جدول جو
جدول جو

معنی فراغ - جستجوی لغت در جدول جو

فراغ
اسب نیکو و گشاده رفتار، باد سرد تابستان
تصویری از فراغ
تصویر فراغ
فرهنگ فارسی عمید
فراغ
فراغت، آسایش، راحتی، آسودگی، فرصت، امکان
فراغ بال: کنایه از آرامش، آسایش، آسودگی خاطر
تصویری از فراغ
تصویر فراغ
فرهنگ فارسی عمید
فراغ
(فُ)
آب منی را گویند و آن آبی است که در هنگام احتلام و جماع و استمناء از مردم برآید. (برهان). فراغه. آب مرد و آن نطفه است. (اقرب الموارد از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
فراغ
(فِ)
باد سرد تابستان. (برهان) :
از هر سویی فراغ به جان تو
بسته یخ است پیش چوسندانا.
(منسوب به ابوالعباس).
صاحب برهان قاطع برای اینکه این شاهد واحد را قدری تعدیل کند فراغ را ’باد سرد تابستانی’ معنی کرده است. نه در زبان فارسی و نه در زبان عربی من مثالی نیافتم و گمان می کنم گردآورندگان لغت نامۀ اسدی (لغت فرس) که ظاهراً هم عامی بوده و هم از اهل زبان ما نبوده اند و این بیت را دیده اند به قرینه این معنی را به کلمه داده اند. من گمان می کنم فراغ همان فراغ عربی است و ’فراغ به جان تو’ تعبیری درزبان ادب است به جای ’دور از شما’ یا ’دور از جان شما’ که امروز معمول است. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
فراغ
آسوده شدن و راحت گشتن
تصویری از فراغ
تصویر فراغ
فرهنگ لغت هوشیار
فراغ
((فَ))
فارغ شدن، دست از کار کشیدن، در فارسی به معنی آسوده شدن، آسایش، آسودگی
تصویری از فراغ
تصویر فراغ
فرهنگ فارسی معین
فراغ
((فِ))
ظرف بزرگ، قدح بزرگ
تصویری از فراغ
تصویر فراغ
فرهنگ فارسی معین
فراغ
((فُ))
روشنایی، فروغ
تصویری از فراغ
تصویر فراغ
فرهنگ فارسی معین
فراغ
آسانی، آسایش، آسودگی، استراحت، راحت، خلاص، رهایی، نجات، اتمام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراغت
تصویر فراغت
آسایش، راحتی، آسودگی، برای مثال مور گرد آورد به تابستان / تا فراغت بود زمستانش (سعدی - ۱۶۳) فرصت، امکان، برای مثال نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲ - ۴۹۹)
به پایان رساندن کاری و رهایی یافتن از آن، کنایه از بی نیازی، برای مثال گر دوست را به دیگری از من فراغت است / من دیگری ندارم قائم مقام دوست (سعدی۲ - ۳۵۸)
فراغت یافتن: آسوده شدن از کاری، آسودگی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
بی تاب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراغی
تصویر فراغی
دروایی (فضائی)
فرهنگ لغت هوشیار
فراغت رامش آسودگی ماژ نتاس، رستی، وارستگی با این آرش ها واژه فراغه تازی در فارسی به کار می رود ولی در تازی این واژه آرش باژ گونه دارد و برابر است با: ناشکیبایی بی آرامی شوس شوسر آب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
((فَ غَ))
بی تاب شدن، بی تابی، ناشکیبایی، در فارسی به معنی آسودگی، آسایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
آسایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
Graduation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
diplôme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
毕业
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
סִיוּם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
การสำเร็จการศึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
卒業
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
mezuniyet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
kuhitimu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
kelulusan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
졸업
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
выпуск
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
स्नातक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
afstuderen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
laurea
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
graduación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
випуск
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
ukończenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
Abschluss
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
graduação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراغت
تصویر فراغت
স্নাতক
دیکشنری فارسی به بنگالی