جدول جو
جدول جو

معنی فایزه - جستجوی لغت در جدول جو

فایزه
(یِزَ)
مؤنث فایز. رجوع به فایز و فائز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فائزه
تصویر فائزه
(دخترانه)
فایزه، نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایقه
تصویر فایقه
(دخترانه)
مؤنث فائق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایضه
تصویر فایضه
(دخترانه)
مؤنث فائض
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایحه
تصویر فایحه
(دخترانه)
مؤنث فایح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
در دورۀ مغول، سکه یا نشان که از نقره یا طلا می ساختند و بر آن نام پادشاه یا علامت دیگر نقش بود و از طرف پادشاهان به رسم تشویق یا به منزلۀ فرمان انتصاب به امرا و حکام و فرماندهان قشون اعطا می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایده
تصویر فایده
بهره، سود، نتیجۀ سودمند، توضیح سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
طناب خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند، چیزی که عنان اسب را به آن ببندند
فرهنگ فارسی عمید
عطیه ای که به برندۀ مسابقه یا به کسی که کار خوبی انجام داده باشد بدهند، صله، عطیه، پاداش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
طناب خیمه که آن را در روی زمین به میخ ببندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
پاداش
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فایق زنی که از حیث جمال بر همگان رجحان داشته باشد، یا احترامات فایقه. احترامات عالیه (در ذیل نامه ها پیش از امضا نویسند: با تقدیم احترامات فایقه)، یا ریاست فایقه. ریاست عالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایده
تصویر فایده
سود، بهره، نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایحه
تصویر فایحه
مونث فایح پراکنده کننده بوی، جمع فوایح (فوائح)
فرهنگ لغت هوشیار
نای خردنایچه، نی باریک مجوف که جولاهگان ماشوره سازند. انباچه، لوله ای که ازآن آب ریزدنایژه، اشک: نه ازخواب وازخوردبودش مزه نه بگسست ازچشم اونایزه. (عنصری. لفا. اق 509) توضیح درلغت فرس وبتقلیدوی دیگران نایزه رادراین بیت عنصری بمعنی} آب چکیدن {گرفته اندولی مرحوم دهخداآنرابمعنی} اشک {دانسته وصحیح می نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایده
تصویر فایده
((یِ دِ))
سود، بهره، سخن سودمند، جمع فواید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فایقه
تصویر فایقه
((یِ قِ))
مؤنث فائق، زنی که از حیث جمال بر همگان برتری داشته باشد
احترامات فایقه: احترامات عالیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
((یِ زِ))
پاچه، ریسمان خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند، چیزی که عنان اسب را بدان بندند، پایژه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
((یِ زِ))
مؤنث جایز. انعام، پاداش، جمع جوایز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
پاداش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فایده
تصویر فایده
بهره، سود، هوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
Prize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
prix
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
premio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
hadiah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
รางวัล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
prijs
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
奖品
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
premio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
prêmio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
nagroda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
приз
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
Preis
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
приз
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
पुरस्कार
دیکشنری فارسی به هندی