جدول جو
جدول جو

معنی فساریوس - جستجوی لغت در جدول جو

فساریوس
به یونانی نوعی از افسنتین است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایروس
تصویر سایروس
(پسرانه)
سیروس یا کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاسیروس
تصویر فاسیروس
(دخترانه)
نام دختر اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سسالیوس
تصویر سسالیوس
سیسالیوس، گیاهی شبیه رازیانه با تخم سبز رنگ به اندازۀ دانۀ گندم که در طب قدیم برای معالجۀ بعضی بیماری های ریه و معده به کار می رفته
سسالی، ساسالیوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاروس
تصویر فاروس
فانوس دریایی، چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، چراغ دریایی، فار
فرهنگ فارسی عمید
به یونانی کمون بری است، و شاه ترج (شاه تره) برّی را نیز نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
اسبغول و آن تخمی است معروف و بعربی بزرقطونا خوانند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سردار و سیاستمدار روم، (157-86 قبل از میلاد) وی فرزند خانواده ای ساده و بی جاه و جلال بود، او با ’متلوس’، یکی از سران اعیان روم درآویخت و خود را قهرمان مردم جلوه گر ساخت و مردم او را به کنسولی و جانشینی ’متلوس’ و سرداری سپاه آفریقا در جنگ با ’جوگورتا’ برگزیدند، او در سال 105 قبل از میلاد بر پادشاه ’نومیدها’ (جوگورتا) پیروز گردید، و سپس با درهم شکستن توتونها در سال 102 قبل از میلاد و ’سیمبرها’ بر وجهۀ ملی خود افزود ولی دستۀ اعیان به ریاست ’سولا’ که در شرق فاتح شده و موجب دور ساختن ماریوس از روم گردیده بود امتیازاتی بدست آوردند، چون ’سولا’ مجدداً از روم بسوی شرق رفت ماریوس به روم بازگشت و مخالفان خود را بکشت و مجدداً به مقام کنسولی رسید ولی هنوز مجلس نمایندگان را با خود موافق نساخته بود که درگذشت، (از لاروس)، و رجوع به تاریخ روم تألیف آلبرماله ترجمه زیرک زاده صص 50-1601 و اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی شود
لغت نامه دهخدا
نام اصلی نمرود است، گویند نمرود را پسری بوده پدر را گرفت و اخته کرد تا دیگر او را فرزند بهم نرسد و خود پادشاه شد، (برهان) (آنندراج)، در جنات الخلود در فهرست ’ملوک النمارده’ ’سیروس’ آمده ’سوروس’ نام خانواده ای مشهور در روم قدیم بوده است که چند تن از آن خانواده به امپراطوری رسیدند، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
قسوس است که عصارۀ لحیهالتیس باشد. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قسوس شود
لغت نامه دهخدا
عدس جبلی. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستان های نه گانه بخش داراب شهرستان فسا که آب مشروب آن از رود خانه عکس رستم، چشمه و قنات و محصول عمده اش غله، پنبه، حبوبات و جالیزکاری است. دارای 31 آبادی و در حدود 3600 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
کمون بری. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فالرغس، فارغوس، لقلق، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
ظاهراً طبیبی بوده است، و او را در عداد پزشکانی که در فاصله روزگاران بقراط و جالینوس زیسته اند نام برده اند، (از عیون الانباء فی طبقات الاطباء ج 1 ص 36)
لغت نامه دهخدا
به یونانی، ملبوس، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(پْسا / پِ)
نام رودکی به ده فرسنگی تارس کرسی کیلیکیه
لغت نامه دهخدا
بر یکی از خانواده های بزرگ روم اطلاق میشد که چون کشت باقلا رانخست افراد آن خانواده به مردم روم آموختند بدین اسم ملقب شدند، عده اعضاء خانوادۀ فابیوس به 306 تن بالغ میشد و آنان را 4000 تحت الحمایه بود، این خانواده در جنگ روم و وئی (در سه فرسنگی روم) رشادت بسیارنمود، لکن عاقبت در سال 478 قبل از میلاد ناگهان محصور دشمن گشت و سپاهیان وئی تمام افراد آن را بکشتند، (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ، ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 488)
