جدول جو
جدول جو

معنی فریادزنان - جستجوی لغت در جدول جو

فریادزنان(فَرْ زَ)
در حال فریاد زدن. فریاد کنان. رجوع به فریاد زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریادخوان
تصویر فریادخوان
فریادخواه، آنکه دیگری را به مدد می طلبد، دادخواه
فرهنگ فارسی عمید
(فَرْ کُ)
در حال فریاد کردن و فریاد کشیدن:
رفت از پی آهوان شتابان
فریادکنان در آن بیابان.
نظامی.
فریادکنان بسرای احوص درآمد. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ)
غوغایی و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ دُمْ بَ)
از دیه های وازکرود قم. (ترجمه تاریخ قم ص 137). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن یافت نشد
لغت نامه دهخدا
(فُرْ رَ نَ)
از قرای مرو است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ)
دهی از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان، واقع در یازده هزارگزی باختر شهر تویسرکان و یک هزارگزی جنوب راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه. ناحیه ای است واقع در جلگه، سردسیر و دارای 1081 تن سکنه. از کرزان رود مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوبات، قلمستان زیاد، لبنیات، انگور و صیفی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. دبستان و هشت باب دکان و مسجد دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فریادخوان
تصویر فریادخوان
((~. خا))
دادخواه، مظلوم، فریادخواه
فرهنگ فارسی معین