صورتی از کلمه فرنبغ یا خورنبغ است که نام آتشکده ای بوده است در پارس. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 228). رجوع به فرنبغ و آذرفرنبغ شود
صورتی از کلمه فرنبغ یا خورنبغ است که نام آتشکده ای بوده است در پارس. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 228). رجوع به فرنبغ و آذرفرنبغ شود
فریبنده، فریب دهنده، کنایه از زیبا، فریفته، فریب خورده، برای مثال هم حور بهشت ناشکیبا از توست / هم جادو و هم پری فریبا از توست (مجد همگر - لغتنامه - فریبا)
فریبنده، فریب دهنده، کنایه از زیبا، فریفته، فریب خورده، برای مِثال هم حور بهشت ناشکیبا از توست / هم جادو و هم پری فریبا از توست (مجد همگر - لغتنامه - فریبا)
ابن ماجوه الناعمی الحمصی. یکی از نقله و مترجمین، از لغات دیگر به زبان عربی. (ابن الندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زروبا (زوربا) ابن ماجوه (مانحوه) الناعمی الحمصی. (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 89). رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 ص 153 و عیون الانباء ص 204 شود
ابن ماجوه الناعمی الحمصی. یکی از نقله و مترجمین، از لغات دیگر به زبان عربی. (ابن الندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زروبا (زوربا) ابن ماجوه (مانحوه) الناعمی الحمصی. (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 89). رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 ص 153 و عیون الانباء ص 204 شود
ریختن. باریدن. فروریختن اشک و باران و جز آن: گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر صد کینه به دل گیری صد اشک فروباری. منوچهری. فروبارید بارانی ز گردون چنانچون برگ گل بارد به گلشن. منوچهری. وز ابر جهان سرشک پرحکمت بر کشت هش و خرد فروبارد. ناصرخسرو. ای حجت بسیارسخن دفتر پیش آر وز نوک قلم در سخنهات فروبار. ناصرخسرو. بیای تا من و تو هر دو ای درخت خدای ز بار خویش یکی چاشنی فروباریم. ناصرخسرو. مگر بر نوای چنان ناله ای فروبارد از چشم من ژاله ای. نظامی. رجوع به فروریختن شود
ریختن. باریدن. فروریختن اشک و باران و جز آن: گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر صد کینه به دل گیری صد اشک فروباری. منوچهری. فروبارید بارانی ز گردون چنانچون برگ گل بارد به گلشن. منوچهری. وز ابر جهان سرشک پرحکمت بر کشت هش و خرد فروبارد. ناصرخسرو. ای حجت بسیارسخن دفتر پیش آر وز نوک قلم در سخنهات فروبار. ناصرخسرو. بیای تا من و تو هر دو ای درخت خدای ز بار خویش یکی چاشنی فروباریم. ناصرخسرو. مگر بر نوای چنان ناله ای فروبارد از چشم من ژاله ای. نظامی. رجوع به فروریختن شود