فراط. (منتهی الارب). آبی که چند قبیله در آن مساوی باشند یعنی همه را بود و آنکه پیش آید آن را ازآن وی بود: هذا ماء فراطه بین القوم، هرکه پیش تر بدان سبقت جوید سیراب گردد و دیگران وی را مزاحمت نکنند. بئر فراطه نیز به همین معنی است. (اقرب الموارد). رجوع به فراط شود
فِراط. (منتهی الارب). آبی که چند قبیله در آن مساوی باشند یعنی همه را بود و آنکه پیش آید آن را ازآن ِ وی بود: هذا ماء فراطه بین القوم، هرکه پیش تر بدان سبقت جوید سیراب گردد و دیگران وی را مزاحمت نکنند. بئر فراطه نیز به همین معنی است. (اقرب الموارد). رجوع به فراط شود
پای از پای گشاده ودور نهاده نشستن، به زمین چسبانیدن سرین و تکیه ساختن هر دو ساق را، به یک جانب گذاشتن هر دو پای را در سواری، به فروهشتگی و نرمی فروخفتن شتر، کفانیدن و پاره کردن گوشت را، دراز کشیدن چیزی را، گشاده داشتن شتر ماده هر دو پای راوقت دوشیدن، گشادن شتر هر دو پای را وقت کمیز انداختن. (منتهی الارب). رجوع به فرشط شود
پای از پای گشاده ودور نهاده نشستن، به زمین چسبانیدن سرین و تکیه ساختن هر دو ساق را، به یک جانب گذاشتن هر دو پای را در سواری، به فروهشتگی و نرمی فروخفتن شتر، کفانیدن و پاره کردن گوشت را، دراز کشیدن چیزی را، گشاده داشتن شتر ماده هر دو پای راوقت دوشیدن، گشادن شتر هر دو پای را وقت کمیز انداختن. (منتهی الارب). رجوع به فرشط شود