منسوب است به حضرت فاطمه. (سمعانی). در ایران خانواده های بسیاری که از نسل خاندان رسالت اند خود را فاطمی خوانده اند، و اولاد رسول را از جانب فاطمۀ زهرا فاطمی گویند. (از یادداشت بخط مؤلف) ، پیروان مذهب اسماعیلی. قرمطی. سبعی. هفت امامی. باطنی. ملحد. حشاش. (از یادداشت بخط مؤلف). علت نامیدن این دسته از مسلمانان به فاطمی، انتساب آنان به خلفای فاطمی مصر است که بیش از همه حکمرانان اسلامی در راه اشاعۀ مذهب اسماعیلی کوشیده اند: زیر رکاب و علم فاطمی نرم شود بیخردان را رقاب. ناصرخسرو. ای پسر دین محمد بمثل چون جسد است که بر آن شهره جسد فاطمیان همچو سرند. ناصرخسرو. خورشید فاطمی شد و باقوت برگشت و از نشیب به بالا شد. ناصرخسرو
منسوب است به حضرت فاطمه. (سمعانی). در ایران خانواده های بسیاری که از نسل خاندان رسالت اند خود را فاطمی خوانده اند، و اولاد رسول را از جانب فاطمۀ زهرا فاطمی گویند. (از یادداشت بخط مؤلف) ، پیروان مذهب اسماعیلی. قرمطی. سبعی. هفت امامی. باطنی. ملحد. حشاش. (از یادداشت بخط مؤلف). علت نامیدن این دسته از مسلمانان به فاطمی، انتساب آنان به خلفای فاطمی مصر است که بیش از همه حکمرانان اسلامی در راه اشاعۀ مذهب اسماعیلی کوشیده اند: زیر رکاب و علم فاطمی نرم شود بیخردان را رقاب. ناصرخسرو. ای پسر دین محمد بمثل ْ چون جسد است که بر آن شهره جسد فاطمیان همچو سرند. ناصرخسرو. خورشید فاطمی شد و باقوت برگشت و از نشیب به بالا شد. ناصرخسرو
خلفای اسماعیلی مذهب که بر مصر حکم راندند و از دشمنان سرسخت بنی العباس بودند. شهر قاهره و جامعالازهر بدوران آنها ساخته شد و آنها ملجاء باطنیان و اسماعیلیان بودند. رجوع به غزالی نامه ص 163، 249، 250، 300 و 302 شود
خلفای اسماعیلی مذهب که بر مصر حکم راندند و از دشمنان سرسخت بنی العباس بودند. شهر قاهره و جامعالازهر بدوران آنها ساخته شد و آنها ملجاء باطنیان و اسماعیلیان بودند. رجوع به غزالی نامه ص 163، 249، 250، 300 و 302 شود
منسوب به فامه. رجوع به فامه شود، منسوب به احمد فامی نیشابوری. (سمعانی) ، میوه فروش. (تاریخ بیهقی). رجوع به فامه شود، شیرفروش. (منتهی الارب). ظاهراً درست به نظر نمیآید
منسوب به فامه. رجوع به فامه شود، منسوب به احمد فامی نیشابوری. (سمعانی) ، میوه فروش. (تاریخ بیهقی). رجوع به فامه شود، شیرفروش. (منتهی الارب). ظاهراً درست به نظر نمیآید
شیعیان شام در زمان بنی امیه دچار تضییقات هولناک بودند و در زمان عباسیان نیز آسوده نزیستند و بسیاری از آنان در زندانها جان سپردند. دسته ای راه مشرق و جمعی راه مغرب را پیش گرفتند، از جمله ادریس بن عبدالله بن حسن مثنی برادر محمد بن عبدالله بن حسن (کسی که با منصور بیعت کردو سپس بیعت او را شکست) بطرف مصر رفت و از ترس عباسیان در آنجا مخفی ماند و شیعیان مقیم مصر از آن جمله رئیس برید عباسیان او را جای امنی نگه داشته و سپس به مراکش بردند و به کمک او شیعیان مراکش حکومتی بنام ’ادریسیان’ تشکیل شد که از 172 تا 375 هجری قمری دوام یافت. ادریسیان خود را خلیفه نمیخواندند. دولتی که در میان مسلمانان افریقا تشکیل شد و قوتی گرفت دولت فاطمیان بود. اینان خود را از این جهت فاطمی میگفتند