جدول جو
جدول جو

معنی فرشاط - جستجوی لغت در جدول جو

فرشاط
(فِ)
پای گشاده نشیننده. (منتهی الارب). فرشط
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرشاد
تصویر فرشاد
(پسرانه)
شا دمان، مسرور، خوشحال، روح و عقل، کره مریخ
فرهنگ نامهای ایرانی
(فُ شَ)
دهی است به صعید مصر. (منتهی الارب). قریۀ بزرگی است در ساحل غربی نیل از صعید. (معجم البلدان). فرچوط. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرچوط شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام روح و عقل کرۀ مریخ. (ناظم الاطباء). نفس فلک مریخ است. (آنندراج) (انجمن آرا). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 257 شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
زمین پهن و فراخ. فرساح. (از اقرب الموارد) ، سم گسترده مغاک. (منتهی الارب). گسترده از سم ها. گویند: حافر فرشاح. (اقرب الموارد) ، ابر بی باران، زشت روی کلان سال از زن و ناقه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
الماء الفراط، آبی که هر یک از قبیله ها بدوسبقت جوید او را بود. (اقرب الموارد). آبی که هرکه پیش آید آن را، او را بود از قبیله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فُرْ را)
ج فارط. (اقرب الموارد). رجوع به فارط و فوارط شود
لغت نامه دهخدا
(فِ شِ)
فرشاط. پای گشاده نشیننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرشاه
تصویر فرشاه
پارسی تازی گشته فرچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرشاح
تصویر فرشاح
ابر بی باران، زمین گسترده، پهن
فرهنگ لغت هوشیار