جدول جو
جدول جو

معنی فرادنبه - جستجوی لغت در جدول جو

فرادنبه
(فَ)
قصبه ای است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد، واقع در 11 هزارگزی باختر بروجن متصل به راه بروجن به اصفهان. ناحیه ای است واقع در دامنۀ کوه و معتدل که دارای 4004 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصولاتش غلات، حبوب، کتیرا و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنعت دستی زنان قالی بافی است. راه ماشین رو و یک باب دبستان و نیز یک قلعۀ قدیمی و یک زیارتگاه و در حدود 35 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرانه
تصویر فرانه
(دخترانه)
فرانک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادبه
تصویر رادبه
(پسرانه)
مرکب از راد (بخشنده یا خردمند + به (خوبتر، بهتر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرازنده
تصویر فرازنده
(دخترانه)
بالابرنده و افرازنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرازنده
تصویر فرازنده
بلند کننده، بالابرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراعنه
تصویر فراعنه
فرعونها، پادشاهان مصر، جمع واژۀ فرعون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرانسه
تصویر فرانسه
از مردم فرانسه، زبان مردم فرانسه مثلاً کلاس فرانسه
فرهنگ فارسی عمید
(فَ سِ)
دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 8500گزی شمال آمل. ناحیه ای است واقع در دشت، معتدل مرطوب و دارای 230 تن سکنه است. از رود خانه هراز مشروب میشود. محصولاتش برنج، کنف و صیفی است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ بَ)
مردی بوده است در قرن پنجم هجری از ملوک کابل. ملک اعظم بر او خشم گرفت و از پیش خودش براند. و او با جماعتی از حواشی و ممالیک وخدمتگارانش از پیش او بیرون آمد و آمد تا به زمین قم و بدین موقع فرودآمد. (از ترجمه تاریخ قم ص 65)
لغت نامه دهخدا
(فَ بَ / بِ)
پرآب. رود پرآب. (تاریخ قم ص 65)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
نام دهی است و این ده رافرابه بنا کرده است، و گویند آن را بدین علت فرابه نام نکردند بلکه بسبب آن نام کردند که آب آن بسیار بود و فرابه یعنی پرآبه. (از ترجمه تاریخ قم ص 65)
لغت نامه دهخدا
(دِ نی یَ)
تأنیث رادنی، ناقه رادنیه، ای خالطت حمرته صفره. (منتهی الارب). رجوع به رادن و رادنی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ زِ نَ)
جمع واژۀ فرزین و فرزان. در تداول متأخر اعراب به کار میرود. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ عِ نَ)
جمع واژۀ فرعون. (منتهی الارب). و فرعون نامی است که بر پادشاهان مصر قدیم اطلاق شده است. (المنجد). سلاطین قدیم مصر فرعون لقب داشتند. فراعنۀ مصر بیست وشش سلسله بوده اند و تاریخشان تقریباً سه هزار سال میشود. پایتخت مصر گاهی منفیس و زمانی تب بوده. قدرت و عمران این مملکت در زمان سلطنت توتمس سوم و رامسس دوم که از فراعنۀ تب بودند به اعلا درجه رسید. از آن پس مدتی متمادی دچار انحطاط شد تا عاقبت به همت فراعنۀ سائیس باز در سدۀ هفتم قبل از میلاد قوامی گرفت، لکن در سال 525 قبل از میلاد به ضربت ایرانیان از پای درآمد. اساس تاریخ مصر بر تأثیر نیرومند نیل قرار گرفته است. مردم مصر که به صورت قبایلی صحراگرد بدین سرزمین قدم گذاشتند ناچار گردیدند که در برابر طغیان این رود به دستیاری همدیگر به دفاع برخیزند و منزل های خود را پهلوی هم روی بلندیها بسازند و بندهای متعدد ببندند. به این ترتیب به کشت و زرع زمین و زندگی اجتماعی و اطاعت از سرپرست عادت کردند و خاک مصر به چندین امارت منقسم گردید. مردم مصر به اسلاف خود می بالیدند و مدعی بودند که این ممالک را در بدو امر خداوندان اداره میکرده اند. سرانجام امارتهای مزبور همه در تحت لوای دو دولت درآمد: در شمال، مصر سفلی که پادشاه آن کلاهی سرخ رنگ، خوابیده و از عقب برگشته بر سر داشت و در جنوب، مصرعلیا که پادشاهش کلاهی بلند و سفید به سر میگذاشت.
