جدول جو
جدول جو

معنی فسارگسسته - جستجوی لغت در جدول جو

فسارگسسته
(بَ دَ / دِ)
افسارگسسته. افسارسرخود. مهارگسسته. خلیعالعذار. سرخود. بی بندوبار. که پای بند هیچ قانون و مقرراتی نباشد. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به افسارگسسته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ گُ سَسْ تَ / تِ)
بی تربیت. خلیعالعذار. لاابالی. فسارگسیخته. بی بندوبار. فسارآخته. دهنه سرخود. خودکامه. افسارگسیخته. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ / دِ)
سرکش و گستاخ. (ناظم الاطباء). خلیعالعذار، افسارگسسته. سرخود. خودسر. (از یادداشتهای مؤلف) : اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت. (سندبادنامه ص 131)
لغت نامه دهخدا
افسار گسسته، افسار سر خود، کسی که پای بند هیچ قانون و مقرارتی نباشد
فرهنگ لغت هوشیار