جدول جو
جدول جو

معنی فرقبیه - جستجوی لغت در جدول جو

فرقبیه
(فُ قُ بی یَ)
منسوب به فرقب و نوعی جامه از کتان سفید باشد. (از منتهی الارب). رجوع به فرقب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرقبیله
تصویر پرقبیله
آنکه قوم و خویش بسیار دارد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ دَ)
قسمتی از آسیای صغیر است که حدود آن متغیر بوده. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(غُ بی یَ)
یکی از فرق نه گانه از فرقۀ ثالثۀ شیعه باشند از غلات، و ایشان گویند علی بن ابی طالب به زاغ ماند. (بیان الادیان). صاحب الفرق بین الفرق گوید: غرابیه گروهی هستند که گفتند خدای بزرگ و ارجمند جبرئیل را به مژدۀ پیغمبری به سوی علی فرستاد و او در راه خود به غلط افتاد و اشتباهاً نزد محمد رفت زیرا علی به محمد شباهت بسیار داشت و آن دو بهم چنان مانند بودند که دوکلاغ یا دو مگس (ذباب) به یکدیگر مانند، و میگفتند که علی پیغمبر بود و فرزندان او پس از وی پیغمبر بودند. این گروه به پیروان خود گویند ’العنوا صاحب الریش’، یعنی آن شخص پردار را لعنت کنید، و خواست ایشان از آن شخص جبرئیل است و کفر این فرقه از یهود بیشتر است چه ایشان پیغمبر را گفتند چه کسی برای تو از سوی خدای تعالی وحی آورد؟ آن حضرت فرمود: جبرئیل. گفتند که ما او را دوست نداریم زیرا فرشتۀ عذاب است و اگر میکائیل که فرشتۀ رحمت است برای تو وحی می آورد ما به تو ایمان می آوردیم، و آنان جبرئیل را لعنت نکنند بلکه او را فرشتۀ عذاب دانند نه رحمت. اما غرابیه که از رافضه اند جبرئیل و محمد را لعنت کنند و خدای تعالی گفته است: من کان عدواً ﷲ و ملائکته و رسله و جبریل و میکال فان اﷲ عدو للکافرین. (قرآن 98/2) ، یعنی هرکه دشمن خدای و فرشتگانش و جبرئیل و میکائیل باشد، خدای دشمن کافران است. وچون نام کافر بنابراین آیه به دشمن فرشتگان محقق است از این رو این فرقه را از جملۀ فرق مسلمانان نمیتوان شمرد. (ترجمه الفرق بین الفرق چ محمد جواد مشکور چ 1 صص 259- 260) : بهری خوارج شدند، و بهری غالی، و بهری غرابی. (النقض ص 375). رجوع به مفاتیح العلوم ص 22، تبصره العوام ص 419 تلبیس ابلیس ص 103، الفرق بین الفرق ص 238، مقالات الشعری ص 16، خطط ج 4 صص 176- 177. بیان الادیان ص 157، ابن حزم ج 4 ص 183، خاندان نوبختی چ عباس اقبال ص 260، تعریفات و کشاف اصطلاحات الفنون و عقدالفرید ج 2 ص 240 و مزدیسنا ص 289 شود
لغت نامه دهخدا
(فِ قی یَ)
اشعاری که مشتمل بر فراق و دوری از معشوق باشد. (آنندراج). فراق نامه. رجوع به فراق، فراقی و فراق نامه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه، واقع در شش هزارگزی شمال میانه و شش هزارگزی شوسۀ تبریز به میانه. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل و دارای 114 تن سکنه. از رود خانه محلی مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوب و بزرک است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ)
نام دهی که متعلق به قوم فراخیه بوده است. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ)
نام قومی از تخس. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ دَ)
تثنیۀ فرقد است در حالت نصب و جر:
ای رسانیده به دولت فرق خود بر فرقدین
گسترانیده به جود و فضل در عالم یدین.
ابوالعباس مروزی.
محتمل مرقد تو فرقدین
متصل مسند تو شعریان.
خاقانی.
تا هم قدم شدیم سگ پاسبانت را
از فرق فرقدین قدم برنهاده ایم.
خاقانی.
درعلو درجت چون فرقدین بودند و در شهرت فضل چون نیرین. (ترجمه تاریخ یمینی). تکیه گاه او بر فرق فرقدین است. (ترجمه تاریخ یمینی).
آسمان در زیر پای همتت
برزمین مالید فرق فرقدین.
سعدی.