که منتسب به حضرت فاطمه دختر پیغمبر بودند. و همچنین آنها را عبیدی میخواندند زیرا مؤسس دولت فاطمی عبیدالله مهدی نام داشت. همان هنگام که دولت شیعی آل بویه در مشرق جهان اسلام تشکیل یافت دولت فاطمی هم در مغرب کشورهای اسلامی به وجود آمد. و در موقع حملۀ آل بویه به بغداد شیعیان مغرب نیز به مصر حمله کردند و گروهی از شیعیان ایرانی به معزالدولۀ دیلمی پیشنهاد کردند که خلافت را از عباسیان بگیرد و به فاطمیان واگذارد. معزالدوله بخاطر مصالح خود این پیشنهاد را نپذیرفت اما باز هم نفوذ خاندان آل بویه شیعیان را روزبروز نیرومندتر ساخت، تا جایی که خلیفۀ عباسی ناچار شد نام پادشاه دیلمی را در خطبه ها یاد کند و جشن ها و سوگواری های مذهبی برای آل علی رواج یافت. فرمانروایان فاطمی ابتدا در افریقیه حکومت داشتند و مرکز آنها شهر مهدیه بود و چنانکه گفته شد اینان خود را از فرزندان حسین و خانوادۀ فاطمه دختر پیغامبر اسلام میشمردند و بااینکه مورخان طرفدار عباسیان این نسبت را نادرست میدانند دلیل قاطعی برای رد این نسبت نداریم. شیعیان مصر در آغاز طرفدار علی بودند اما چون علویان به ایرانیان بیشتر روی آوردند آنها نیز از طرفداری خود کاستند و تنها در هم شکستن قدرت عباسیان را هدف قرار دادند. در سال 254 هجری قمری احمد بن طولون که مردی ترک و سنی بود والی مصر شد و برای خشنودی خلیفه بیش از پیش به آزار و شکنجۀ علویان پرداخت و آنها را صدمه زد. اما با ظهور آل بویه و ضعف عباسیان، شیعیان مصر کم کم جان گرفتند بطوریکه هنگام ورود جوهر صقلی مملوک و سردار فاطمیان به خاک مصر (سال 356 هجری قمری) افکار عمومی مردم تسلیم بود و کشور مصر به آسانی به دست فاطمیان افتاد. جوهر صقلی تمام آثار و شعائر عباسی را از مصر برانداخت، شهر قاهره را بنا کرد و مولای خود معزالدین فاطمی را به مصر آورد. دولت فاطمی چهارده نفر بودند و از 297 تا 567 هجری قمری در مصر و افریقیه فرمان راندند که از میان آنها ده تن مرکز حکومتشان در مصر بود. فاطمیان از نظر تشکیلات فرمانروایی پیرو و نظیر عباسیان بودند ولی در امور دینی با آنان مخالفت شدید میکردند و مطیع فتوای علمای شیعی بودند. یعقوب بن کلس وزیر العزیز بالله فاطمی کتابی راجع به فقه اسماعیلی تألیف کرد. خلفای فاطمی برای انتشار آن کتاب همه نوع جد و جهد نمودند تا آنجا که خود وزیر آن را برای طلاب درس میگفت و بزرگان در مجلس درس او حضور می یافتند. و احکام شرعی از روی مندرجات آن کتاب صادر میشد و مسجد عمروعاص (جامع عتیق) یکی از مراکز تدریس آن بود و برای فراگرفتن آن جایزه و انعام داده میشد. سی وپنج تن از فقها که در مجلس درس وزیر شرکت میکردند از طرف خلیفۀ فاطمی مقرری ماهیانه دریافت میکردند و خلیفه در نزدیک جامع ازهر به آنها خانه داده بود. و هر سال در عید فطر این فقیهان را خلعت پوشانیده سوار بر استر به کاخ خود می آورد تا مردم به آموختن فقه شیعی اسماعیلی تشویق شوند. خلفای دیگر فاطمی از جمله الحاکم برای مطالعه و استنساخ کتب شیعه مؤسساتی دایر کردند. الظاهر که در 411 هجری قمری خلیفه شد فقهای مالکی و شافعی را از مصر بیرون کرد. خلافت فاطمیان نیز مانند عباسیان دارای سه دوره است: