جدول جو
جدول جو

معنی فزازه - جستجوی لغت در جدول جو

فزازه
(دَ)
خشم گرفتن و برافروخته گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فزازه
خشم گرفتن
تصویری از فزازه
تصویر فزازه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ زَ)
جمع واژۀ عزیز. (منتهی الارب). رجوع به عزیز شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
رفتار. سلوک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
چادر و سایبانی که دو پایه داشته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
موضعی است در اهواز از کرانۀ دریای یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ زَ)
جامه و متاع فروشی. شغل بزاز. (ناظم الاطباء). بزازت
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ لَ)
فزازه. خشم گرفتن. (از ناظم الاطباء). رجوع به فزازه شود
لغت نامه دهخدا
(فَزْ زا عَ)
مرد بسیار ترساننده مردم را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فزع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ذَ نَ)
کزوزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خشک شدن و درترنجیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب). خشک شدن و منقبض شدن. (از اقرب الموارد) ، تندمزه گردیدن، بخیل و کم خیر شدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تنگ کردن: کزالشی ٔ، تنگ کرد آن چیز را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، باهم نزدیک نهادن گام: کزخطاه، باهم نزدیک نهاد گام را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کزّ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شزازت. سخت خشک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به شزازت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
رجوع به مزازت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فازه
تصویر فازه
چادر دو ستونه سایبان دو پایه خیمه چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزازه
تصویر مزازه
مزازت درفارسی: افزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزاره
تصویر فزاره
ماده پلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزاعه
تصویر فزاعه
ترسناک بیم زای ترساننده: آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فازه
تصویر فازه
((زِ یا زَ))
فاژه، خیمه، چادر
فرهنگ فارسی معین
چادر، خیمه، سایبان، مظله
فرهنگ واژه مترادف متضاد