باد که در پشت نشیند. (منتهی الارب). باد کوژی، چه آن پشت را فرومیکوبد و بعضی به کسر حکایت کرده اند. (اقرب الموارد) ، ریشی است که در گردن برآید. (منتهی الارب). خنازیر. (یادداشت به خط مؤلف). ریشی یا قرحه ای که بر گردن برآید و آن را فروکوبد. (اقرب الموارد)
باد که در پشت نشیند. (منتهی الارب). باد کوژی، چه آن پشت را فرومیکوبد و بعضی به کسر حکایت کرده اند. (اقرب الموارد) ، ریشی است که در گردن برآید. (منتهی الارب). خنازیر. (یادداشت به خط مؤلف). ریشی یا قرحه ای که بر گردن برآید و آن را فروکوبد. (اقرب الموارد)
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید، برای مثال از خانه چو رفت بر سر کوی / چون فرزه نشست بر لب جوی (نظامی - لغت نامه - فرزه)
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید، برای مِثال از خانه چو رفت بر سر کوی / چون فرزه نشست بر لب جوی (نظامی - لغت نامه - فرزه)
محل عبور کشتی ها، راه کوهستانی، پروا، پستا (نوبت) شکاف در زمین پاره ای کالا سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
محل عبور کشتی ها، راه کوهستانی، پروا، پستا (نوبت) شکاف در زمین پاره ای کالا سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
چاهک، دهانه جوی، بندر لنگر گاه، پاشنه در رخنه و سوراخی که از آن آب کشند، سوراخ پاشنه در، دهانه جوی، جای در آمدن بکشتی از لب دریا: هر کشتی به کدام فرضه در گذار بود، دهان دوات
چاهک، دهانه جوی، بندر لنگر گاه، پاشنه در رخنه و سوراخی که از آن آب کشند، سوراخ پاشنه در، دهانه جوی، جای در آمدن بکشتی از لب دریا: هر کشتی به کدام فرضه در گذار بود، دهان دوات
در ترکیب به معنی فرساینده آید به معانی ذیل الف - خسته کننده رنج دهنده جانفرسای روانفرسای طاقت فرسای ب - محو کننده نابود کننده، جمع ساینده: فرقد فرسای گردون فرسای
در ترکیب به معنی فرساینده آید به معانی ذیل الف - خسته کننده رنج دهنده جانفرسای روانفرسای طاقت فرسای ب - محو کننده نابود کننده، جمع ساینده: فرقد فرسای گردون فرسای
پارسی تازی گشته فرسک شفتالو از گیاهان فرانسوی گچنگار نقاشی به وسیله آب رنگ بر سطح گچی مرطوب دیوار. در فرسنگ سازی از آن جهت آب رنگ بکار میبرند که رنگها از متن دیوار نفوذ کنند و جزو زمینه بنظر آیند
پارسی تازی گشته فرسک شفتالو از گیاهان فرانسوی گچنگار نقاشی به وسیله آب رنگ بر سطح گچی مرطوب دیوار. در فرسنگ سازی از آن جهت آب رنگ بکار میبرند که رنگها از متن دیوار نفوذ کنند و جزو زمینه بنظر آیند
پشما گند زیر انداز ستور پارسی تازی گشته فرچه پاک کن هر چیز گستردنی (نمد حصیر قالی) گستردنی بساط، قالی (اختصاصا)، چاروایی که غیر از خوردن کاری نکند. یا فرش باستان. زمین ارض. یا فرش خاک. زمین ارض. یا فرش دورنگ. روزگار (باعتبار شب و روز)، زمین. یا فرش زمریدن، سبزه زار چمن یا فرش سقلاب. کاغذ. یا فرش صورتی. فرش و قالی دارای تصویر. یا فرش عاج. برف (که روی زمین را سفید کند)
پشما گند زیر انداز ستور پارسی تازی گشته فرچه پاک کن هر چیز گستردنی (نمد حصیر قالی) گستردنی بساط، قالی (اختصاصا)، چاروایی که غیر از خوردن کاری نکند. یا فرش باستان. زمین ارض. یا فرش خاک. زمین ارض. یا فرش دورنگ. روزگار (باعتبار شب و روز)، زمین. یا فرش زمریدن، سبزه زار چمن یا فرش سقلاب. کاغذ. یا فرش صورتی. فرش و قالی دارای تصویر. یا فرش عاج. برف (که روی زمین را سفید کند)