سلاطین مصر علیا به کرات با رقبا جنگیدند تا ایشان رابه زیر ربقۀ اطاعت خویش آوردند و مالک الرقاب تمام مصر گردیدند و از آن پس به نام فرعون شناخته شدند. فراعنۀ مصر تاج مخصوصی مرکب از کلاه سرخ مصر سفلی و کلاه سفید مصر علیا بر سر گذاشتند تا علامتی از اجتماع دو دولت باشد. نخستین فرعون مصر منس نام داشت که شهریار تی نیس یا مصر علیا بود. تاریخ این سوانح کهنه را کسی به تحقیق نمیداند. مردم مصر در حدود چهارهزارسال قبل از میلاد مسیح مدنیتی داشته اند، خطی اختراع کرده بودند و تقویم داشتند. سلطنت منس را میتوان به احتمال در حوالی سال 3300 قبل از میلاد دانست. از عهد منس که بانی سلسلۀ اول بود متناوباً 26 سلسله در مصر سلطنت کرده اند. تاریخ ادوار فراعنه را میتوان به چهار دورۀ اصلی تقسیم نمود. دولت قدیم به دوره ای اطلاق میشود که در طی آن شهر منفیس واقع در مصر سفلی مرکز دولت مصر بوده. مشهورترین سلاطین این دوره کئوپس (خئوپس) و کفرن و می کرینوس میباشند که اهرام سه گانه مصر را بنا کرده اند. دولت قدیم جای خود را به دولت میانه (وسطی) داد. در این دوره شاهین فرعونی منفیس را ترک کرده بر کنگرۀ تب (مصر علیا) قرار گرفت. این دولت پس از پانصد سال آبادی و اعتبار در نتیجۀ هجوم هیکسس ها که از آسیا آمده و چادرنشینانی غارتگر بودند از هم پاشید (در حدود 1700 قبل از میلاد). طولی نکشید که مصر از تحت سلطۀ هیکسس ها به در آمد و دوباره تب پایتخت گردید. فراعنۀ این دوره در جنگاوری و کشورگشایی بر همه پیشی داشته اند و مصر را به منتهای شوکت خود رسانیده اند. مشهورتر از همه آنهاتوتمس سوم و رامسس دوم بوده اند. در دورۀ بعد به مناسبت جنگهای داخلی و هجومهای متوالی دولت مصر دچار تجزیه شد. فراعنۀ سلسلۀ بیست وششم که در سائیس سلطنت کردند اقتدار آنها را بازگرداندند ولی خیلی دیر بودو غلبۀ ایرانیان در 525 قبل از میلاد یکسره به استقلال مصر خاتمه بخشید.
دولت قدیم منفیس: منس و دیگر فراعنۀ دو سلسلۀ اول مقر سلطنتشان تی نیس واقع در نزدیکی آبیدوس (مصر علیا) بود، ولی از سلسلۀ سوم به بعد تاج و تخت سلاطین به مصر سفلی که از حیث تمول و عمران بر نواحی دیگر رجحان داشت منتقل گردید و منفیس پایتخت شد. منفیس در ساحل چپ نیل و تقریباً در جنوب قاهره و کنار دلتا قرار داشت و بنای استواری موسوم به دیوار سفید که میگفتند به فرمان منس ساخته شده، بر آن مشرف بود. ساختمان سد بزرگی را هم که شهر را از طغیان نیل حفظ میکرد به منس نسبت داده اند. این سد هنوز برجاست ولی از خود شهر منفیس که روزی از بزرگترین و مشهورترین بلاد جهان شمرده می شد حتی ویرانه ای برجای نمانده است. در منفیس جشن های بزرگ مذهبی بسیار میگرفتند و جمع کثیری از اطراف و اکناف مصر برای این جشن ها بدان شهر می آمدند. معتبرترین این جشن ها به افتخار گاو پیشانی سپید، آپی، گرفته میشد. کهنه در محوطه ای که در کنار معبد فتاه (خداوند منفیس) واقع شده بود از این گاو نگهداری میکردند. گاو آپی سیاه بود و روی پیشانی لکه ای سفید و سه گوش داشت. زبان و اندام او هم علائم خاصی داشت که فقط کهنه آن را میدانستند. این گاو را تا زنده بود مانند خدایی پرستش میکردند چنانکه هیچ حیوان مقدسی تا این پایه در مصر قدر و منزلت نداشت. پس از مرگ جسد او را مانند سلاطین حنوط نموده در قبری میگذاشتند و متدینین باز به ستایش او می آمدند. دخمۀ گاوهای پیشانی سفید را ماریت در سال 1851 میلادی در نزدیکی منفیس پیدا کرده است. پرستش گاو آپی که در زمان سلسلۀ دوم معمول شد تا آخر تاریخ مصر دوام یافت. در میان فراعنۀ دولت قدیم مشهورترین آنها سه پادشاه از سلسلۀ چهارم یعنی کئوپس، کفرن و می کرینوس بوده اند که در حدود سدۀ بیست وهشتم قبل از میلاد میزیسته اند. امروز میتوان قیاس کرد که قدرتشان تابه چه پایه میرسیده است. بناهای مزبور همان اهرام ثلاثه است که به فاصله ده هزار ذرع از شمال منفیس نزدیک قریۀ جیزه برپای ایستاده اند و هیچکس از روی یک تصویر نمیتواند عظمت این بناهای پرهیمنه را پیش خود تصور کند. هیچ مسافر نمیتواند به آنها نظر افکند و خود را خوار و زبون نشمرد.
