جدول جو
جدول جو

معنی فسغلی - جستجوی لغت در جدول جو

فسغلی
(فِ غِ)
در تداول عوام، سخت خرد. (یادداشت بخط مؤلف). بسیار کوچک. فسقلی. رجوع به فسقلی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ قِ)
در تداول عوام، سخت خرد. بسیارکوچک. (یادداشت بخط مؤلف). کوچک و ناچیز. ریز و خرد. (فرهنگ فارسی معین). فسغلی. رجوع به فسغلی شود
لغت نامه دهخدا
(فَغُ)
شمس الدین بن عبدالله بن فتح الفرغلی السبربائی. نسبتش به محمد بن حنفیه میرسید. فقیهی بود از مردم سبربای (غربی مصر) ، بدین سبب او را سبربائی خوانده اند. تولدش در آنجا بود و در آن شهر به مقام قضاوت رسید و همانجا به سال 1210 ه. ق. / 1795 میلادی درگذشت. او راست: 1- الضوابط الجلیه فی الاسانید العلیه. 2- الزایرجه. و نیز اراجیزی ساخته است. (اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 256 از حفظ المبارک و مقدمۀ شرح الام الحسینی)
لغت نامه دهخدا
(فِ غِ)
در تداول، کوچک. فسقلی. فنقلی. رجوع به فسقلی و فنقلی شود
لغت نامه دهخدا
پارسی است فسغلی کوچولو ریزه، آغوزه از پرندگان کوچک و ناچیز ریز و خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسقلی
تصویر فسقلی
((فِ سْ قِ))
کوچک، ریز اندام
فرهنگ فارسی معین