جدول جو
جدول جو

معنی فحاحیل - جستجوی لغت در جدول جو

فحاحیل
(فَ)
جمع واژۀ فحّال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فحّال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راحیل
تصویر راحیل
(دخترانه)
گوسفند، نام همسر یعقوب (ع) و مادر یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضایل
تصویر فضایل
فضیلت ها، برتری ها در علم و هنر و اخلاق، فضل ها، برتری ها، شرف ها، ویژگی های ستوده اخلاقی، جمع واژۀ فضیلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحاشی
تصویر فحاشی
فحش گویی، عمل فحاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحاوی
تصویر فحاوی
فحواها، مفاهیم سخن، معنی ها، مضمون ها، جمع واژۀ فحوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فامیل
تصویر فامیل
خانواده، دودمان، خویشاوند، نام خانوادگی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
جمع واژۀ داحول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ داحول، پای دام صیاد که برای شکار گورخر بر زمین فرونشاند گویا که آن گورخر رانده شده است بهر شکار. (آنندراج). رجوع به داحول شود
لغت نامه دهخدا
(فَتْ تا)
مولانا یحیی سیبک. از جملۀ علم و فضل خراسان، که در جمیع علوم ماهر بود و در فن عروض مسلم و مشهور. شبستان خیال، تصنیف اوست و در این کتاب تخلص او فتاحی است و ’اسراری’ نیز گاهی تخلص میکرده، و در تخلص فتاحی غزلی سروده که مطلع آن این است:
ای که دور لاله ساغر خالی از می می کنی
رفت عمر، این داغ حسرت را دوا کی میکنی ؟
و در تخلص اسراری این غزل را در تتبع خواجه حافظ سروده است:
ارۀ برگ کنب ای بنگیان زآن تیز شد
تا برد بیخ نهال عمرایمان شما.
(از مجالس النفائس ص 188 و 189).
با توجه به مأخذ بالا از شعرای قرن نهم هجری و همزمان امیر علیشیر نوایی بوده است
لغت نامه دهخدا
(فَتْ تا)
منسوب به فتاح. رجوع به فتّاح شود
لغت نامه دهخدا
خانواده، (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی)، بستگان و نزدیکان و خویشاوندان، خاندان، (یادداشت بخط مؤلف)،
ترکیب ها:
- بی فامیل، بی فک و فامیل، فامیلدار
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام چند تن از محدثان صحابه است. چون: شراحیل بن اده مکنی به ابوالاشعث صغانی که تابعی است. شراحیل بن یزید. شراحیل بن عمر. شراحیل منقری. شراحیل جعفی که محدث است. شراحیل بن مره. شراحیل بن زرعه که صحابی است. (از منتهی الارب). از دیدگاه تاریخی، صحابی شخصیتی است که زندگی اش با پیامبر گره خورده است. این ارتباط نه تنها عاطفی بلکه معرفتی و ایمانی نیز بوده است. صحابه با تلاش خود زمینه ساز گسترش آموزه های اسلامی در شبه جزیره عربستان و پس از آن در سرزمین های دیگر شدند.
لغت نامه دهخدا
(فُ حا)
مانند سکاری ̍، جمع واژۀ فرحان بمعنی شادان. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ فرحان. (اقرب الموارد). رجوع به فرحان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دحاس. (منتهی الارب). رجوع به دحاس شود
لغت نامه دهخدا
(فُ یَ)
مرغی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فتّاح شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تحلیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تحاویل الارض، زمین هایی است که خطا می کند در سالی و صواب می کند در سالی در دادن حاصل. (شرح قاموس). خطا کردن یک سال در زراعت و سال دیگر بصواب آن رسیدن. (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و در قطرالمحیط چنین آمده: تحاویل الارض، خطا کردن سالی و درست بهره دادن زمین در سال دیگر، یعنی یک سال کاشته شود و سال دیگر کاشته نشود تا زمین از این راه استراحت کند و بدان قوت یابد. و مفرد آن تحویل است. (از قطرالمحیط). اما در اقرب الموارد این معنی چنین آمده است که زمین خطا کند سالی و سالی دیگر بصواب رسد. (اقرب الموارد از قاموس). سپس افزاید: ’هذه امراءه لاتضعالا تحاویل’، سالی زاید و سالی نزاید. و از آنست: تحاویل الارض و تحویلاتها که سالی کاشته شود و سالی کاشته نشود برای تقویت. (اقرب الموارد از اساس). و چنانکه ملاحظه میشود صاحب اقرب الموارد دو معنی مختلف برای تحاویل آورده، یکی بنقل از اساس و دیگری از قاموس
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است در مشرق ذات الأصاد و مرسل داحس و غبراء از آنجاست. (معجم البلدان) ، گفته اند شهرکی است بنی شاش را. (معجم البلدان) ، در بصره مسجدی است که عامه آن را مسجدالاحامره گویند و آن غلط است و صحیح مسجدالحامره است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ احلیل. سوراخهای نره.
لغت نامه دهخدا
(فُ حی یَ)
گلرنگ: حلۀ فقاحیه، حلۀ گلرنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فضایل
تصویر فضایل
جمع فضیلت، برتریها، هنرها، فزونیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراژیل
تصویر فراژیل
فرانسوی شکستنی، ترد، لرزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاحیه
تصویر فلاحیه
شادگان نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاذیل
تصویر محاذیل
جمع محذول، خوار شدگان فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاحی
تصویر فقاحی
جامه گلرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحاوی
تصویر فحاوی
جمع فحوی، کام های سخنان چم های سخنان معنی سخن مضمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحاشی
تصویر فحاشی
عمل فحاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتایل
تصویر فتایل
چرک بدن میان انگشتان تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فامیل
تصویر فامیل
خانواده، بستگان و نزدیکان و خویشاوندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاویل
تصویر تحاویل
جمع تحویل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فامیل
تصویر فامیل
خانواده، خویشاوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فحاشی
تصویر فحاشی
بدزبانی، ناسزاگویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضایل
تصویر فضایل
((فَ یِ))
جمع فضیلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحاویل
تصویر تحاویل
((تَ مُ))
دگرگون کردن، یک سال در میان زراعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فحاشی
تصویر فحاشی
ناسزاگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فامیل
تصویر فامیل
خانواده، بستگان، خویشاوندان، دودمان
فرهنگ واژه فارسی سره