ابتدا با کمک عربها و بربرها حکومت کردند، سپس بربرها و آنگاه ترکها در مصر فرمانروا گشتند. بربرها مردمی سخت گیر و خشن هستند که در شمال افریقا اقامت دارند و همین طور که ایرانیان در مشرق با علویان کمک کردند بربرها نیز در مغرب به یاری علویان برخاستند. بربرها مثل اعراب از چند قبیلۀ کوچ نشین تشکیل میشدند و مسلمانان ناچار بودند برای ادارۀ این قبایل سلحشور و خشن رنج فراوانی را بپذیرند. این قوم در ظرف نیم قرن دوازده مرتبه مسلمان شدند و دوباره از اسلام برگشتند و با مسلمانان به جنگ پرداختند و فقط در زمان موسی بن نصیر در اواخر قرن اول هجری در دیانت اسلام ثابت ماندند و همین که مسلمانان غیرعرب برای کینه جویی از امویان برخاستند، بربرها نیز به آنها پیوستند و از سقوط بنی امیه خشنود شدند اما از تأسیس یک دولت اموی در اندلس که همسایۀ آنها بود دلتنگ شدند و ازآنرو برای کینه جویی از بنی امیۀ اندلس، با فاطمیان همدست گشتند. در مقابل، امویان اندلس دوستی گروهی از بربرها را با پول خریدند و این کشمکش ادامه یافت. اقوام بربر دین اسلام را تا اواسط افریقا انتشار دادند و بخصوص پس از آنکه در اسلام پایدار گشتند به اقوام مجاور حمله برده آنها را مسلمان ساختند. عبیدالله مهدی نخستین خلیفۀ فاطمی در اواخر قرن سوم هجری در افریقا قیام کرد و از همان موقع بربرها به کمک وی شتافتند و تا دیر زمانی با فاطمیان همراهی میکردند، بخصوص قبایل صنهاجه، کتامه، هواره از دوستان فداکار فاطمیان شدند. عبیدالله مهدی که در سال 297 هجری قمری بر مسند حکمرانی استقرار یافت، ملازمان خود را از بربرها برگزید. همین طور القائم بامر الله پسر او (322 هجری قمری) و پس از وی المنصور بنصر الله (324 هجری قمری) و المعزّ لدین الله (341 هجری قمری) با کمک بربرها مأموران عباسی را از افریقا راندند. در زمان المعز لدین الله فاطمیان مصر را گشودند و شهر قاهره را ساخته آن را پایتخت قرار دادند، اما العزیز بالله فرزند المعز مانند عباسیان عده زیادی ترک و دیلم استخدام کرد و آنان را به ملازمت خویش اختصاص داد و مثل آن بود که بر جان خویش از بربرها بیم دارد. این پیش آمد سبب شد که میان ترکها و بربرها رقابت پدید آید تا آنکه العزیز بالله مرد و پسرش الحاکم بامر الله در سال 386 هجری قمری به خلافت رسید و چون به بربرها علاقه مند بود آنان را مجدداً پیش کشید و مقرر گردید ابن عمار کتامی بربری مقام وساطت (وزارت) داشته باشد. ابن عمار طبعاً ترکان و دیلمان را راند و بربرهای هم نژاد خود را که در زمان العزیز عقب رفته بودند دوباره به کارهای مهم گماشت، و به قدری درباره ملازمان غیربربر بیداد کرد که صقلبی پیشوای ترکان و دیلم قیام کرد و ابن عمار را برکنار ساخت و خودش به مقام وساطت رسید و ترکان و دیلمان را بکارهای مهم گماشت. در این اثناء الحاکم بامر الله درصدد قتل ابن عمار برآمد وبزودی فکر خود را به انجام رسانید و نه تنها او، بلکه بسیاری از سران بربر را که ملازم پدر و جدش بودند کشت و همین اقدام او پایۀ حکمرانی فاطمیان را متزلزل کرد و ترکان دیلمان را بدون رقیب گذارد. پس از الحاکم پسرش الظاهر لاعزاز دین الله خلیفه شد (411 هجری قمری) او مردی عیاش