جدول جو
جدول جو

معنی فاللیس - جستجوی لغت در جدول جو

فاللیس
بیرونی نویسد وی از جملۀ اصحاب تعالیم است و او ادواری را استخراج کرد که به ادوار فاللیس موسوم است، و نخستین دور آن در سال 418 بخت نصر بود، و هر دور آن 76 سال شمسی است، (از آثار الباقیه چ ساخاو ص 27)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادلیس
تصویر بادلیس
(پسرانه)
کنایهاز همیشه مست، نام شهری درکردستان (نگارش کردی: بادهلس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مفالیس
تصویر مفالیس
مفلس ها، ندارها، بی چیز ها، تهیدست ها، جمع واژۀ مفلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاعلیت
تصویر فاعلیت
فاعل بودن، حالت فاعلی، انجام دادن عمل جنسی نامشروع با دیگری
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا تَ)
فاعل بودن. حالت فاعلی. رجوع به فاعلی شود
لغت نامه دهخدا
(وَلْ لَ)
نود و دومین سورۀ قرآن مجید، مکیه و بیست و یک آیه است و بدین آیت شروع شود: واللیل اذا یغشی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مفلس. (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به مفلس شود
لغت نامه دهخدا
(فَ جَ)
سر نرۀ بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فلّوجه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فلوجه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ طَ)
سر نرۀ بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رجوع به غالیس شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به یونان که 18000 تن سکنه دارد، پایتخت قدیم جزیره ابوئا بود که امروز آن را اگریپو مینامند، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ)
لغت نامه دهخدا
سرخس. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فاسی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به فاسی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ غِ)
به یونانی مرغی است که آن را لک لک میگویند. استخوان او را با خود داشتن عشق را زایل میکند و بیضۀ او خضاب موی باشد. و فالرغوس هم به نظر آمده است که بعد از غین، واو باشد. (برهان). لک لک. لقلق است که بتلارج نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی، ملبوس، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عِ لی یَ)
مؤنث فاعلی. رجوع به فاعلی شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
شهری بود در پام فیلیه و جزایر کیانه (سی یانه) در نزدیک بغاز استانبول کنونی. درتاریخ روابط ایران و یونان در زمان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی به نام این شهر در معاهدۀ صلح سیمون اشاره شده است. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 93 شود
لغت نامه دهخدا
مادمازل استفانی فلیسیته، نام معلمۀ اطفال دوک دأرلئان و فیلیپ اگالیته مؤلف تألیفات مشهور راجع به تعلیم و تربیت، مولد در حوالی اتن (1746 -1830 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش ’کت در’ از شهرستان دیژن دارای راه آهن و قریب 1276 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ایالت اواز که در کنار نونت قرار گرفته است، 8000 تن سکنه دارد، ارتفاع آن از سطح دریا 6800 گز است، دارای کلیسیای زیبایی از آثار قرن دوازده و سیزده میلادی است که انتهای آن بشکل مخروطی بنا شده و مشهور است، شارل هشتم بکمک ماکسیمیلین اطریشی در 1943م، آن را بپایان رسانده است
لغت نامه دهخدا
(اَ نُ)
قاطیغوریاس ارسطو را شرح کرده است. (فهرست ابن الندیم). مسیحی بود در رومیه که با پولس و تیموتیوس رفاقت میداشت... و پس از پطرس وی اسقف روم بود. ظاهراً الف و لام آن برای تعریف است. رجوع به لینس و قاطیغوریاس شود، بنظر خفیف دیدن. نگریستن خفیف. (از اقرب الموارد). برانگیختن کسی را بر دزدیده نگاه کردن. (منتهی الارب). واداشتن کسی بنگریستن نهانی. (از اقرب الموارد) ، قادر گردانیدن زن بر دزدیده نگاه کردن. (منتهی الارب). واداشتن و قادر گردانیدن زن مردی را بنگریستن نهانی مانند زنان شوخ و شنگ که زیباییهای خود را بنمایند و سپس پنهان کنند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، روشن و درخشان کردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تلفظ ترکی کالسیس است و آن بندر یونانی است واقع در جزیره نگرپون واقع بر اوریپ، جمعیت آن 13300 تن، نام خالکیس بر آنها از این جهت اطلاق شده است که اهالی آن جزیره اولین بار مفرغ برای ساختن اسلحه بکار برده اند، خالکیس در سابق کلنیهایی به تراس، مقدونیه، سیسیل و ایتالیا میفرستاد
لغت نامه دهخدا
فاخته است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاعلیه
تصویر فاعلیه
مونث فاعلی: علل فاعلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المیس
تصویر المیس
داغداغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
نا امید از رحمت خدا، شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالسیت
تصویر فالسیت
نیماسبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعلیت
تصویر فاعلیت
کناکی پویندگی فاعل بودن، حالت فاعلی
فرهنگ لغت هوشیار
کت پیشگوی اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساو شاه (فردوسی) کندا آنکه فال گیرد طالع بین فالگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفالیس
تصویر مفالیس
جمع مفلس، تهیدستان مستمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املیس
تصویر املیس
بیابان خشک کویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالگیر
تصویر فالگیر
کسی که فال می گیرد، طالع بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلیس
تصویر ابلیس
اهریمن، کخ ژنده
فرهنگ واژه فارسی سره
رمال، طالع بین، عراف، فالچی، فال زن، فالگو، کاهن
فرهنگ واژه مترادف متضاد