جدول جو
جدول جو

معنی فرغولی - جستجوی لغت در جدول جو

فرغولی
(فَ)
منسوب به فرغول که از قرای دهستان است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
فرغولی
(فَ)
عمر بن محمد بن حسن بن علی بن ابراهیم، مکنی به ابوحفص. در دهستان متولد شد و در گرگان نشأت کرد. در نیشابور فقه آموخت و سپس تا پایان عمر در مرو زیست. ادیبی فاضل، متکلم و از پیروان فرقۀ صوفیان قشیریه بود. از ابواحمد عبدالحلیم قصاری و ابوعمرو عثمان بن محمد بن عبدالله المحمی و ابوالمظفر سمعانی حدیث شنید و ابوسعد سمعانی از وی استماع حدیث کرد. ولادتش در شعبان سال 560 ه. ق. بود. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 207)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرغول
تصویر فرغول
درنگ، تاخیر در کار، برای مثال که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱ - ۳۲)، اهمال، غفلت، برای مثال به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی - ۳۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
(فَغُ)
شمس الدین بن عبدالله بن فتح الفرغلی السبربائی. نسبتش به محمد بن حنفیه میرسید. فقیهی بود از مردم سبربای (غربی مصر) ، بدین سبب او را سبربائی خوانده اند. تولدش در آنجا بود و در آن شهر به مقام قضاوت رسید و همانجا به سال 1210 ه. ق. / 1795 میلادی درگذشت. او راست: 1- الضوابط الجلیه فی الاسانید العلیه. 2- الزایرجه. و نیز اراجیزی ساخته است. (اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 256 از حفظ المبارک و مقدمۀ شرح الام الحسینی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها. (برهان). تأخیر. مطل. (یادداشت به خط مؤلف). تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان. (اسدی) :
که فرغول پدید آید آن روز
که بر تخته تو را تیره شود نام.
رودکی (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی).
به هر کار بیدار و بشکول باش
به دل دشمن خواب فرغول باش.
اسدی.
رجوع به فرغوک شود
لغت نامه دهخدا
(فَ فَ)
از قرای دهستان است. (معجم البلدان) (سمعانی). و دهستان ناحیتی بوده است در نزدیکی گرگان که ویرانه های آن برجای است. (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 127)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مرغی است کوچک از جنس باشه که بدان شکار کنند و به ترکی قرغو گویند. (برهان). در ترکی جغتایی قراغو به معنی باشه و چرغ پرنده ای شکاری است وفرغوی مصحف قرغوی است به قاف. (از حاشیۀ برهان چ معین). فرغو. قرغوی. قرغی. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حالت و چگونگی مرغول. مرغول بودن. جعد. جعادت. جعودت. مقابل فرخالی. دیلمی موئی. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مرغول و مرغوله شود
لغت نامه دهخدا
اسفیوش بنکو (گویش شیرازی) از گیاهان تخمی است که آنرا بفارسی اسفیوش نامند بزرقطونا بنگو فسلیون
فرهنگ لغت هوشیار
تاخیر درنگ، غفلت: بهر کار بیدار و بشکول باش بدل دشمن خواب و فرغول باش (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرغول
تصویر فرغول
((فَ))
تأخیر، درنگ، اهمال، غفلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراوری
تصویر فراوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
صيغةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
Formulaic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
формульный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
sformalizowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
формульний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formuleerbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
सूत्रबद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
فارمولائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
সূত্রবদ্ধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
ตามสูตร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
kimuundo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formülsel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
公式化的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
פורמולרי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
공식적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulaik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
定型的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی