- فجاجه
- میوه خام فجاجت در فارسی: خامی ناپختگی
معنی فجاجه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بانوچ تاب تاب بازی، آلاکلنگ
تکه شیشه تکه آبگینه، پیاله مهایه (بلور) قطعه شیشه قطعه ای از آبگینه، پیاله بلور
گول نادان
دجاج الرومی: فیسا (بوقلمون) شوات یا مرغ، جوجه، گروهه ریسمان، مرغه (طائر) زبانزد اختر شناسی واحد دجاج یک مرغ خانگی ماکیان جمع دجج
مرغ خانگی، گروهۀ ریسمان، عیال، در علم نجوم یکی از صورت های فلکی شمالی که از باشکوه ترین صور فلکی است، ماکیان، صلیب شمالی
قطعۀ شیشه، ظرف شیشه ای، پیالۀ بلور
آب دهان، آنچه از دهان بیرون انداخته شود
پارسی تازی گشته پچ پچه
فرو گرفتن، ناگاه ناگاهی ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت فجاء ه. مرگ ناگهانی سکته ریوی
لجاجت در فارسی وستاری ستیهیدن، پیکار کردن، شوریدگی تپیدگی از گرسنگی
مجاجه در فارسی مونث مجاج: خدو، افشره شیره آنچه از دهن بیرون ریزند، عصاره شی جمع مجاجات
گرد خاک دفزک، مرد گول
خرمهره
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
بیرون شدن بخارات از راه دهن دهان دره
گشاده راه، جمع فج، گشاده راه ها
ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت (مرگ) فجاه. مرگ ناگهانی. ناگهان: فجاه در گذشت
ناگهانی مردن