از این اهرام آنکه بلندتر است، هرم کئوپس است که ارتفاع نخستین آن 146 ذرع بوده و اکنون 137 ذرع بلندی دارد و طول ضلع موربش به 277 ذرع میرسیده است. این هرم عظیم ترین بنای سنگی روی زمین است. هرم کفرن کمی کوچکتر و بلندی آن 136 ذرع است. هرم می کرینوس بسیار کوتاهتر است و ارتفاعش فقط به 66 ذرع میرسد. سطح خارجی این اهرام پوششی از سنگ آهک داشته که در نهایت دقت بر هم سوار شده و صیقلی هم بوده است اما امروز تقریباً تمام آن ریخته است. این پوشش جلوی منافذ دالانهای پیچ درپیچ را که سرانجام به مدفن فرعون منتهی میشده میگرفته است. زیر پای هر یک از اهرام محوطۀ وسیعی ترتیب داده و در آنجا اهرامی کوچکتر برای خانوادۀ سلطنت می ساختند و علاوه بر آن معبدی برپا میکردند که پس از مرگ فرعون مخصوص پرستش او میشد، و به وسیلۀ راهرو سربازی به محوطه ارتباط می یافت. برای تکمیل این مجموعه به دستور کفرن تخته سنگی عظیم را به شکل ابوالهول (شیری با سر انسان که بر روی دو پا نشسته بود) حجاری کردند و در جلگه ای که مجاور راهرو و معبد بود قرار دادند. ابوالهول جیزه که نیم آن تا چندی پیش در زیر شن فرورفته بود پیکر عظیمی است که بلندی پایش 20 ذرع و طول تنش 57 ذرع است و بی تردید مظهر خود کفرن بوده است. سنگهایی که در این بناهابه کار رفته قسمتی از آن از مقطعهای رشته جبال آرایی به وسیلۀ قایق به این نقطه آورده میشده و برای رساندن آنها به کف هرم راههای بزرگ و سرازیر می ساختند وپس از پایان کار آن راهها را خراب میکردند. مردم مصر همه در سر این کارها مشغول بودند و کئوپس و کفرن محققاً در اثر همین بیگاریهای پرمشقتی که به مردم تحمیل میکردند به جبابره معروف شده اند و تنها می کرینوس به دینداری و عدالت شهرت یافت.
دولت وسطی: عاقبت دولت منفیس روبه ضعف گذاشت. در عهد فراعنۀ بیحال، سلاطین باجگزاراستقلالی پیدا کردند و در مصر حکومتی به شیوۀ ملوک الطوایف برقرار شد که درست مانند حکومت های فرانسه پس از شارلمانی بود. پادشاهان مصر علیا که اصلاً اهل تب بودند سلطنت مصر را تصاحب کردند و یازدهمین سلسلۀ فراعنه را که آغاز دولت وسطی است تشکیل دادند. و در حدود 2200 قبل از میلاد تب پایتخت مصر شد و جای منفیس را گرفت و بار دیگر کشور منظم و آباد و صاحب دولتی بزرگ گردید. فراعنۀ دولت وسطی برای حفظ حدود و ثغور کشور استحکاماتی برپا کردند و قطعۀ سینا را در تنگۀ سوئز از نظر معادن مس آن تصرف کردند و از جنوب قسمتی از نوبه را به خیال بهره برداری از معادن طلای آن گرفتند وکوشیدند قدرت خود را تا شام بکشانند تا دولت مصر ازچوب جنگلی نیز مستغنی باشد. با این حال پانصد سال بعد فتور تازه ای در کارها پدیدار گشت. هیکسس ها از آسیا راه افتادند و مواضع سرحدی را درهم شکستند و به نهب و غارت پرداختند و طرد آنها با محارباتی سنگین و طولانی انجام پذیرفت.
