جدول جو
جدول جو

معنی فتلاء - جستجوی لغت در جدول جو

فتلاء
(فَ)
گران جسم و خمیده پا: ناقه فتلاء، ناقۀگران جسم و خمیده پا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِتْ تِ)
از شیر باز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). شیرخوار را از شیر بازگرفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زن منقطعه بنفسه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
در پی کردن. (منتهی الارب). پی درپی آوردن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تلو، بمعنی پس رو چیزی و بمعنی رفیعو بلند و بچۀ ناقه که پس مادر رود. (منتهی الارب) ، گردن ستیخ کردن، بلند کردن گردن و برداشتن آن برای دیدن چیزی. گردن کشیدن
لغت نامه دهخدا
(فَ)
زن گشاده کس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فُ سَ)
جمع واژۀ فسل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فسل شود
لغت نامه دهخدا
(عُ تَ)
جمع واژۀ عتیل. (منتهی الارب). مزدور و خادم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَلْ لا)
تلاء القرآن، بسیار تلاوت کننده آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عهد و زنهار و امان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ذمه و جوار: اعطاه تلاء، ای ذمه و جواراً. (اقرب الموارد) ، تیر امان که بر آن نام مستجیر نوشته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ فتی ّ. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). جوانان. رجوع به فتی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شکستن چیزی را، فرومیرانیدن. (منتهی الارب). آرام گردانیدن، خاموش کردن آتش را. (اقرب الموارد) ، فراموش کردن و بازایستادن از چیزی. (منتهی الارب) ، مافتاء، پیوسته: مافتاء یذکره، پیوسته ذکرش میکند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَح ح)
باز کردن کودک را از شیر یا جدا نمودن آن را و دور داشتن، بر کسی زدن شمشیر را، سفر کردن، عاقل گردیدن بعد از نادانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتخاء
تصویر فتخاء
آلوه آله (عقاب)
فرهنگ لغت هوشیار
جوانمردی نمودن، جوانی شادابی زندگی، جوانمردی جوان شدن، جوانی، جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار