جدول جو
جدول جو

معنی فرنسی - جستجوی لغت در جدول جو

فرنسی
(فْرَ / فَ رَ)
منسوب به فرانسه. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرانسوی شود
لغت نامه دهخدا
فرنسی
فرانسوی
تصویری از فرنسی
تصویر فرنسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرنی
تصویر فرنی
خوراکی رقیق که با آرد برنج یا نشاسته، شیر، شکر، گلاب و هل تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرنگی
تصویر فرنگی
از مردم فرنگ، اروپایی، تهیه شده یا نشئت گرفته از اروپا مثلاً نخودفرنگی، گوجه فرنگی، رایج در اروپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرنی
تصویر فرنی
تهیه شده در فرن، به ویژه نوعی نان گردۀ کلفت، مرد درشت اندام
فرهنگ فارسی عمید
(فَ رَ)
منسوب به فرنجه که ولایتی است و جمعی از رومیان بدانجا منسوب اند. (سمعانی). رجوع به فرنگی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رِ)
دیفرنسیال. رجوع به دیفرنسیال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ سی یَ)
تأنیث افرنسی. رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
محمد بن ابراهیم بن فرنه الفرنی. از معاذ بن هشام و جز او حدیث شنید و ابواللیث فرایضی را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
نسبت است به فرنه که اسم جد خاندانی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
قسمی از حریره که با آرد برنج و شیر و شکر سازند. (ناظم الاطباء).
- فرنی پز. رجوع به مدخل فرنی پز شود
لغت نامه دهخدا
(فَ سا)
جمع واژۀ فریس. (منتهی الارب). جمع واژۀ فریس، به معنی کشته. (آنندراج). جمع واژۀ فریس، به معنی قتیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ سی ی)
منصور بن حسن بن منصور الفرسی. متولد به سال 617ه. ق. و متوفی به سال 700 هجری قمری / 1300 میلادی از ادبای یمن و از اعیان دبیران دستگاه مظفریه و صدر دولت مؤیدیه بود. و او را در معرفت ادب و کثرت محفوظات در آن سامان نظیری نبود. وی در جبله درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1073 از عقوداللؤلؤیه ج 1 ص 239)
لغت نامه دهخدا
(فُ سی ی)
فارسی. منسوب به فرس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ سی ی)
گوژپشت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
در تداول خانگی، پنهان کردن. قایم کردن
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
پرندی. رجوع به فرندیه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یکی از فرق یهود است که در ایام خداوند ما تا بحال بوده و هستند اما این اسم در کتاب عهد عتیق به هیچ وجه مذکور نیست و نیز اصل این فرقه هم معلوم نیست بجز اینکه میگویند فریسیان خلفا و جانشینان فرقۀ خسیدیه یعنی مقدسین مذکور در مکابیان بوده اند... (از قاموس کتاب مقدس). فرقه ای از یهود است و در ترجمه دیاتسارون از آنها به معتزله تعبیر شده است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ سی ی)
منسوب به افرنسه، یکی از شهرهای بزرگ افرنجه و روم. گاه آنرا افرنجه گویند و طائفۀ فرنج بدان نسبت کنند. (از النقود العربیه ص 111). منسوب به فرانسه. (یادداشت دهخدا) ، آنچه بدان آتش گیرانند. آتش گیره. (فرهنگ فارسی معین) ، شهاب. (یادداشت دهخدا). رجوع به آفروزه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ رَ)
منسوب است به فریس که نام اجدادی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نام عقل فلک کیوان است که زحل باشد. (انجمن آرا). در فرهنگ دساتیر و دیگر فرهنگها نیامده است
لغت نامه دهخدا
(فَ)
عزلت گزین. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ سَ)
خوبی تدبیر: فرنسهالمراءه، خوبی تدبیر وی در امور خانگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب به بنی فراس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرسی
تصویر فرسی
جمع فریس، کشتگان اسپ شناسان
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه لاتینی تنوری، نان تنوری خوراکی است رقیق. طرز تهیه: آرد برنج را بقدر ضرورت در کمی شیر حل کرده و در داخل شیر زده ده دقیقه می جوشانند و نزدیک پختن هل و گلاب و قند زده پس از دو سه جوش بر می دارند یا بدون قند کشیده یا شیره مصرف می کنند در هر یک لیتر شیر دویست گرم آرد برنج کافی است. نانی که در فرن پخته شود نان گرده ستبر نانی که کرانه هایش را در میان فرهم آورند و بریان کرده بروغن و شیر و شکر تر سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنسه
تصویر فرنسه
آراییدن آراسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنگی
تصویر فرنگی
اروپایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنسیه
تصویر فرنسیه
زبان فرانسوی، زن فرانسوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنی
تصویر فرنی
((فِ رْ))
نوعی خوراک رقیق که از شیر، آرد برنج، شکر و گلاب درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرنگی
تصویر فرنگی
منسوب به فرنگ، اروپایی
فرهنگ فارسی معین
خوراکی است رقیقطرز تهیه: آرد برنج را به قدر ضرورت در مقداری
فرهنگ گویش مازندرانی