جدول جو
جدول جو

معنی فروسویین - جستجوی لغت در جدول جو

فروسویین
(فُ)
مقابل برسویین. پایینی: گاه باشد که توته بر پلک برسویین بدرآید و گاه باشد که بر پلک فروسویین. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ تَ تَ)
بزیر روان شدن. به پایین جاری گشتن. مقابل بردویدن. سرازیر شدن، چنانکه اشک یا آب فرودود. (یادداشت بخط مؤلف) : عبداﷲ زبیر را سنگی بر روی آمد، خون بر روی وی فرودوید. (تاریخ بیهقی) ، پایین آمدن از بلندی: من از مئذنه فرودویدم و فریاد برآوردم. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به برسو. برسوئین. مقابل فروسویین: و اگر سحج و ریش نو است و در روده های برسویین است آنرا بشربتهای نرم و شوینده پاک باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر (آماس) اندرحجاب باشد که میان احشاء برسویین و فروسویین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
جوز مائل. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
ساییدن. تراش دادن، ساییده شدن. سودن. رجوع به سودن شود
لغت نامه دهخدا