دولت تازۀ تب: تخلیۀ خاک مصر از اغیار، آغاز فصل تازه ای در تاریخ مصر گردید که باید آن را دولت دوم تب خواند، زیرا در این دوره هم اریکۀ سلطنت در تصرف سلاطین تب بود که توانسته بودند هیکسس ها را از میهن خارج کنند. پس از بحران مزبور زندگی تازه ای در مصر پیداشد که بسیار سریع و حیرت انگیز پیش میرفت و در زمان سلطنت سلسله های هیجدهم و نوزدهم به حداکثر شوکت و قدرت خود رسید. فراعنۀ این دوره دست به عمران و آبادی زدند و معابدی را که در حملۀ هیکسس ها خراب شده بودتعمیر کردند یا از نو ساختند و از اینگونه بناها به خصوص در تب که پایتخت بود بیشتر بنا کردند. بزرگترین معابدی که شاهکار معماری مصر شناخته شده و تماشای خرابه های آن بیننده را به حیرت می آورد از همین عصر است. فراعنه در ساختمان مقبرۀ خود نیز اهتمامی جمیل داشتند. مقابر این عصر شکل هرم نداشت بلکه سردابهایی بود که در زیر زمین در دل سنگ می ساختند. این مقابر امروز در جایگاهی که موسوم به ’وادی فراعنه’ میباشد ونزدیک تب قرار دارد کشف شده و به صورت کوهی نمودار است و چون جسدهای مومیایی شدۀ فراعنه نیز به دست آمده، میتوان از روی آنها سیمای فرعونان مقتدری چون توتمس سوم و ستی اول و رامسس دوم را پس از سه هزار سال در موزۀ قاهره دید.
فراعنۀ دولت جدید تب بیش از اسلاف خود به کشورگشایی دست زدند و نیز بیش از آنها در این راه کامیاب شدند و یکی از علل آن این بود که مردم مصر در طی مبارزات استقلال طلبی در برابر آسیائیان عزت نفسی یافته بودند و از طرف دیگر فنون جنگی در مصر پیش رفته بود و استعمال اسلحۀ تازه را مصریان از دشمنان خود آموخته بودند و علاوه بر اینها فراعنه تسخیر اراضی مجاور تنگۀ سوئز را در برابر هجوم آسیائیان ضرور میشمردند. در کشورگشایی هیچ یک از پادشاهان سلسلۀ هجدهم به پای توتمس سوم که در سدۀ هفدهم قبل از میلاد میزیست، نمیرسید. دیوارهای معبد بزرگ کرنک اردوکشیهای او را به تمام و کمال شرح میدهد و بیان میکند که چگونه توتمس سوم را فتحی بزرگ نصیب می آید و چگونه دروازه های قلاع استوار فلسطین و شام بر وی گشوده میشود. توتمس تا کارکمیش که در قسمت علیای فرات قرار داشته است، رانده و آنجا را به تصرف آورده است و چنان شوکت به هم زده که پادشاهان آسیا برایش تحفه و هدیه میفرستاده اند. لوحی از سنگ سماق در کرنک به دست آمده است که از زبان خداوندگار مصر آمن سرودی ظفرنمون بر آن منقوش است و در خطاب به توتمس میگوید: ’منشور حکمرانی بر کره ٔخاک و شرق و غرب عالم را به نام تو توقیع کرده ام...تو با کمال جلال و جبروت خود از رود بزرگ ناهارینا گذشتی. مشیت من چنان بود که قدرت تو سراسر گیتی را بگیرد و اقوام مختلف با باج و خراج هنگفت در برابر شوکت و حشمت تو سر فروکنند... من آمدم و زیر بازوی تو را گرفتم تا سلاطین شمال فنیقیه را پایمال کنی، من آنها را از میان کوهپایه ها بیرون کشیدم و به پای تو انداختم...’. شاعری که این سرود را ساخته مسلماً راه اغراق پیموده تا تملقی از فرعون گفته باشد، زیرا در واقع برای مصر در خارج از قارۀ افریقا جز شام و فلسطین چیزی نبود. با اینهمه سلاطین آسیا به اولویت فرعون اذعان داشتند و دست اتحاد به سوی او دراز میکردند.
