جدول جو
جدول جو

معنی فرثطه - جستجوی لغت در جدول جو

فرثطه
(دَ نَ)
فروهشته و نرم افتادن در زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
خانه نشین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(فُ طَ)
فراط. (منتهی الارب). آبی که چند قبیله در آن مساوی باشند یعنی همه را بود و آنکه پیش آید آن را ازآن وی بود: هذا ماء فراطه بین القوم، هرکه پیش تر بدان سبقت جوید سیراب گردد و دیگران وی را مزاحمت نکنند. بئر فراطه نیز به همین معنی است. (اقرب الموارد). رجوع به فراط شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
پای از پای گشاده ودور نهاده نشستن، به زمین چسبانیدن سرین و تکیه ساختن هر دو ساق را، به یک جانب گذاشتن هر دو پای را در سواری، به فروهشتگی و نرمی فروخفتن شتر، کفانیدن و پاره کردن گوشت را، دراز کشیدن چیزی را، گشاده داشتن شتر ماده هر دو پای راوقت دوشیدن، گشادن شتر هر دو پای را وقت کمیز انداختن. (منتهی الارب). رجوع به فرشط شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بسیار و پرگوشت گردیدن روی کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ طَ)
پیشی وبرآمدگی، اسم است خروج و تقدم را. (منتهی الارب). خروج و تقدم. (اقرب الموارد) : فلان ذوفرطهفی البلاد، أی صاحب اسفار کثیره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ طَ)
یک بار برآمدن از حد و درگذشتن از آن. (منتهی الارب). یک بار بیرون آمدن و تقدم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرطه
تصویر فرطه
لغزش در خشم، پیشی جستن پیشدستی
فرهنگ لغت هوشیار