صدایی که هنگام عطسه کردن یا غذا خوردن و مانند آن شنیده می شود، به تندی، برای مثال برداشت کلک و کاغذ و فرفر فرونوشت / برفور این قصیدۀ مطبوع آبدار (انوری - ۱۶۰)
صدایی که هنگام عطسه کردن یا غذا خوردن و مانند آن شنیده می شود، به تندی، برای مِثال برداشت کِلک و کاغذ و فرفر فرونوشت / برفور این قصیدۀ مطبوع آبدار (انوری - ۱۶۰)
اصحاب احکام و زائجه، برای مولود از اول تا آخر عمر دوره ها و تقسیماتی قائلند که هر یک ازآن ادوار و تقاسیم را به کوکبی نسبت کنند، مثلاً از لحظۀ تولد تا چهارسالگی را منسوب به قمر کنند و آن مدت را فردار قمر گویند. این تقسیم بر طبق عقیدۀ ایرانیان قدیم است. عمر آدمی بنابر شمارۀ کواکب سبعه هفت فردار دارد. (از یادداشتهای مؤلف). مردم به تدبیر خداوند فردار بود آن سالها که او راست. چون تمام شوند به دیگر تدبیر اندرآید که از پس اوست و هر مولودی که به روز بود ابتدا از آفتاب کنند و هر مولودی که به شب بود ابتدا از قمر کنند و ترتیب خداوندان فردار به فلکهای کواکب است از برسوی و فروسوی. و هر فرداری سالهای او میان هفت ستاره بخشیده است. و نخستین بخشش خداوند آن فردار را بود خالص. و دوم بخشش هم اوراست ولیکن به انبازی آن ستاره که زیر فلک اوست. (التفهیم چ همایی ص 366). پردار. (حاشیۀ همان کتاب)
اصحاب احکام و زائجه، برای مولود از اول تا آخر عمر دوره ها و تقسیماتی قائلند که هر یک ازآن ادوار و تقاسیم را به کوکبی نسبت کنند، مثلاً از لحظۀ تولد تا چهارسالگی را منسوب به قمر کنند و آن مدت را فردار قمر گویند. این تقسیم بر طبق عقیدۀ ایرانیان قدیم است. عمر آدمی بنابر شمارۀ کواکب سبعه هفت فردار دارد. (از یادداشتهای مؤلف). مردم به تدبیر خداوند فردار بود آن سالها که او راست. چون تمام شوند به دیگر تدبیر اندرآید که از پس اوست و هر مولودی که به روز بود ابتدا از آفتاب کنند و هر مولودی که به شب بود ابتدا از قمر کنند و ترتیب خداوندان فردار به فلکهای کواکب است از برسوی و فروسوی. و هر فرداری سالهای او میان هفت ستاره بخشیده است. و نخستین بخشش خداوند آن فردار را بود خالص. و دوم بخشش هم اوراست ولیکن به انبازی آن ستاره که زیر فلک اوست. (التفهیم چ همایی ص 366). پردار. (حاشیۀ همان کتاب)
آواز نای و نفیر، از عالم شپاشاپ تیر و چکاچاک تیر و تیغ. (آنندراج از بهار عجم) : ز فرافر سهمگین نفیر سراسیمه شد خیره کش چرخ پیر. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج از بهار عجم). در آن حشرگاه قیامت اثر ز فرافر صرصر نایگر... صادق بیک صادقی (از آنندراج از بهار عجم)
آواز نای و نفیر، از عالم شپاشاپ تیر و چکاچاک تیر و تیغ. (آنندراج از بهار عجم) : ز فرافر سهمگین نفیر سراسیمه شد خیره کش چرخ پیر. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج از بهار عجم). در آن حشرگاه قیامت اثر ز فرافر صرصر نایگر... صادق بیک صادقی (از آنندراج از بهار عجم)
چوب بزرگ گنده ای باشد که در پس در کوچه نهند تا در گشوده نگردد. (برهان). فرادر. فردره. (حاشیۀ برهان چ معین). فرادر. فروند. فداوند. فردروند. فردرد. فردره. فدوند. رجوع به فدوند و فدرنگ شود
چوب بزرگ گنده ای باشد که در پس در کوچه نهند تا در گشوده نگردد. (برهان). فرادر. فردره. (حاشیۀ برهان چ معین). فرادر. فروند. فداوند. فردروند. فردرد. فردره. فدوند. رجوع به فدوند و فدرنگ شود
مرغی است، گنجشک. فرفور. رجوع به فرفور شود، شیری که بشکند و بیفشاند حریف خود را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فرفار شود، بچۀ میش و بز و گاو وحشی و گویند مؤنث آن خرفان و حملان است. (اقرب الموارد). برۀ میش و بز و گاوسالۀ وحشی یابره و برۀ نر. (منتهی الارب). رجوع به فرفور شود
مرغی است، گنجشک. فرفور. رجوع به فرفور شود، شیری که بشکند و بیفشاند حریف خود را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فرفار شود، بچۀ میش و بز و گاو وحشی و گویند مؤنث آن خرفان و حملان است. (اقرب الموارد). برۀ میش و بز و گاوسالۀ وحشی یابره و برۀ نر. (منتهی الارب). رجوع به فرفور شود
زود و شتاب و تعجیل، به تعجیل خواندن و به شتاب نوشتن. (برهان). - فرفرنوشتن، کنایه از زود نوشتن. (برهان). ، سخنی که آن را به شتاب و تعجیل به کسی گویند، به معنی بادفر هم آمده و آن چرمی باشد مدور که طفلان ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا از آن صدای فرفری ظاهر شود و بادزن را نیز گویند. (برهان). فرفره. (حاشیۀ برهان چ معین) : چرخ اگر گردد به فرمانت بر آن هم دل مبند ای برادر کار طفلان است فرفر داشتن. قاآنی. رجوع به بادفر و بادفرا و بادفراه شود
زود و شتاب و تعجیل، به تعجیل خواندن و به شتاب نوشتن. (برهان). - فرفرنوشتن، کنایه از زود نوشتن. (برهان). ، سخنی که آن را به شتاب و تعجیل به کسی گویند، به معنی بادفر هم آمده و آن چرمی باشد مدور که طفلان ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا از آن صدای فرفری ظاهر شود و بادزن را نیز گویند. (برهان). فرفره. (حاشیۀ برهان چ معین) : چرخ اگر گردد به فرمانت بر آن هم دل مبند ای برادر کار طفلان است فرفر داشتن. قاآنی. رجوع به بادفر و بادفرا و بادفراه شود