جدول جو
جدول جو

معنی فراگیر - جستجوی لغت در جدول جو

فراگیر
متداول، جامع
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
فراگیر
جامع، جهان شمول، عام، پرشمول، کلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فراگیر
شاملٌ
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به عربی
فراگیر
Pervasive
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فراگیر
omniprésent
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فراگیر
alomtegenwoordig
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به هلندی
فراگیر
onipresente
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فراگیر
повсеместный
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به روسی
فراگیر
allgegenwärtig
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به آلمانی
فراگیر
wszechobecny
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به لهستانی
فراگیر
всезростаючий
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فراگیر
omnipresente
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فراگیر
onnipresente
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فراگیر
فراگیر، جامع
دیکشنری اردو به فارسی
فراگیر
सर्वव्यापी
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به هندی
فراگیر
فراگیر
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به اردو
فراگیر
সর্বব্যাপী
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به بنگالی
فراگیر
แพร่หลาย
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به تایلندی
فراگیر
isiyozuilika
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فراگیر
普遍的な
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فراگیر
普遍的
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به چینی
فراگیر
נִפְרָס
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به عبری
فراگیر
널리 퍼지는
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به کره ای
فراگیر
meluas
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فراگیر
her yerde olan
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراهیم
تصویر فراهیم
(پسرانه)
نام جد زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراهین
تصویر فراهین
(پسرانه)
فرایین
فرهنگ نامهای ایرانی
(دَ هََ دَ /دِ)
مرخم فروگیرنده. احاطه کننده. محاصره کننده. رجوع به فروگرفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از در گیر
تصویر در گیر
گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروگیر
تصویر فروگیر
احاطه کننده، محاصره کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراگیری
تصویر فراگیری
اپیدمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
ارشد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
فرمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
مناسبت
فرهنگ واژه فارسی سره
آموزشی، آموزش، تحصیل، شمول، احاطه، اشتمال، گسترش
فرهنگ واژه مترادف متضاد