جمع واژۀ فریضه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فریضه شود، دانشی که چگونگی تقسیم ارث برمستحقان بوسیلۀ آن دانسته شود. (تعریفات). و آن رابابی از فقه شمرده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جَمعِ واژۀ فریضه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فریضه شود، دانشی که چگونگی تقسیم ارث برمستحقان بوسیلۀ آن دانسته شود. (تعریفات). و آن رابابی از فقه شمرده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جمع فریضه، بایسته ها بایا های دینی جمع فریضه آنچه خدا واجب فرموده از نماز و روزه و زکات و غیره واجبات، دانشی که چگونگی تقسیم ارث بر مستحقان به وسیله آن دانسته شود و آن را بابی از فقه دانند. یا فرایض پنج گانه. نمازهای پنجگانه، ارکان ایمان که پنج است: نماز روزه حج زکات و یکبار خواندن کلمه شهادت نزد بعض علما یا خمس که بسادات دهند. یا فرایض خمس. فرایض پنج گانه
جمع فریضه، بایسته ها بایا های دینی جمع فریضه آنچه خدا واجب فرموده از نماز و روزه و زکات و غیره واجبات، دانشی که چگونگی تقسیم ارث بر مستحقان به وسیله آن دانسته شود و آن را بابی از فقه دانند. یا فرایض پنج گانه. نمازهای پنجگانه، ارکان ایمان که پنج است: نماز روزه حج زکات و یکبار خواندن کلمه شهادت نزد بعض علما یا خمس که بسادات دهند. یا فرایض خمس. فرایض پنج گانه
فرائض. جمع واژۀ فریضه. واجبات: جواب نامه ها بر این جمله داد که حدیث خانان ترکستان، ازفرایض است به ایشان مکاتبت کردن. (تاریخ بیهقی). ازفرایض احکام جهانداری آن است که به تلافی خللها... مبادرت شود. (کلیله و دمنه). به شرایط خدمت و فرایض طاعت قیام نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به فرائض شود، (اصطلاح فقه) علمی که بدان تقسیم ترکه میان وارثان کنند. و رجوع به فرائض شود
فرائض. جَمعِ واژۀ فریضه. واجبات: جواب نامه ها بر این جمله داد که حدیث خانان ترکستان، ازفرایض است به ایشان مکاتبت کردن. (تاریخ بیهقی). ازفرایض احکام جهانداری آن است که به تلافی خللها... مبادرت شود. (کلیله و دمنه). به شرایط خدمت و فرایض طاعت قیام نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به فرائض شود، (اصطلاح فقه) علمی که بدان تقسیم ترکه میان وارثان کنند. و رجوع به فرائض شود
ابن جندب. مکنی به ابواسماعیل، ملقب به فرائضی. صاحب ایضاح الاشتباه آنرا بوجه مذکور ضبط کرده و همچنین در رجال شیخ طوسی با فاء آمده است، لیکن جاربردی گوید فرائضی غلط است و صحیح قرائضی با قاف است، و در رجال ابن داود نیز با قاف نوشته شده است. در رجال نجاشی گوید: وی ثقه است و از ابوعبدالله (جعفر بن محمد) روایت دارد و او را کتابی هست که اصحاب ما از وی نقل کرده اند. عبیس از وی روایت کند. (تنقیح المقال ج 1 ص 113)
ابن جُنْدَب. مکنی به ابواسماعیل، ملقب به فَرائِضی. صاحب ایضاح الاشتباه آنرا بوجه مذکور ضبط کرده و همچنین در رجال شیخ طوسی با فاء آمده است، لیکن جاربردی گوید فرائضی غلط است و صحیح قرائضی با قاف است، و در رجال ابن داود نیز با قاف نوشته شده است. در رجال نجاشی گوید: وی ثقه است و از ابوعبدالله (جعفر بن محمد) روایت دارد و او را کتابی هست که اصحاب ما از وی نقل کرده اند. عبیس از وی روایت کند. (تنقیح المقال ج 1 ص 113)
بخشی از علم حساب نزد مسلمانان است که قوانین تقسیم ترکۀ مردگان در آن جمع است و چلبی شش کتاب در این موضوع به ابن ثابت و ابوالقاسم حوفی و ابن النمر و جعدی و هنودی و امام الحرمین نسبت داده است. (از کشف الظنون)
بخشی از علم حساب نزد مسلمانان است که قوانین تقسیم ترکۀ مردگان در آن جمع است و چلبی شش کتاب در این موضوع به ابن ثابت و ابوالقاسم حوفی و ابن النمر و جعدی و هنودی و امام الحرمین نسبت داده است. (از کشف الظنون)
تخوم شام و عراق و جزیره را گویند که در سمت مشرق فرات واقع شده است. خالد بن ولید به این مکان آمد و سپاهیان روم و عرب در اینجا به هم رسیدند، واقعه ای بسیار بزرگ رخ داد و گویند صدهزار تن در آن به قتل رسیدند و سرانجام خالد به حیره بازگشت. (معجم البلدان). شهری در حدود شام بر ساحل فرات. (یادداشت به خط مؤلف)
تخوم شام و عراق و جزیره را گویند که در سمت مشرق فرات واقع شده است. خالد بن ولید به این مکان آمد و سپاهیان روم و عرب در اینجا به هم رسیدند، واقعه ای بسیار بزرگ رخ داد و گویند صدهزار تن در آن به قتل رسیدند و سرانجام خالد به حیره بازگشت. (معجم البلدان). شهری در حدود شام بر ساحل فرات. (یادداشت به خط مؤلف)
جامه. گفته میشود: ما علیه فراض ٌ، یعنی بر او جامه ای نیست و نیز گویند چیزی از جامه است. (اقرب الموارد). رجوع به فراص شود، دهانۀ جوی. (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ فرض. (اقرب الموارد). رجوع به فرض و فروض شود
جامه. گفته میشود: ما علیه فراض ٌ، یعنی بر او جامه ای نیست و نیز گویند چیزی از جامه است. (اقرب الموارد). رجوع به فراص شود، دهانۀ جوی. (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ فرض. (اقرب الموارد). رجوع به فرض و فروض شود
جمع واژۀ فرید و فریده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فرید و فریده شود، نزد بلغا مختص به فصاحت است نه بلاغت، چه آن عبارت است از ایراد کلمه ای که قائم مقام دانۀ گوهر واسطۀ گردن بند باشد و چنین دانه باید که درّ یتیم بود، و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام و نیرو و روانی گفتار و اصالت نژادی سخن به نحوی که اگر آن کلمه از گفتار بیفتد، بر طبع گویندۀ فصیح زبان سخت گران آید، مانند حصحص در این آیت: الاّن حصحص الحق. و الرفث در این آیت: احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم و... (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جَمعِ واژۀ فرید و فریده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فرید و فریده شود، نزد بلغا مختص به فصاحت است نه بلاغت، چه آن عبارت است از ایراد کلمه ای که قائم مقام دانۀ گوهر واسطۀ گردن بند باشد و چنین دانه باید که درّ یتیم بود، و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام و نیرو و روانی گفتار و اصالت نژادی سخن به نحوی که اگر آن کلمه از گفتار بیفتد، بر طبع گویندۀ فصیح زبان سخت گران آید، مانند حصحص در این آیت: الاَّن حصحص الحق. و الرفث در این آیت: احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم و... (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جمع فریده، تنها ها تک ها یگانه ها گوهران جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلیاست
جمع فریده، تنها ها تک ها یگانه ها گوهران جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلیاست