جدول جو
جدول جو

معنی فدراسیون - جستجوی لغت در جدول جو

فدراسیون
سازمان یا انجمنی که برای اداره کردن رشته ای ورزشی تشکیل شود، اتحادیه ای از سندیکاهای کارگری، در علوم سیاسی اتحادیه ای از چند ایالت که به صورت یک کشور اداره می شود
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
فرهنگ فارسی عمید
فدراسیون
(فِ دِیُنْ)
اتحادیۀ چند کشور. (حییم). دولتی که چند ایالت با هم تشکیل دهند. (وبستر) ، اتحاد. (حییم) ، در تداول فارسی امروز به انجمنی اطلاق می شود که برای تنظیم و نظارت بر امور اجتماعی تشکیل گردد، و بیشتر مورد استعمال آن در کارهای ورزشی است
لغت نامه دهخدا
فدراسیون
دولتی که چند ایالت با هم تشکیل دهند، انجمنی که برای تنظیم و نظارت بر امور اجتماعی تشکیل گردد و بیشتر مورد استعمال آن در کارهای ورزشی می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
فدراسیون
((فِ یُ))
اتحادیه ای مرکب از چند کشور یا استان، سازمان یا انجمنی که برای اداره یک رشته ورزشی تشکیل می شود
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
فرهنگ فارسی معین
فدراسیون
الاتّحاد
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به عربی
فدراسیون
Federacy, Federation
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فدراسیون
fédéralisme, fédération
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فدراسیون
federacja
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به لهستانی
فدراسیون
وفاق
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به اردو
فدراسیون
federação
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فدراسیون
федерация
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به روسی
فدراسیون
Föderation
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به آلمانی
فدراسیون
สหพันธรัฐ
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به تایلندی
فدراسیون
ফেডারেশন
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به بنگالی
فدراسیون
федерація
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فدراسیون
shirikisho
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فدراسیون
federasyon
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فدراسیون
連邦制 , 連邦
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فدراسیون
פדרציה
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به عبری
فدراسیون
연방
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به کره ای
فدراسیون
federasi
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فدراسیون
संघ
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به هندی
فدراسیون
federatie
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به هلندی
فدراسیون
federazione
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فدراسیون
federación
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فدراسیون
联邦制 , 联邦
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراسیون
تصویر فراسیون
گیاهی چندساله با ساقه های سفید پوشیده از کرک، برگ های بیضی شکل، گل های سفید یا بنفش و طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد و برای تقویت قلب و از بین بردن تب و ضدعفونی کردن مجاری تنفس به کار می رود، گندنای کوهی، فراشیون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنفدراسیون
تصویر کنفدراسیون
مؤسسه یا نهادی که از چند فدراسیون تشکیل شده
فرهنگ فارسی عمید
فراسیون است، رجوع به فراسیون شود
لغت نامه دهخدا
(کُ فِ دِ یُنْ)
اتحاد چند ناحیه که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند اما هر یک در داخل اتحادیه استقلال داخلی و خودمختاری دارند، چنانکه کشور سویس را که از 22 کانتون تشکیل گردیده کنفدراسیون هلونیک نامند، اتحادیه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گیاهی است که به عربی صدف الارض گویند و در مؤید گوید: گندنای کوهی است و درکتب طبی نیز چنین است. (آنندراج). نام گندنای کوهی باشد و آن را به تازی حشیشهالکلب و صوف الارض و سندیان الارض خوانند. چون با نمک بر گزیدگی سگ دیوانه (هار) ضماد کنند نافع باشد. و فراسین هم گفته اند و در فرهنگ سروری با شین و بر وزن تراویدن نوشته اند. (برهان). ارجانی گوید: فراسیون گرم است در دو درجه و خشک است در سه درجه. سده های جگر و سپرز را بگشاید و بیماری یرقان را منفعت کند و درد گوش کهنه را تسکین دهد. بدل او در ادویه هم سنگ او سنبل است و ثلثان او اسارون. و تخم معصفر نیم جزو او. (ترجمه صیدنه). فدیه البحراست. (فهرست مخزن الادویه). نباتی است مابین شجر و گیاه و شاخهای بسیار از یک اصل میروید و مربع و با اندک زغب و مایل به سفیدی و برگش به قدر انگشت مهین و مایل به استداره و چین دار و باخشونت و تلخ و تخمش محیط ساق او و بعضی گلش مایل به زردی و بعضی مایل به ازرقی. منبتش خرابها و کوهها و در آخر ثور و اوایل جوزا گل کند و قوتش تا شش سال باقی است. به غایت منقی سینه و شش باشد. از لزوجات و مدر حیض و بول و شیر و عروق و محلل ریاح غلیظ و بلغم غلیظ و با قوت تریاقیه و جالی اعضای باطنی و ظاهری و مقوی آن و مخرج جنین ومشیمه و امثال آن. طبیخ او با شکر و انجیر و عسل و ایرسا، جهت ربو و سرفۀ کهنه و ضیق النفس، و با شربت بنفشه جهت قرحۀ ریه و التیام جراحت آن بی عدیل است. با روغن زیتون و روغن گل جهت درد امعاء و با ادویه مناسب جهت سپرز و پهلو و تهی گاه و سنگ مثانه و خائیدن و بلع کردن آب او جهت قلاع و درد معده مفید باشد. ضماد او جهت جراحات کهنه و داخس و بردن گوشت فاسد زخمها و تحلیل خنازیر و نضج دمل و گشودن آن نافع... و مضر مثانه و گرده به حدی که اکثار او موجب ادرار خون شود و مصلحش کتیرا و عسل و سنبل و نزد بعضی رازیانه پادزهر ضرر اوست و مقوی فعل آن است. قدر شربتش تا سه درهم و بدلش در امراض سینه پرسیاوشان است دو وزن او، و در تحلیل ریاح اسارون و در اسهال لزوجات افتیمون و انیسون است و چون زمین را مغاک کرده به آتش گرم کنند و آتش را برداشته، فراسیون را در او فرش نموده علیلی را که از برودت و ریاح زمین گیر شده باشد بر روی آن بخوابانند و از فراسیون بر آن لحاف کرده پس بپوشانند تا گرمی مغاک بر طرف شود در رفع امراض آن شخص مجرب دانسته اند. و چون در آب انگور فراسیون ریخته سه ماه بگذارند و بعد از آن صاف کنند، شراب مذکور در رفعاورام باطنی و امراض سینه و دفع فضلات و مواد بادره به غایت نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن صص 172-173)
لغت نامه دهخدا
فراسیون بنگرید به فراسیون گیاهی است از تیره نعناعیان که پوشیده از کرکهای پنبه یی مایل به سفید و ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر است که در اماکن مخروب و کنار جاده ها و نقاط بایر غالب نواحی اروپا و شمال افریقا و جزایر قناری در آسیا (از جمله ایران) می روید. ساقه اش راست و منشعب و مایل به سفید و پوشیده از کرکهای پنبه یی و برگهای آن متقابل و ساده و بیضوی است. گلهایش سفید رنگ و به طور مجتمع در کنار برگهای انتهایی قرار دارند. از برگها و همچنین سرشاخه های گلدار آن استفاده دارویی بعمل می آید و در ترکیب شیمیایی آن تانن و مواد چرب و مواد صمغی و یک ماده تلخ به نام ماروبی ئین موجود است. از این گیاه در طبابت به عنوان خلط آور و مقوی قلب و تب بر و اشتها آور و تقویت عمومی و ازدیاد ترشح صفرا و ضد عفونی کننده مجاری تنفسی استفاده می کنند و نیز در معالجه تب نوبه از آن استفاده می شود اسانس گیاه مزبور را جهت معطر کردن آبجو ولیکورهای مختلف به کار می برند حشیشه الکلب فراسیون ابیض گندنای کوهی شافار. یا فراسیون ابیض. فراسیون
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گند نای کوهی گیاهی است از تیره نعناعیان که پوشیده از کرکهای پنبه یی مایل به سفید و ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر است که در اماکن مخروب و کنار جاده ها و نقاط بایر غالب نواحی اروپا و شمال افریقا و جزایر قناری در آسیا (از جمله ایران) می روید. ساقه اش راست و منشعب و مایل به سفید و پوشیده از کرکهای پنبه یی و برگهای آن متقابل و ساده و بیضوی است. گلهایش سفید رنگ و به طور مجتمع در کنار برگهای انتهایی قرار دارند. از برگها و همچنین سرشاخه های گلدار آن استفاده دارویی بعمل می آید و در ترکیب شیمیایی آن تانن و مواد چرب و مواد صمغی و یک ماده تلخ به نام ماروبی ئین موجود است. از این گیاه در طبابت به عنوان خلط آور و مقوی قلب و تب بر و اشتها آور و تقویت عمومی و ازدیاد ترشح صفرا و ضد عفونی کننده مجاری تنفسی استفاده می کنند و نیز در معالجه تب نوبه از آن استفاده می شود اسانس گیاه مزبور را جهت معطر کردن آبجو ولیکورهای مختلف به کار می برند حشیشه الکلب فراسیون ابیض گندنای کوهی شافار. یا فراسیون ابیض. فراسیون
فرهنگ لغت هوشیار
اتحاد چند ناحیه که جمعاً دولتی واحد تشکیل اتحادیه استقلال داخلی و خود مختاری دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفدراسیون
تصویر کنفدراسیون
((کُ فِ))
اتحادیه چند ناحیه یا کشور که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند، اما هریک استقلال داخلی و خود مختاری دارند
فرهنگ فارسی معین