فراعنۀ سلسلۀ نوزدهم نیز سلاطین بسیار مقتدری بودند که در میان آنها از همه معروف تر رامسس دوم است که سلطنت او تقریباً 60 سال طول کشید. هیچ پادشاهی به اندازۀ رامسس دوم معبد نساخته و هیچ کس مانند او دیوارهای معابد را غرق توصیف کارهای بزرگ خود نکرده است. در مصر ونوبه خرابه ای نیست که نام رامسس دوم بر آن نقش نباشد و حتی گاهگاه معماران او نام اسلافش را کنده و به جای آن ها نام رامسس را نوشته اند. از این رو در میان فراعنه ذکر رامسس دوم بیش از همه روی زبانهاست و یونانیان همه کارهای مهم مصر را به او نسبت میدادند و فتح تمام آسیا و حتی هند را در تاریخ او می آورده اند، اما حقیقت این است که رامسس دوم به سختی توانست شام وفلسطین را بگیرد و قسمت شمالی شام را هم پس از چندی دوباره به خاندان هیتیت پس داد و در جنگی که بر سر آن با قشون هیتیت کرد ناچار شد آشتی کند و دختر پادشاه هیتیت را نیز به زنی گرفت. غالباً در تاریخ دیده میشود که پس از فرمانروایی های طولانی و پرافتخار فتوری بر ارکان قویترین سلطنت ها مستولی میشود و دورۀ انحطاطی فرامیرسد. این حالت پس از درگذشت رامسس دوم بر مصر دست یافت. از آغاز سدۀ دوازدهم قبل از میلاد فراعنه آنچه را در آسیا داشتند از دست دادند و هم ّ خود را صرف نگهداری ثغور کشور خود کردند. و در داخل کشور هم اغتشاش و شورشی چند بروز کرد و روز به روز دشوارتر گردید و سرانجام کار مصر به تجزیه کشید. لیکن چنان نبود که تنزل مصر را پایانی نباشد، زیرا آن مملکت را وسیلۀ خلاصی بسیار بود و از حیث ثروت و صناعت و هنر و نظم و نسق به مراتب بر دشمنان خود مزیت داشت. بنابراین اگر سلطانی باعزم ظهور میکرد میتوانست باز آبادی و قدرت ازدست رفته را بازگرداند. سراسر تاریخ مصر پر از بحران های ناگهانی و هولناک است. مخوف ترین فتور تاریخ مصر غلبۀ لشکر آشور است که در سدۀ هفتم قبل از میلاد با قیام مردم از مصر رانده شدند. ده سال از این ماجرا نگذشته بود که سلطان سائیس (مصر علیا) ساخلوهای آشوری را به کلی تار و مار کرده و قدرت خود را در سراسر مصر برقرار نموده و بیست وششمین سلسلۀ فراعنه را تشکیل داد. مصر در روزگار فراعنه ای که از سائیس برخاسته بودند به درجه ای آباد شد که با درخشان ترین اعصار گذشته پهلوبه پهلو میرفت. به گفتۀ هرودت ’مصر هرگز از آن معمورتر و خوشبخت تر نبود، نه هرگز رود نیل تا این درجه برکات خود را شامل زمین مصر میکرد و نه خاک مصر تا این درجه به مردم آن سرزمین حاصل میداد’. در آن ایام مصر شهرهای مسکون بسیار داشت.
بانی خاندان فراعنۀ سائیس، پسامتیک اول بود که هم ّ خود را درراه اعادۀ آبادانی معابد مصروف داشت، و دخمۀ گاو آپی را در منفیس مرمت کرد. جانشین او نخائوی دوم بود که در مقابل مقاصد و مطالب مهم بسیار استوار و پایدار بود چنانکه صدوبیست هزار نفر را برای کندن ترعه ای از رود نیل به دریای احمربه کار گماشت و یک دسته کشتی را مجهز کرده و به گردش دور قارۀ افریقا فرستاد و او بود که لوای فتح و ظفر را تا کنار فرات پیش برد ولی از نبوکدنزر پادشاه بابل شکست خورد. آخرین فرعون بزرگ قرن ششم قبل از میلاد آمازیس بود که عصیان کرد و سلطنت را تصاحب نمود و سپس مدت چهل سال با حزم و عقل فرمانروایی کرد.
فراعنۀ سائیس چون به دستیاری مزدوران یونانی روی کار آمده بودند، یونانیان را دوست داشتند و برای آنها ارج و منزلتی قائل می شدند. این امر گاهگاه با مقاومت شدید مصریان روبرو می شد، زیرا مردم مصر از نظر علاقۀ شدید به مذهب خود و نیز درنتیجۀ غرور ملی و تمدنی، اجانب را از هر قوم و ملتی، ناپاک میشمردند و برای آنها محلۀ مخصوصی را در نظر میگرفتند. یونانیان با وجود احترامی که در نظر فرعون داشتند می بایست فقط در همان محله های مخصوص سکونت اختیار کنند. هنگامی که هرودت در سال 450 قبل از میلاد از مصر دیدن کرد، سلطنت فراعنه به هم خورده بود و مصر درتحت لوای کشورگشای بزرگی که پادشاه ایران بود، میزیست. (از تاریخ ملل شرق و یونان تألیف آلبر ماله و ژوال ایزاک ترجمه عبدالحسین هژیر صص 27-40). و رجوع به فرعون شود
