- فروخفتن
- خفتن، خوابیدن، خمیدن
معنی فروخفتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پائین رفتن، بزیر رفتن پائین رفتن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول،
کنایه از نشان دادن حالتی به خصوص کبر و خودپسندی،برای مثال من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت / برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی (سعدی۲ - ۶۰۹)
کنایه از از دست دادن صفات اخلاقی به شیوه ای ناروا در برابر چیزی بی ارزش مثلاً آبروی خود را فروخت،
کنایه از خیانت کردن مثلاً یاران هم بند خود را فروخت،
کنایه از معاوضه کردن،برای مثال دو گیتی به رستم نخواهم فروخت / کسی چشم دین را به سوزن ندوخت (فردوسی - ۵/۳۳۸)
چیزی را در معرض فروش گذاشتن، نشان دادن، عرضه کردن
کنایه از نشان دادن حالتی به خصوص کبر و خودپسندی،
کنایه از از دست دادن صفات اخلاقی به شیوه ای ناروا در برابر چیزی بی ارزش مثلاً آبروی خود را فروخت،
کنایه از خیانت کردن مثلاً یاران هم بند خود را فروخت،
کنایه از معاوضه کردن،
چیزی را در معرض فروش گذاشتن، نشان دادن، عرضه کردن
روشن کردن، روشن شدن، تند شدن آتش، خشمگین شدن، افروختن
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، افروزان، افروزیدن، فروزیدن، افروزاندن، افروختن
vender
продавать
verkaufen
sprzedawać
продавати
vender
vendre
vendere
verkopen
बेचना
menjual
למכור
বিক্রি করা
بیچنا
افروختن، روشن شدن
روشن کردن آتش و چراغ
فروشدن، پایین رفتن، درون چیزی رفتن
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، افروزان، افروزاندن، افروزیدن، فروختن، فروزیدن
بزیر رفتن پایین رفتن، غوطه ور شدن، نفوذ کردن داخل شدن
فریب دادن گول زدن گمراه کردن، مغبون کردن، فریب خوردن گول خوردن: بمدارای هیچکس مفریب از مراعات هر کسی بشکیب. (هفت پیکر)