جدول جو
جدول جو

معنی فاوا - جستجوی لغت در جدول جو

فاوا
شرمنده، برای مثال بس که بخشد کف تو درّ و گهر / بحر شرمنده گشته و فاوا (عمعق - ۱۹۵)، رسوا
تصویری از فاوا
تصویر فاوا
فرهنگ فارسی عمید
فاوا
شرمنده و رسوا، (برهان) :
بس که بخشد کف تو درّ و گهر
بحر شرمنده گشته و فاوا،
عمعق بخاری،
،
شرمندگی و رسوایی، (برهان)
لغت نامه دهخدا
فاوا
شرمنده و رسوا
تصویری از فاوا
تصویر فاوا
فرهنگ لغت هوشیار
فاوا
شرمنده و رسوا
تصویری از فاوا
تصویر فاوا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساوا
تصویر ساوا
(دخترانه و پسرانه)
طلا و نقره سوهان کشیده شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاوا
تصویر ژاوا
(دخترانه)
جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باوا
تصویر باوا
(پسرانه)
بابا (نگارش کردی: باوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارا
تصویر فارا
(دخترانه)
نام کوهی در مغرب فلات ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتوا
تصویر فتوا
نظر یا رای فقیه و مجتهد در احکام شرعی
فتوا دادن: صدور رای و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حکم شرعی
فتوا گرفتن: پرسیدن رای و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فافا
تصویر فافا
نیکو، بدیع، زیبا، خوب، برای مثال تو همی گوی شعر تا فردا / بخشدت خواجه جامۀ فافا (بلجوهر - لغتنامه - فافا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحوا
تصویر فحوا
مفهوم سخن، معنی، مضمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماوا
تصویر ماوا
جایگاه، مسکن، پناهگاه
فرهنگ فارسی عمید
(فَتْ)
فتوی. رجوع به فتوی شود
لغت نامه دهخدا
کوهی در مغرب فلات ایران، در آن حجاری ها و کتیبه هایی از روزگار تمدن عیلامی برجاست، رجوع به جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 313 شود
لغت نامه دهخدا
زر و سیم براده شده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تاوه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد در 11هزاروپانصد گزی شمال خاوری سردشت و دارای 127 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
فاژنده، (یادداشت بخط مؤلف)، کسی که دهان دره کند
لغت نامه دهخدا
به یونانی زعفران است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بدیع، و اصل آن واه واه یعنی وه وه بوده (!) بمعنی خوب خوب، و واو و فاء به یکدیگر تبدیل جسته اند، (آنندراج)، چیزی بدیع و نیکو، (اوبهی)، هر چیز نیکو و غریب، (برهان) :
تو همی گوی شعر تا فردا
بخشدت خواجه جامۀ فافا،
بلجوهر (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شهر بزرگی است بین منبج و حلب، از اعمال منبج، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی خبطیانا، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(یِ خَ)
روستایی است به طایف. (منتهی الارب). از مخلفه های طائف است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ دِ)
قریه ای است به بخارا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قطاط است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
یاوه، این کلمه به همین صورت در شعر ذیل از ناصرخسرو آمده است:
او را مجوی و علم طلب زیرا
بس کس که او فریفتۀ یاوا شد،
ناصرخسرو،
و مرحوم دهخدا آن را ’بآوا’ تصحیح کرده اند
لغت نامه دهخدا
جای بودن، مسکن خانه، جایگاه، مقام، جای اقامت و مکان سکونت رسم الخطی در فارسی برای ماوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحوا
تصویر فحوا
مفهوم سخن، مضمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاما
تصویر فاما
بمعنی اما بکار رود: فاما اظهار اسرار دو عیب کلی ظاهر دارد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه عالم دینی نویسد در موضوع حکمی شرعی رای فقیه در حکم شرعی فرعی، جمع فتاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فافا
تصویر فافا
کژ زبان تلنده چیز بدیع و نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتوا
تصویر فتوا
((فَ))
حکم و رأی فقیه و حاکم شرع، فتوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فافا
تصویر فافا
هر چیز خوب و بدیع و زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتوا
تصویر فتوا
دادستان
فرهنگ واژه فارسی سره
محتوا، مضمون، معنا
متضاد: صورت، لفظ
فرهنگ واژه مترادف متضاد