لغت نامه دهخدا
(فَ غِ نَ)
جمع واژۀ فرغانی. فرغانیان: المستعصم خلیفۀ عباسی گروهی از مردم سمرقندو اسروشنه و فرغانه را برای خدمت در سپاه خود گرد آورد و آنها را فراغنه (فرغانیان) نامید. (از تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان). رجوع به القفطی ص 200 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ سِ)
نام زبانی است که مردم کشور فرانسه بدان گفتگو کنند. رجوع به فرانسه و فرانسوی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ جِ)
کشوری است که در آخرین قسمتهای غربی قارۀ اروپا بین 51 درجه و 9 دقیقه تا 42 درجه و 23 دقیقۀ عرض شمالی واقع است و طول جغرافیایی آن از 4 درجه و 38 دقیقۀ غرب گرینویچ تا 8 درجه و 10 دقیقۀ شرق آن نصف النهار است. وسعت خاکش 212721 میل مربع و پس از اتحاد جماهیر شوروی، بزرگترین کشور اروپاست. درازترین قطر آن از دنکرک در ساحل شمالی، تا پیرنه در حدود 621 میل میشود و بلندترین قطر عرضی آن هم در همین حدود است. این کشور تقریباً از همه طرف، به جز مرز بلژیک، با مناظر طبیعی ازقبیل کوه، دریا و رودخانه احاطه شده است. پستی وبلندی های این سرزمین در دوران های مختلف زمین شناسی تحولات فراوانی به خود دیده است. رشته های آلپ و پیرنه از آثار دوران سوم است. خاک فرانسه تقریباً به طور مساوی به دشتهای مسطح و تپه ها وکوهستانها تقسیم شده است و بلندترین قسمتهای مرتفع آن منطقۀ کوهستانی آلپ است که در جنوب شرقی آن قراردارد و بلندی آن در خاک فرانسه گاه به بیش از ده هزار پا از سطح دریا میرسد (بلندترین قلۀ آلپ، من بلان 15781 پا ارتفاع دارد).
سرزمین فرانسه از نظر ساختمان طبیعی به حوزه های مختلف تقسیم میشود که هر کدام به نام بزرگترین شهرستان آن حوزه خوانده میشوند و عبارتند از حوزه های: پاریس، نرماندی، بریتانی، لوار، دشت های جنوب غربی، ماسیف سانترال، پیرنه، کنارهای مدیترانه، ناحیۀ آلپ، ژورا، درۀ راین و ووژ. سواحل مدیترانه قسمت عمده ای از محصولات طبیعی فرانسه را پرورش میدهد. زیتون، انگور، انواع توت و میوه های دیگر در این قسمت به دست می آیند. حیواناتی که در این کشور زندگی میکنند بسیار متنوع اند. بالغ بر 90 گونه پستاندار از وحشی و اهلی در جنگل ها و روستاهای فرانسه دیده میشود. مطالعات زمین شناسی نشان میدهد که روزی در حوزۀ رود رن و حتی در ناحیۀ پاریس حیواناتی از قبیل ماموت ها میزیسته اند و سنگواره های آنها را زمین شناسان به دست آورده اند. آب و هوای فرانسه در همه جا یکسان نیست و در این سرزمین دو نوع آب و هوای متفاوت و ممتاز از هم دیده میشود. قسمت ساحلی مغرب که مجاور اقیانوس اطلس است بارانی و متغیر است. کوهستانها رگبارهای شدید دارد. در شمال و مغرب فرانسه که همان کنارۀ اقیانوس است بادهای موسمی شدیدی در فصل زمستان میوزد که نظیر آن در قسمتهایی که آب و هوای اروپایی دارد دیده نمیشود. در این سرزمین از حدود سال 500 میلادی پادشاهی مستقل به وجود آمد و دولتی جدا از سازمان امپراتوری رم تشکیل شد. نخستین خاندانی که بر این کشور حکمرانی کرده اند به ’مروانژیان’ معروفند. مؤسس این سلسله شخصی به نام کلویس بود که پس از مرگش متصرفات او به چهار پادشاهی کوچکتر تقسیم شد. خاندان دیگر ’کارولینژیان’ هستند که از معروفترین پادشاهان آنها شارل مارتل است. شارلمانی پادشاه معروف فرانسه از افراد این خانواده است.
کاپیتین ها سومین خاندانی هستند که در فرانسه فرمانروایی کرده اند. فیلیپ اول (1060-1108م.) ، لویس ششم (1108-1137 میلادی) ، لویس هفتم (1137-1180 میلادی) ، فیلیپ اگوستوس (1180-1223 میلادی) ، لویس هشتم و لویس نهم از فرمانروایان معروف این خانواده اند. پادشاهی این خاندان در سال 1328 میلادی پایان یافت. (از دایرهالمعارف بریتانیکا).
