جمع واژۀ تلو، بمعنی پس رو چیزی و بمعنی رفیعو بلند و بچۀ ناقه که پس مادر رود. (منتهی الارب) ، گردن ستیخ کردن، بلند کردن گردن و برداشتن آن برای دیدن چیزی. گردن کشیدن
جَمعِ واژۀ تلو، بمعنی پس رو چیزی و بمعنی رفیعو بلند و بچۀ ناقه که پس مادر رود. (منتهی الارب) ، گردن ستیخ کردن، بلند کردن گردن و برداشتن آن برای دیدن چیزی. گردن کشیدن
عهد و زنهار و امان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ذمه و جوار: اعطاه تلاء، ای ذمه و جواراً. (اقرب الموارد) ، تیر امان که بر آن نام مستجیر نوشته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
عهد و زنهار و امان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ذمه و جَوار: اعطاه ُ تلاء، ای ذمه و جواراً. (اقرب الموارد) ، تیر امان که بر آن نام مستجیر نوشته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)