جدول جو
جدول جو

معنی فسونساز - جستجوی لغت در جدول جو

فسونساز
دلفریب، شوخ، عشوه ساز، فسونکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فسون خوان. آنکه نیرنگ سازد. فسونگر. افسونگر:
برآمد ناگه آن مرغ فسون ساز
به آیین مغان بنمود پرواز.
نظامی.
فسون سازان که از مه مهره سازند
به چشم افسای همت حقه بازند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
ساحر و عزائم خوان. افسون پرداز. افسون خوان. افسون گر. افسون پژوه. (آنندراج) ، پراکنده کنانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
کنایه از قاتل و کشندۀ بی تقریب و بی تقصیر، (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
کسی خود جان نبرد از شیوۀ آن چشم خونسازت
دگر قصد که داری ای جهان کشته همه نازت،
وحشی (از آنندراج)،
، اعضایی از جانور که خون در بدن جانور می سازد، رجوع به جانورشناسی عمومی ج 1 ص 177 و 188 شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
آنکه افسون کند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
دریغا. ای افسوس. واحسرتا. (یادداشت بخط مؤلف) :
کاش من از تو برستمی بسلامت
آی فسوسا، کجا توانم رستن ؟
رابعۀ قزداری
لغت نامه دهخدا
افسونگر، طناز، عشوه گر، فتان، فسونساز
فرهنگ واژه مترادف متضاد