پس از این دوره نوبت به سلسلۀ والوا میرسد که ابتدا در ایالت پیکاردی میزیسته اند و اندک اندک توانستند قدرت پیدا کنند تا سرانجام در سال 1328 میلادی فیلیپ ششم نخستین پادشاه این خاندان که با شاهان سلسله های پیش قرابت نسبی نیز داشت فرمانروای بیشتر خاک فرانسه شد. این خاندان تا سال 1589 میلادی که آغاز کار بوربن ها است در فرانسه حکمرانی داشتند و معروفترین پادشاهان آنها عبارتند از: ژان نیکوکار پسر فیلیپ ششم (1350-1364 میلادی) ، شارل پنجم (1364-1380 میلادی) ، شارل ششم (1380-1422 میلادی) ، شارل هفتم (1422-1461 میلادی) ، لویی یازدهم (1461-1481 میلادی) ، شارل هشتم (1483-1498 میلادی) ، لویی دوازدهم (1498-1515 میلادی) ، فرانسیس اول (1515-1547 میلادی) ، هانری دوم (1547-1559 میلادی) ، شارل نهم (1560-1574 میلادی) ، هانری سوم که عموزادۀ هانری چهارم مؤسس سلسلۀ بوربن ها و آخرین پادشاه والوا است (1574-1589 میلادی). (از فرهنگ وبستر).
خاندان بوربن ها: مؤسس این سلسله هانری چهارم عموزادۀ گمنام هانری سوم است. سلطنتی که او به وجود آورد قریب دویست سال در فرانسه پایدار ماند. خود او تا 1610 میلادی بر کرسی پادشاهی مستقر بود و مردم فرانسه در زمان او تقریباً در امن و راحت بودند، اما از سال 1610 میلادی که لویی سیزدهم روی کار آمد بار دیگر استبداد بر این سرزمین حکمفرما شد و کاردینال ریشلیو نیز او را در روش استبدادیش تأیید میکرد. ریشلیو مؤسس معروف آکادمی فرانسه در دوران لویی سیزدهم قدرتی یافت و حتی پیروان او هم در کارهای بزرگ اجتماعی تأثیر بسزایی داشتند. از جمله یکی از آنها به نام مازارن در دوران سلطنت لویی چهاردهم از افراد سرشناس و متنفذ کشور فرانسه گردید. از سال 1661 لویی چهاردهم حکومت مطلقه ای در فرانسه ایجاد کرد که تا آغاز قرن هیجدهم دوام یافت. او سلطنت را ودیعۀ الهی میشمرد. کلبر وزیر معروف او که از علمای بزرگ اقتصاد بود به وضع مالی فرانسه سر و صورتی داد. فرانسه در زمان لویی چهاردهم به اوج ترقی رسید و یک عصر طلایی در ادب و فنون این کشور به وجود آمد. سلطنت لویی چهاردهم در سال 1715 میلادی به پایان رسید و لویی پانزدهم به جای او نشست. این پادشاه روش وزارتخانه و هیأت دولت را در فرانسه ایجاد کرد، اما باز از سال 1743 به حکومت مطلقه گرایید. و بیش از سی سال با این روش فرمانروایی کرد. لویی شانزدهم که پس از وی زمام امور مملکت فرانسه را به دست گرفت از نامدارترین تاجداران کشور فرانسه بود. انقلاب کبیر فرانسه در زمان این پادشاه صورت گرفت. مردم فرانسه در اثر ظلم و بیدادگری اشراف و طبقۀ فرمانروا از سال 1789 میلادی شورش آغاز کردند و پس از مبارزه های شدید به فتح زندان باستیل توفیق یافتند و حکومت مشروطه ای در فرانسه به وجود آوردند. اما این شیوه هم دیر نپایید و در سال 1793 پس از اعلام حکومت جمهوری لویی شانزدهم به دست مردم اعدام شد.
عناصر انقلابی فرانسه پس از این پیروزی چندی با دولت های استبدادی دیگر کشورها از جمله پروس و اتریش جنگیدند و در این جنگها یکی از سرداران غیور و جاه طلب فرانسه که پیروزی به دست آورده بود در میان مردم شهرت یافت و به دنبال پیشرفتهای پیاپی زمامدار کشور فرانسه شد. اماکار خودکامی او چنان بالا گرفت که بر خود نام امپراتور نهاد. این شخص ناپلئون بناپارت بود که سرانجام پس از نبردها و کشورگشایی های بی حساب نیروی مالی و سیاسی فرانسه را تضعیف کرد و از لشکریان متحد اتریش، پروس، بلژیک و انگلیس شکست خورد. انگلیسها او را اسیر کردند و به جزیره سنت هلن فرستادند. و او در همانجا به سال 1821 میلادی درگذشت. سران دولت های غالب در وین انجمنی به ریاست مترنیخ صدراعظم اتریش تشکیل دادند و مرزهای فرانسه را به حدود پیش از فتوحات ناپلئون رساندند، سپس برادرزادۀ لویی شانزدهم را به نام لویی هیجدهم بر این کشور مسلط ساختند و او را تحت حمایت مشترک خود درآوردند. اما عناصر انقلابی فرانسه تن به این اسارت ندادند و حتی شعله های انقلاب این سرزمین سراسر اروپا را فراگرفت. در سال 1830 انقلاب دیگری رخ داد که لویی فیلیپ به دنبال آن انقلاب روی کار آمد. سومین شورش در 1848 صورت گرفت که در آن روحانیان، اشراف و طرفداران بوربن ها در یک طرف و آزادی خواهان و جمهوری طلبان در طرف دیگر به جان هم افتاده بودند. این انقلاب دومین دوران حکومت جمهوری را در فرانسه به وجود آورد. چندی پس از انقلاب 1848م. لویی ناپلئون رئیس جمهوری فرانسه شد و او هم اندکی بعد خود را به عنوان ناپلئون سوم پادشاه فرانسه خواند و سلطنت خود را خواست خدا و مردم شمرد. دیگر بار از سال 1870 میلادی انقلاب برپا شد و در 1871 جمهوری سوم به وجود آمد که تا سال 1914 که آغاز جنگ اول جهانی است دوام یافت.
