- فرمانبر
- فرمانبردار، مطیع
معنی فرمانبر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تبعیت
اطاعت فرمانبرداری
مطیع شدن، اطاعت فرمان کردن
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
مطیع، آنف
اطاعت کردن مطیع شدن، تسلیم گشتن
اطاعت کردن فرمانبری
مطیع تابع. توضیح بعضی این کلمه را به فتح ب خوانند از مصدر فرمان برداشتن، ولی این مصدر در فارسی مستعمل نیست و این ترکیب صفت فاعلی است از فرمان بردن، نامبردار باربردار
Subordination
Subservient
subordinação
submisso
подчинение
покорный
unterwürfig
Unterordnung
podporządkowanie
підпорядкування
підлеглий
subordinación
subordination
subordinazione
servile
ondergeschiktheid
onderdanig
अधीनता
विनम्र
subordinasi