جدول جو
جدول جو

معنی فرشوکار - جستجوی لغت در جدول جو

فرشوکار
(فْرَ / فِْ رَ شُ)
در بعضی روایات سریانی مثل اقوال تئودر بارکنائی و آذرهرمزد آمده است که زردشتیان در ازاء چهار عنصر به اصول اربعۀ ذیل معتقد بوده اند: اشوکار، فرشوکار، زروکار وزروان و آخرین این چهار اصل پدر اهرمن و اورمزد بوده است. مورخی گمنام گوید که آنکه اورمزد را به وجود آورد فرشوکار بود. (از ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشیدیاسمی چ 2 ص 174)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراوار
تصویر فراوار
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
(فْرَ / فِ رَ شُ کَ رَ)
در اوستا چهار پسر از کی گشتاسپ نام برده شده اندکه عبارتند از: پشوتن، اسفندیار، فرشیدورد و فرشوکر. از فرزند اخیر او در فروردین یشت بند 102 یاد شده و در آنجا به فروهر او درود فرستاده شده است. در شاهنامه ذکری از این شخص نیست اما به یقین او پسر گشتاسپ بوده، چه در ایاتکار زریران مکرر از او یاد شده است. او در یکی از جنگهای دینی به دست ’نامخواست’ فرزند ’هزار’ سردار تورانی کشته شده است. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین چ 1 ص 332)
لغت نامه دهخدا
کلمه اوستایی است بمعنی بخشندۀ قوت رجولیت که زردشتیان آنرا یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 174 شود، جمع واژۀ شیعه، بمعنی اتباع و انصار. (از المنجد). گروههای دوستان. جمع واژۀ شیعه. (از لطایف) (غیاث). جمع واژۀ شیعه، بمعنی پیروان و یاران. (از منتهی الارب). پس روان. هوی خواهان. و رجوع به شیعه شود: درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم وروح مقدس مصطفی و اهل بیت و اصحاب و اتباع و یاران و اشیاع او باد. (کلیله و دمنه). بعد از آن او را باتمامت اتباع و اشیاع بکشتند. (رشیدی). اولاد و اعضاءو اتباع و اشیاع خویش را حاضر کرد و به انواع نصایح و ابواب مواعظ ایشان را تسکین داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). از سر نخوت و سکرت غرور بکثرت اتباع و اشیاع خویش از شهر بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). رؤس آن اشیاع و وجوه آن اتباع از نایافت قوت و مسکۀ زندگانی مستغاث کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 17). مدار کار و حل و عقد اتباع و خدم و اشیاع و حشم برو منقوض بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 15). قاضی ابوالعلا صاعدبن محمد و سایر اشیاع این امیر قاضی را قسط اوفر است از احزان و نصیب اکبر است از اشجان. (ترجمه تاریخ یمینی ص 459). او را بکلی با اتباع و اولاد و اشیاع و اجناد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی).
وآن امیران دگر اتباع تو
کرد عیسی جمله را اشیاع تو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ)
مکار. غدار. فریب ساز. (از ناظم الاطباء). فریبنده
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بالا خانه تابستانی را گویند و به این معنی به حذف الف اول هم آمده است که فروار باشد. (برهان). فربال. فرباله. پروار. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به پروار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرموشکار
تصویر فرموشکار
آنکه فراموشی عادت دارد فرامشتکار کم حافظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروکار
تصویر سروکار
داد و ستد، معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
حیله گر، مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
((فَ))
مکار، غدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برش کار
تصویر برش کار
((بُ رِ))
کسی که کارش بریدن قطعه های مصالح اعم از پارچه، آهن، نایلون و همانند آن در اندازه های مناسب برای تولیدی ها باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
حیله گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
المخادع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
Deceitful, Wily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
trompeur, rusé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
aldatıcı, kurnaz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فریبکار
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
فریبکار , چالباز
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
প্রতারণামূলক , চতুর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
หลอกลวง , เจ้าเล่ห์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
mnyang'anyi, mwerevu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
רמאי , ערמומי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
騙しの , 狡猾な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
欺骗性的 , 狡猾的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
속이는 , 교활한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
menipu, licik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
bedrieglijk, sluw
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
ingannevole, astuto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
engañoso, astuto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
обманливий , хитрий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
oszukańczy, chytry
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
betrügerisch, listig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
обманчивый , хитрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
enganoso, astuto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فریبکار
تصویر فریبکار
धोखेबाज , चालाक
دیکشنری فارسی به هندی