در جنگ جهانی اول فرانسه با روسیه متحد بود و حتی مقداری سلاح برای روسیه ساخت. پس از جنگ سران کشورهای متخاصم در قصر تاریخی ورسای گرد آمدند و در ژانویۀ 1919 میلادی پیمان آشتی را امضا کردند و معاهدۀ صلح ورسای را معاهده های دیگری که در سن ژرمن، تریانن، نویی، سور و لوزان به امضا رسید تکمیل کرد. و تا مدتی موجب آرامش جهان گردید.
دومین جنگ جهانی تقریباً یک ربع قرن پس از جنگ اول آغاز شد. دولت فرانسه به موجب یکی از مواد اساسنامۀ جامعۀ ملل که پس از جنگ اول به تصویب رسیده بود میخواست از جنگ با آلمان خودداری کند، اما یکی از افسران برجستۀ ارتش به نام شارل دوگل مردم و سپاهیان را به دفاع در برابر خصم مغرور تشویق کرد و خود به لندن گریخت و در آنجا ’کمیتۀ ملی فرانسۀ آزاد’ را تأسیس کرد و با مارشال پتن که فرمانده قوای دولتی بود درافتاد. مارشال پتن میخواست کشور خود را به صورت یک ایالت فاشیستی وابسته به آلمان درآورد و موافق آرزوی هیتلر یک مرکزتهیۀ خواربار و محصولات کشاورزی برای آلمان صنعتی ایجاد کند. اما سرانجام قوای متفقین پاریس را محاصره و تسخیر کردند و در سال 1944 مقارن فتح پاریس دوگل به میان ملت خود بازگشت. در سالهای پس از جنگ دوم نیزفرانسه در مسائل جهانی و جنگ سرد تأثیر بسزایی داشته است. (از تاریخ جهان تألیف اما پتر اسمیث)
لغت نامه دهخدا
(فَ نِ سَ)
جمع واژۀ فرناس که به معنی رئیس دهاقین است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ زَ دَ / دِ)
بلندکننده. (آنندراج). بالاکننده و افرازنده. (ناظم الاطباء) :
خداوند خورشید و گردنده ماه
فرازندۀ تاج وتخت و کلاه.
فردوسی.
فروزندۀ اختر کاویان
فرازندۀ تخت و بخت کیان.
فردوسی.
- برفرازنده، فرازنده. آنکه چیزی را چون درفش و جز آن افراشته سازد و برپا کند:
که ای برفرازندۀ آسمان
به جنگش گرفتی به صلحش بمان.
سعدی.
- سرفرازنده، سرفراز. مفتخر:
مهان جهان پیش تو بنده اند
وز آن بندگی سرفرازنده اند.
فردوسی.
رجوع به فراز شود
لغت نامه دهخدا
(فَ خَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از فراخیدن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فراخیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
تنها شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراهنه
تصویر فراهنه
فراهت در فارسی زیرکی، استادگی، نیک رفتاری، شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
عنوان هر یک از پادشاهان مصر، جمع فراعنه، هر شخص ستمکار و تباهکار: کمترین فرعون چیست فیلسوف ماه او در برجی و همی در خسوف. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراغنه
تصویر فراغنه
جمع فرغانی، فرغانیان جمع فرغانی فرغانیان مردم فرغانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرابه
تصویر فرابه
پر آب (رود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرازنده
تصویر فرازنده
افرازنده بلند کننده، گشاینده، مسدود کننده بند کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراعنه
تصویر فراعنه
((فَ عِ نِ یا نَ))
جمع فرعون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرابه
تصویر فرابه
((فَ بِ))
پر آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرازنده
تصویر فرازنده
بلند کننده، گشاینده، مسدود کننده
فرهنگ فارسی معین