جدول جو
جدول جو

معنی فالری - جستجوی لغت در جدول جو

فالری
(لِ)
یکی از بلاد قدیمی ایتالیا در سرزمین اتروریا، نزدیک رود تیبر بود که در 394 قبل از میلاد به دست رومیان افتاد. (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالری
تصویر کالری
واحد اندازه گیری گرما، برابر با گرمایی که یک سانتی متر مکعب آب مقطر را یک درجۀ سانتی گراد گرم تر می کند، در علم زیست شناسی میزان گرما یا انرژی حاصل از سوخت و ساز مواد غذایی در داخل سلول های بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گالری
تصویر گالری
مکانی که آثار هنری در آن به معرض دید گذاشته می شود، سرسرا، تالار، راهرو، دالان
فرهنگ فارسی عمید
گوشت مغاکچۀ سرین، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
علی بن احمد، ادیب فاضل و شاعر ماهر، مکنی به ابوالحسن و منسوب به دیهی فال نام در آخر سمت جنوبی نواحی فارس و یا به شهری فاله نام نزدیک ایذج (ایذه) از بلاد خوزستان بوده، و در بصره اقامت داشته و از مشایخ آنجا استفاده نموده و در سال 448 هجری قمری در بغداد وفات یافته است، مدفنش در مقبرۀ جامع منصور است، (از ریحانه الادب ج 3 ص 187)
لغت نامه دهخدا
سمعانی نویسد: منسوب است به یکی از بلاد فارس، (الانساب)، منسوب به فال است، رجوع به فال شود، و نیزمنسوب است به فاله در خوزستان، رجوع به فاله شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
رجوع به گالاری شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
یا میلی ترمی. واحد مقدار حرارت. و آن عبارت است از حرارت لازم برای رسانیدن درجۀ حرارت یک کیلوگرم آب از 14/5 درجه سانتیگراد به 15/5 درجه سانتیگراد
لغت نامه دهخدا
(خِ)
شاعری است باستانی که از زمان و سرگذشت او آگاهی دقیقی دردست نیست. اسدی در لغت فرس بیتی از او در شاهد واژۀ ’گراز’ بمعنی کوزه و قنینه آورده است:
با نعمت تمام به درگاهت آمدم
امروز با گرازی و چوبی همی روم.
رجوع به لغتنامۀ اسدی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ری ی / شِ ری ی)
دوایی است گزیدگی مار و هوام را نافع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ظاهراً همان فاشرا و فاشره است. رجوع به فاشره شود
لغت نامه دهخدا
فالگیر، فالکباز، طالعبین، (یادداشت بخط مؤلف)، و رجوع به فال و فالکباز شود
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای در 29هزارگزی شمال غربی آپر در ایالت آپراسکوچیا (ناحیتی از آمریکای شمالی که سابقاً در تصرف انگلیس بوده است)، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کارهای ملیح. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان ده بالا بخش خاش شهرستان زاهدان که در 13 هزارگزی شمال خاوری خاش بر کنار راه فرعی گزو به خاش در جلگه واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای گرم معتدل و 200 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری است. اهالی آن از طایفۀ شهنوازی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
گویند نام زن یافث است که یکی از سه پسر نوح پیامبر بوده است. برخی نام زن یافث را ’زدفت نبث’ نوشته اند. رجوع به عقدالفرید ج 7 ص 271 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گالری
تصویر گالری
راهرو، دهلیز، دالان، نمایشگاه آثارهنری
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه ای که در فارسی به کار برند شگونی، اختری پیشگوی کندا قالی به آرش گوشت مغاکچه سرین پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالری
تصویر کالری
واحد مقدار حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالچی
تصویر فالچی
فال بین بنگرید به فال بین فالگیر طالع بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجری
تصویر فاجری
بد کاری جهمرزی تردامنی بدکاری تبهکاری، زناکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گالری
تصویر گالری
((ل))
سرسرا، دالان، جای نگه داری و نمایش آثار هنری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالری
تصویر کالری
((لُ))
واحد اندازه گیری حرارت
فرهنگ فارسی معین