جدول جو
جدول جو

معنی فرفهن - جستجوی لغت در جدول جو

فرفهن
(فَ فَ هََ)
معرب پرپهن. (از حاشیۀ برهان چ معین). رستنیی باشد که آن را خرفه گویند و به عربی بقلهالحمقاء خوانند. (برهان). رجوع به فرفخ و فرفه و فرفین و پرپهن شود
لغت نامه دهخدا
فرفهن
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن،، فرفین، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء
تصویری از فرفهن
تصویر فرفهن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرفتن
تصویر فرفتن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ فَ)
به معنی پرپهن است که خرفه باشد و به عربی بقلهالحمقاء خوانند. (برهان). فرفخ. فرفه. فرفهن. فرفیم. (یادداشت به خط مؤلف). و اندیقون نزد بعضی مسمی بدین اسم است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(فَ قُلْ مَ زِ)
قصبه ای است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات، واقع در چهارهزارگزی شمال خمین و دوهزارگزی خاوری راه خمین به اراک. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 1900 تن سکنه. از قنات مشروب می شود. محصولاتش غلات، بنشن، چغندر قند، پنبه، انگور، بادام، و صیفی است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و از صنایع دستی آنها قالیچه بافی است. یک باب دبستان دارد. راه فرعی ماشین رو به خمین دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ زی یَ تَ)
مخفف فریفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ فَ / فِ)
به معنی خرفه باشد که آن تخمی است معروف که به عربی بقلهالحمقاء گویند و فرفخ معرب پرپهن و به همین معنی است. (برهان). بقلهالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فرفخ، فرفهن و پرپهن شود
لغت نامه دهخدا
فریب دادن گول زدن گمراه کردن، مغبون کردن، فریب خوردن گول خوردن: بمدارای هیچکس مفریب از مراعات هر کسی بشکیب. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفین
تصویر فرفین
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن،، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرفتن
تصویر فرفتن
((فَ رِ تَ))
فریب دادن، گول زدن، فریب خوردن، گول خوردن، فریفتن
فرهنگ فارسی معین