جدول جو
جدول جو

معنی فرطاح - جستجوی لغت در جدول جو

فرطاح
(فِ)
سر پهن. (آنندراج). رأس ٌ فرطاح، سر پهن. (منتهی الارب). رأس فرطاح، أی عریض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فرطاح
سر پهن
تصویری از فرطاح
تصویر فرطاح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ)
زمین پهن و فراخ. فرساح. (از اقرب الموارد) ، سم گسترده مغاک. (منتهی الارب). گسترده از سم ها. گویند: حافر فرشاح. (اقرب الموارد) ، ابر بی باران، زشت روی کلان سال از زن و ناقه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
زمین پهن فراخ. (منتهی الارب). الارض العریضه الواسعه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
رأس فلطاح، سر پهناور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
شادی و خرمی و شادمانی و سرور، شوخی و بی پروایی، ولگردی. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد صورت مصدری به اینگونه ضبط نشده است. رجوع به فرح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرشاح
تصویر فرشاح
ابر بی باران، زمین گسترده، پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرطاس
تصویر فرطاس
پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلطاح
تصویر فلطاح
سم پهن
فرهنگ لغت هوشیار