جدول جو
جدول جو

معنی فسس - جستجوی لغت در جدول جو

فسس(فُ سُ)
جمع واژۀ فسیس. (منتهی الارب). جمع واژۀ فسیس، به معنی سست خرد و سست اندام. (آنندراج). رجوع به فسیس شود
لغت نامه دهخدا
فسس
جمع فسیس، سست خردان سست اندامان
تصویری از فسس
تصویر فسس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرس
تصویر فرس
اسب، پستانداری علف خوار، سم دار و با یال و دم بلند که برای سواری، بارکشی یا مسابقه از آن استفاده می شود
فرس اعظم: در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلس
تصویر فلس
پولک
سکه ای رایج در بعضی کشورهای عربی مانند عراق
پول فلزی بسیار کم ارزش، سکۀ کم بها، پول خرد کم ارزش، پرپره، پاپاسی، پول سیاه، پشیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیس
تصویر فیس
ناز، غرور، تکبر، افاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنس
تصویر فنس
سازه ای برای ایجاد حصار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرس
تصویر فرس
ایران، ایرانی، ایرانیان، برای مثال ز باس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب / که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان (سعدی۲ - ۶۶۴)
فرس قدیم: فارسی باستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسق
تصویر فسق
هر کار زشت، گناه آلود و غیراخلاقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عسس
تصویر عسس
پاسبان
کسی که در شب گردش می کند، شوکار، شبگرد، میر شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسن
تصویر فسن
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فِ سُ)
افسوس. آفیسس. شهری قدیم در ایونیه، واقع در ساحل دریای اژه در آنجا معبد آرتمیس - که در شمار عجائب سبعۀ عالم است - برپا بود و آن بدست ارستراتس سوخته شد. شورای افسس، در 431 میلادی نسطوریوس را محکوم کرد. طبق روایات اسلامی غار اصحاب کهف در همین شهر بود. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فسیس
تصویر فسیس
سست خرد، سست اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسوس
تصویر فسوس
بازی و ظرافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسن
تصویر فسن
فسان افسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسل
تصویر فسل
شاخ رز نشاندنی، فرومایه: مرد، پست و بی ارزش، تنبل نادان گول
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون آمدن از فرمان خدای عزوجل، جور و ستم کردن، نابود کردن، نافرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
شکستن مرغانه، خیار چنبر خوراندن، به زور دور کردن، دست کشیدن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
زایل گردانیدن دست کسی را از جائی، تباه گردیدن، برهم زدن معامله و پیمان، باطل کردن پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسح
تصویر فسح
جای فراخ، بیابان وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیس
تصویر فیس
تکبر غرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسس
تصویر لسس
شتربانان کاردان باربران کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطس
تصویر فطس
کوبیدن و پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدس
تصویر فدس
تننده از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلس
تصویر فلس
پشیز، فلوس، پول سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنس
تصویر فنس
نیاز کشنده انگلیسی دیواره پر چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسا
تصویر فسا
پارسی تازی گشته پسا شهری است در پارس فسای افسای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرس
تصویر فرس
اسب، یکی از صورتهای فلکی شمالی که بشکل اسب تو هم شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجس
تصویر فجس
بزرگی کردن، چیره شدن، زنده کردن زشتی ها
فرهنگ لغت هوشیار
گز، زبان گنجشک. آلتی که دسته کوتاه دارد و بدان چوب و جز آن را قطع کنند تبر تیشه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عاس، این واژه رمن عاس است ولی در فارسی به گونه تک به کارمی رود از این روی آرش تک آن درپارسی آورده می شود گزیر شبگرد چوبکی از می عشق بود مستی پروانه من هیچ اندیشه ز شبگرد و عسس نیست مرا (صائب) جمع عاس شبگردان پاسبانان گزمه ها. توضیح در فارسی این کلمه به معنی مفرد استعمال می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسس
تصویر اسس
اساس، بنیاد، پایه، پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسس
تصویر عسس
((عَ سَ))
جمع عاس، شبگردان، پاسبانان
عسس مرا بگیر کردن: کنایه از با رفتارهای عمدی، خود را لو دادن و گرفتار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرس
تصویر فرس
پارسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فکس
تصویر فکس
دورنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
فرو ریختن دیوار و غیره، پاره شدن
فرهنگ گویش مازندرانی