معشوق هم به او میل کلی داشته و این بیت شاهد معین معنی است: جذبۀ عشق بحدی است میان من و یار که اگر من نروم او بطلب می آید. (از آتشکدۀ آذر چ سنگی تهران ص 32). وی ظاهراً از شاعران دورۀ صفویه و اصلاً تبریزی است. صادقی کتابدار مؤلف مجمع الخواص نویسد: معاصر مولانا شرف و بلکه مقارن او بود واکثر غزلهای خود را با هم سروده اند. این ابیات از اوست: ای گل نه همین معرکۀ من بتو گرم است هنگامۀ صد سوخته خرمن بتو گرم است گرم است بهم پشت رقیبان پی قتلم ای آه جگرسوزدل من بتو گرم است سرحلقۀ ماتمزدگانی تو فصیحی بخروش که هنگامه شیون بتو گرم است. (از مجمع الخواص ص 172)
گویندبه علوم رسمیه ربطی داشته و تخلص به اسم میکند. اکثر اوقات با فقرا و درویشان هم صحبت بود. و معشوق هم به او میل کلی داشته و این بیت شاهد معین معنی است: جذبۀ عشق بحدی است میان من و یار که اگر من نروم او بطلب می آید. (از آتشکدۀ آذر چ سنگی تهران ص 32). وی ظاهراً از شاعران دورۀ صفویه و اصلاً تبریزی است. صادقی کتابدار مؤلف مجمع الخواص نویسد: معاصر مولانا شرف و بلکه مقارن او بود واکثر غزلهای خود را با هم سروده اند. این ابیات از اوست: ای گل نه همین معرکۀ من بتو گرم است هنگامۀ صد سوخته خرمن بتو گرم است گرم است بهم پشت رقیبان پی قتلم ای آه جگرسوزدل من بتو گرم است سرحلقۀ ماتمزدگانی تو فصیحی بخروش که هنگامه شیون بتو گرم است. (از مجمع الخواص ص 172)
فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : در هر یک سرایی فسیح و خطه ای وسیع می بایست از جهت فیالان و مرتبان طعام و کافلان حوائج. (ترجمه تاریخ یمینی). به موضعی فسیح عریض میرود. (ترجمه تاریخ یمینی). - فسیح امل، پرآرزو. گشاده آرزو: قوی دل و فسیح امل روی بازنهاد. (کلیله و دمنه)
فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : در هر یک سرایی فسیح و خطه ای وسیع می بایست از جهت فیالان و مرتبان طعام و کافلان حوائج. (ترجمه تاریخ یمینی). به موضعی فسیح عریض میرود. (ترجمه تاریخ یمینی). - فسیح امل، پرآرزو. گشاده آرزو: قوی دل و فسیح امل روی بازنهاد. (کلیله و دمنه)