- فرهنگ (دخترانه و پسرانه)
- شکوه، ادب، تربیت، علم، دانش، عقل، نام مادر کیکاووس پادشاه کیانی
معنی فرهنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- فرهنگ
- ادبیات، ادب
- فرهنگ
- علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت، کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آن ها باشد، لغت نامه
فرهنگ عامه: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین، فرهنگ عوام
فرهنگ عامیانه: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین، فرهنگ عوام
فرهنگ عوام: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین
- فرهنگ
- تعلیم و تربیت، علم و دانش و ادب
- فرهنگ ((فَ هَ))
- علم، دانش، تربیت، ادب، واژه نامه، کتاب لغت، عقل، خرد، تدبیر، چاره
- فرهنگ
- Culture
- فرهنگ
- cultura
- فرهنگ
- культура
- فرهنگ
- Kultur
- فرهنگ
- kultura
- فرهنگ
- культура
- فرهنگ
- cultura
- فرهنگ
- culture
- فرهنگ
- cultura
- فرهنگ
- cultuur
- فرهنگ
- संस्कृति
- فرهنگ
- budaya
- فرهنگ
- ثقافةٌ
- فرهنگ
- תרבות
- فرهنگ
- utamaduni
- فرهنگ
- วัฒนธรรม
- فرهنگ
- সংস্কৃতি
- فرهنگ
- ثقافت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مربوط به فرهنگ، کسی که در آموزش وپرورش کار می کند، معلم، مربی، شخص بافرهنگ و باادب
آنکه در پی دانش و دانش آموزی بود
Cultural, Culturally
cultural, culturalmente
культурный , культурно
kulturell