به دندان گزید از تغابن یدین
بماندش در او دیده چون فرقدین.
سعدی.
- فرقدین آسا، مانند فرقدین از بلندی و رفعت: ساحت فرقدین آسای ایشان مقبل شفاه و معفر جباه جهانیان است. (سندبادنامه ص 74).
رجوع به فرقدو فرقدان شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ گَهْ)
فریبگاه. رجوع به فریبگاه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ تی یَ)
نام دهی بوده است از توابع قم: و خراج ضیاع فراتیه نهصد و سی و هفت دینار... (ترجمه تاریخ قم ص 124)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ دی یَ)
از پرند فارسی. (یادداشت به خط مؤلف) : و فی نقوشه الفرندیه مشابه للب ناب السمک الذی تجلبه البغاریه الی خوارزم. (از الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی)
لغت نامه دهخدا
(فِ رَ جی یَ)
نوعی ماشین جنگی. افرنجیه. (دزی ج 2 ص 262). رجوع به افرنجیه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ بی یَ)
قبای کوتاه نیم آستین که تا میان ران را می پوشاند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بی یَ)
کروبیون. (از اقرب الموارد). رجوع به کروبیون شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نُ بی یَ / کَ رَمْ بی یَ)
طعامی که از کرنب سازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). طعامی که از کلم سازند. (از ناظم الاطباء). آش کلم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غُ یَ)
قسمی شیرینی. نوعی نان قندی است که از آرد بادام کنند. غرابی. غرابیا
لغت نامه دهخدا
(تُ بی یَ / یِ)
حروف ترابیه، مقابل حروف آتشین است و آنرا حروف خاکی و ارضیه نیز گویند و عبارت از: د، ح، ل، ع، ر، خ، ش میباشد. رجوع به حروف آتشین شود
لغت نامه دهخدا
(طُرْ را)
شهرستانی است به مصر، یا آن ضرابیه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ قَ لَ / لِ)
که خویش و تبار بسیار دارد
لغت نامه دهخدا
(ثُ قُ بی یَ)
نوعی از جامه های سپید مصری است که از کتان بافند. ثوب ثرقبی و قرقبی. پارچۀ مصری
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ)
دهی از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 895 تن سکنه. آب آن از قنات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ نِ / نَ دَ)
برگشتن پلک بالا یا زیر، که چشم بر هم نیاید، چنانکه چشم خرگوش در خواب
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ بی یَ)
گیاهی است که بگیاه نصی ماند. ارینبه. رجوع به ارینبه شود
لغت نامه دهخدا
(اِرَ لی یَ)
هرقله. (نخبهالدهر دمشقی ص 228) (الفهرست). نام چندین شهر در آسیای صغیر، که به افتخار هراکلس بدین نام خوانده شده اند: ارقلیۀ تراکیه، پرنث نزدیک بیزانس. ارقلیۀ بی ثینی، آسیای صغیر، که امروز آن را ارگلی گویند و دارای 8000 تن سکنه است. ارقلیۀ لوکانی، مستعمرۀ تارانت. ارقلیۀ صقلیه، مستعمرۀ اقریطش، که زمانی رقیب قرطاجنه بود و در مائۀ سوم قبل از میلاد بدست مردم قرطاجنه خراب شد. و رجوع به هرقله و ارگری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فریبگه
تصویر فریبگه
جایی که در آنجا طلسم بسته باشند، طلسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرقاطه
تصویر فرقاطه
کشتی جنگی بادبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرشایه
تصویر فرشایه
پارسی تازی گشته فرچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشیه
تصویر فراشیه
تیره گیاهی پروانه واران
فرهنگ لغت هوشیار
فتال سروده ها مونث فراقی. یا اشعار فراقیه. اشعاری که مشتمل بر فراق و دوری از معشوق باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنسیه
تصویر فرنسیه
زبان فرانسوی، زن فرانسوی
فرهنگ لغت هوشیار
زاغگونگان تیره ای از گزافندگان (غلات شیعه) که باور دارند محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام چون دو زاغ همانند یکدیگرند از غرابی در فارسی نان بادامی قسمی نان قندی که از آرد بادام سازند غرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروسیه
تصویر فروسیه
از ریشه پارسی فروسه بنگرید به فروسه و دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرقدین
تصویر فرقدین
((فَ قَ دَ یا دِ))
دو برادران، نام دو ستاره بر سینه صورت فلکی خرس کوچک یا دب اصغر، فرقدان
فرهنگ فارسی معین