جدول جو
جدول جو

معنی فرائد - جستجوی لغت در جدول جو

فرائد
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فرید و فریده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فرید و فریده شود، نزد بلغا مختص به فصاحت است نه بلاغت، چه آن عبارت است از ایراد کلمه ای که قائم مقام دانۀ گوهر واسطۀ گردن بند باشد و چنین دانه باید که درّ یتیم بود، و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام و نیرو و روانی گفتار و اصالت نژادی سخن به نحوی که اگر آن کلمه از گفتار بیفتد، بر طبع گویندۀ فصیح زبان سخت گران آید، مانند حصحص در این آیت: الاّن حصحص الحق. و الرفث در این آیت: احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم و... (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
فرائد
جمع فریده، تنها ها تک ها یگانه ها گوهران جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلیاست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراید
تصویر فراید
فریدها، یکتاها، بی نظیرها، بی مانندها، جمع واژۀ فرید، جمع واژۀ فریده
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
نام یکی از شهرهای مادهاست که در فاصله بیست وهفت روزه راه از ارمنستان واقع بوده است. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2357 شود
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را)
فروشنده و سازندۀ فرائد. (اقرب الموارد). مرواریدفروش و مرواریدساز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
یکی فرد و فرد و فرید و فردان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُب ب)
کوهی در طریق مکه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صریده است. (منتهی الارب). رجوع به صریده شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فائده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : در فوائد حکمای هند می آید که آن را که دوست نیست رامش نیست. (مرزبان نامه). ابوالفضل در لطایف ادب بارع تر بود و فوائد عرب را جامعتر. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به فواید شود
لغت نامه دهخدا
(فَ زِ)
جمع واژۀ فرزدق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ)
فرائد. جمع واژۀ فرید و فریده. رجوع به فرائد شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فریسه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فریسه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فریش. (اقرب الموارد). رجوع به فریش شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فریصه. (اقرب الموارد). رجوع به فریصه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فریضه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فریضه شود، دانشی که چگونگی تقسیم ارث برمستحقان بوسیلۀ آن دانسته شود. (تعریفات). و آن رابابی از فقه شمرده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(فَ قِ)
جمع واژۀ فرقد. رجوع به فرقد شود
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ)
دره ای است نزدیک مدینه. ابن سکیت گوید: فراقد از شکاف غیقه به وادی الصفراء پیوندد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ نِ)
جمع واژۀ فرند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دیگ افزار. (آنندراج). رجوع به فرند شود
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
زنان بکر و شرمگین. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (دهار). جمع واژۀ خریده. رجوع به خریده در این لغت نامه شود: در حرم حرمتش بخاتونی نشاند و پیوسته با او ذوق معاشرت می راند بر روی سایر سریات برکشید و بر خواص مخدراتش برگزید و از خرائدش گردانید. (از ترجمه محاسن اصفهان) ، درهای ناسفته. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ثَ ءِ)
جمع واژۀ ثریده
لغت نامه دهخدا
جمع ثرید، پارسی تازی گشته تریدها تریت ها ریزه نان ها که درآبگوشت ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرائد
تصویر جرائد
دفترها، جراید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرائد
تصویر خرائد
جمع خریده و بمعنی مروارید ناسفته
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فرد، تنهایان یگانگان تکان فراد مروارید فروش و سازنده رشته مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائد
تصویر رائد
جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرائق
تصویر فرائق
پارسی تازی گشته فراته (باسدق باسلق ترکی) از خوردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فریضه، بایسته ها بایا های دینی جمع فریضه آنچه خدا واجب فرموده از نماز و روزه و زکات و غیره واجبات، دانشی که چگونگی تقسیم ارث بر مستحقان به وسیله آن دانسته شود و آن را بابی از فقه دانند. یا فرایض پنج گانه. نمازهای پنجگانه، ارکان ایمان که پنج است: نماز روزه حج زکات و یکبار خواندن کلمه شهادت نزد بعض علما یا خمس که بسادات دهند. یا فرایض خمس. فرایض پنج گانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرائص
تصویر فرائص
جمع فریصه، رگ های گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرائش
تصویر فرائش
جمع فریش، مادیان تازه زاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرائس
تصویر فرائس
جمع فریسه، شکار ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوائد
تصویر فوائد
جمع فائده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراید
تصویر فراید
((فَ))
جمع فرید و فریده
فرهنگ فارسی معین
وظایف
دیکشنری اردو به فارسی