جدول جو
جدول جو

معنی فامیل - جستجوی لغت در جدول جو

فامیل
خانواده، دودمان، خویشاوند، نام خانوادگی
تصویری از فامیل
تصویر فامیل
فرهنگ فارسی عمید
فامیل
خانواده، (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی)، بستگان و نزدیکان و خویشاوندان، خاندان، (یادداشت بخط مؤلف)،
ترکیب ها:
- بی فامیل، بی فک و فامیل، فامیلدار
لغت نامه دهخدا
فامیل
خانواده، بستگان و نزدیکان و خویشاوندان
تصویری از فامیل
تصویر فامیل
فرهنگ لغت هوشیار
فامیل
خانواده، خویشاوند
تصویری از فامیل
تصویر فامیل
فرهنگ فارسی معین
فامیل
خانواده، بستگان، خویشاوندان، دودمان
تصویری از فامیل
تصویر فامیل
فرهنگ واژه فارسی سره
فامیل
آل، اهل بیت، خانواده، خویش، دودمان، طایفه، قوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فامیل دار
تصویر فامیل دار
دارای خانواده ای سرشناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تامیل
تصویر تامیل
امیدوار ساختن، آرزومند کردن
فرهنگ فارسی عمید
(می ی)
منسوب به فامه. رجوع به فامه شود، منسوب به احمد فامی نیشابوری. (سمعانی) ، میوه فروش. (تاریخ بیهقی). رجوع به فامه شود، شیرفروش. (منتهی الارب). ظاهراً درست به نظر نمیآید
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یوم الامیل، جنگی که در آن بسطام بن قیس کشته شد، و آنرا یوم الحسن و یوم فلک الامیل نیز گویند. (از مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوه ریگ که درازی آن بقدر یک روز راه و عرض آن یک گره باشد، یاپشتۀ ریگ. ج، امل.
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
گراینده تر. مایل تر. (یادداشت مؤلف). میل کننده تر. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
دهی است به بخارا، (منتهی الارب)، از قرای بخاراست، (معجم البلدان)، شهری است به ماوراءالنهر از ناحیت سروشنه بر راه خجند و فرغانه و اندر وی حصاری است محکم، جایی با کشت و برزبسیار است، (حدود العالم)، از قرار معلوم روزی شهر بوده و سپس ویران شده و از آن دهی باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است به واسط. (منتهی الارب). صاحب آنندراج آن را افامیه (با همزۀ مفتوح) کرده است. رجوع به فامیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ازاعلام فرنگی و نام کتاب نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی، ژان ژاک روسو است. رجوع به روسو (ژان ژاک) شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به فامیل، خانوادگی،
بطور دسته جمعی وخانوادگی، چنانکه گویند: فامیلی به مهمانی رفتیم
لغت نامه دهخدا
شعبه ای از نژاد دراویدی هند که در جنوب هند و شمال سراندیب اقامت دارند، قدیمترین و مترقی ترین و معروفترین السنۀ دراویدی (هند)، رجوع به وبستر و کتاب کرد رشید یاسمی ص 46 شود
لغت نامه دهخدا
ببوسیدن، امید داشتن امید داشتن، آرزومند کردن به امید افکندن آرزو دادن آرزومند کردن بامید افکندن بیوسیدن،جمع تامیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فامیلدار
تصویر فامیلدار
خانواده دار سر شناس آنکه دارای خانواده ای سرشناس است
فرهنگ لغت هوشیار
خانوادگی مربوط فامیل خانوادگی: تو مرا حبس می کنی آوخ شرم بادت ز ننگ فامیلی. (بهار)، به طور دسته جمعی و خانوادگی: فامیلی به مهمانی رفتیم. یا نام فامیلی. نام خانوادگی شناسنامه. توضیح احتراز از این ترکیب نیمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیل
تصویر امیل
خمیده، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فامی
تصویر فامی
سبزی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسم فامیل
تصویر اسم فامیل
نام خانوادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایل
تصویر فایل
محفظه ای کشویی برای نگه داری پرونده ها، پرونجا (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فک و فامیل
تصویر فک و فامیل
((فَ کُ))
مجموعه خویشاوندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فامیلی
تصویر فامیلی
خانوادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
Cousinship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
кузенство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
Cousinverhältnis
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
кузенство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
堂兄弟姐妹关系
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
relação de primos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
rapporto di cugini
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیوند دایمی فامیلی
تصویر پیوند دایمی فامیلی
relación de primos
دیکشنری فارسی به اسپانیایی