- فراغت
- آسایش، راحتی، آسودگی،
برای مثال مور گرد آورد به تابستان / تا فراغت بود زمستانش فرصت، امکان،(سعدی - ۱۶۳) برای مثال نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲ - ۴۹۹)
به پایان رساندن کاری و رهایی یافتن از آن، کنایه از بی نیازی،برای مثال گر دوست را به دیگری از من فراغت است / من دیگری ندارم قائم مقام دوست (سعدی۲ - ۳۵۸)
فراغت یافتن: آسوده شدن از کاری، آسودگی یافتن