لغت نامه دهخدا
به یونانی نوعی از ذراریح است و در گندم تولد یابد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دنار. نام سکه ای سیمین در روم قدیم. نخستین بار در 268 قبل از میلاد (و برطبق تحقیقات جدید در 180 قبل از میلاد) ضرب شد. اصلاً 4/55 گرم وزن داشت، ولی بعدها وزن و ارزش آن تقلیل یافت. دینار طلا از سکه های زرین دورۀ امپراطوری روم و معادل 25 دناریوس نقره بود. در دورۀ بعد از اصلاحات مالی قسطنطین کبیر، اطلاق دناریوس به سولیدوس وبه دینار طلا رواج یافت. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام یکی از مفسران سبعۀ کتب جالینوس است. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 8 و 117)
لغت نامه دهخدا
(فُ فُ)
نام حکیمی بوده جلیس اسکندر. (برهان). پرفیر. فیلسوف اسکندرانی شاگرد پلوتن (متولد 232 یا 233 و متوفی 304 میلادی) است. اسکندر مقدونی پنج قرن پیش از وی میزیسته اما در اسکندرنامۀ نظامی او معاصر اسکندر شناخته شده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). فرفوریوس الصوری ازمردم صور است. گویند نامش امونیوس بود و تغییر یافت. وی پس از جالینوس میزیست و او را در فلسفه و شناخت کلام ارسطو تقدمی است. کتابهای چندی را از ارسطو ترجمه کرده است. چون معرفت کلام ارسطاطالیس بر اهل زمان او دشوار می نمود از نقاط دوردست شکایت بدو بردند. وی گفت کلام حکیم نیازمند مقدمه ای است زیرا طالبان علم در زمان ما به خاطر فساد اذهان خود از درک آن قاصرند. سپس به تصنیف کتاب ایساغوجی پرداخت و آن را از وی فراگرفتند و اثر او به کتابهای ارسطو افزوده شد و در مقدمۀ کتابهای او قرار گرفت و تا امروز متداول است. از تصانیف اوست: 1- کتاب ایساغوجی. 2- کتاب المدخل الی قیاسات الحملیه که آن را ابوعثمان دمشقی نقل کرده است. 3 و 4- دو رساله به انابو. 5- کتابی در رد بخیوس در عقل و معقول که نه مقاله است و سریانی آن موجود است. 6- کتاب اخبار الفلاسفه که من مقالۀ چهارم آن را به سریانی دیده ام. 7- کتاب الاسطقسات که از آن نیز مقالتی به سریانی موجود است. (از تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک صص 256-257). رجوع به فرفوریوس شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی باقلی قبطی است که قلقاس نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی کاکنج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
فبریر. (آثار الباقیه). فبرایر. (ابن خبیر). فوریه. نام ماه دوم از سال میلادی است. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فوریه شود
لغت نامه دهخدا
طباریس. رجوع به طباریس و قاموس الاعلام ترکی شود. در حبیب السیر این نام به غلط طبارنوس آمده: طبارنوس بعد از وفات افسطوس بر مسند خسروی نشست. و در سال هفتم از جهانبانی او ’هردست’ یا ’هردوس’ که در سلک اعاظم امرا انتظام داشت، بلدۀ طبریه را بنانهاد. و به روایت تحفهالملکیه، در سال نوزدهم از پادشاهی او رفع عیسی علیه السلام اتفاق افتاد. و طبارنوس بیست و دو سال سلطنت کرد. بعد از فوتش یک سال و نیم سریر سلطنت روم از وجود پادشاهی صاحب حشمت خالی بود. (حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 76 و چ خیام ج 1 ص 215)
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی جدوار و بمعنی مخلص الارواح است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام طبیبی است. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
لاتینی تازی گشته چتراک گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست. برگهایش دارای بریدگیهای عمیق و گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در مناطق خشک و معتدل اروپا و آسیا میروید و از ریشه آن جهت معالجه صرع استفاده میکنند سسالیوس
فرهنگ لغت هوشیار
نام محلی در کوهستان کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان پنج کرستاق کجور
فرهنگ گویش مازندرانی