و ترک دوست بود، و در زمان او بربرها بیش از پیش مضمحل شدند. پس از الظاهر، المستنصر در سال 427 هجری قمری به خلافت رسید و چون مادرش کنیزی زنگی بود غلامان سیاه را دور خود جمع کرد و از آنان هنگ مخصوص تنظیم نمود که شماره اش به هزار میرسید و درعین حال ترکان را نیز مینواخت و خواهی نخواهی میان ترکان و سیاهان اختلاف و زدوخورد شدت داشت، تا آنجا که خلیفه برای آرام ساختن آنان از شام کمک خواست و امیر لشکر بنام بدرالجمالی، که اصلاً ارمنی بود از سوریه به مصر آمد و رجال دولت را کشت و عده ای سپاهی ارمنی در مصر نگاه داشت و از آن به بعد ارمنیها بجای بربرها سرداران سپاه گشتند و دارای قدرت و نفوذ شدند. در همان اوقات سلجوقیان بر عراق و فارس دست یافتند و حکومت آل بویه را منقرض ساختند و شیعیان شرق را سرکوب نمودند. سلجوقیان دسته ای از امرا و سرداران خود را بنام اتابکان به فرمانداری ولایات تابعه فرستادند و چنانکه گفتیم این سرداران تدریجاً در محل فرمانروایی خود مستقل شدند و از آنجمله نورالدین زنگی که بر شام دست یافت دسته ای از سپاهیان کرد را برای تقویت حکومت خود استخدام کرده بود. در میان این کردها دو مرد دلیر بنام نجم الدین ایوب و برادرش اسدالدین شیرکویه بواسطۀ دلیری و مردانگی بسیار از سایر همگنان برتر گشتند و در سراسر شام شهرت زیاد یافتند. در آن هنگام (سال 555هجری قمری) عاضدبن یوسف فاطمی که مرد ناتوان بی اراده ای بود در مصر حکومت داشت. وزیران و بزرگان کشور از ضعف خلیفه استفاده کرده دست به بیداد زدند. از طرفی با خود میجنگیدند و از طرف دیگر به مردم ستم میکردند و مملکت را به خرابی می کشاندند. در میان وزیران خلیفه مردی بنام شاور بود که از همکاران خود رنج بسیار میدید و برای انتقام و کینه جویی از مصر بشام آمد و ازنورالدین زنگی کمک خواست تا رقیبان خود را از میان بردارد. نورالدین از موقع استفاده کرده اسدالدین شیرکویه را با عده ای از ممالیک به مصر فرستاد و شاور رابه وزارت رساند. شاور هم متعهد شد که هرساله یک سوم درآمد مصر را برای نورالدین بفرستد. همان اوقات جنگهای صلیبی شدت داشت و نورالدین بیش از پیش در امور مصر مداخله کرده و شیرکویه را از طرف خود در مصر مستقرنمود. یوسف بن نجم الدین ایوبی مشهور است که با عموی خود به مصر آمد و بعدها یکی از حکمرانان نامی اسلام گشت. شیرکویه در سال 564 هجری قمری در مصر مرد و پسر برادرش صلاح الدین جانشین او و نایب نورالدین زنگی شد. صلاح الدین ابتدا بنام وزارت خلیفه و نیابت نورالدین درمصر حکومت میکرد. والی چون مرد بلندهمت جاه طلبی بودضعف خلیفه را غنیمت شمرده به فکر استقلال افتاد و پس از مرگ المعاضد به نام خلیفۀ عباسی در قاهره خطبه خواند و اسماً خلافت را از خاندان شیعی فاطمی به بنی عباس منتقل ساخت و درواقع خود حکمران مستقل آن کشور شد. (از تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه علی جواهرکلام ج 4 صص 276- 286). در مورد انتساب فاطمیان به خاندان رسالت سخن بسیار است. دشمنان فاطمیان منکر این بودند که سلسلۀ فاطمی از محمد بن اسماعیل سرچشمه گرفته است و تأسیس این اسماعیلیه را به عبدالله بن میمون قداح (اواخر قرن دوم هجری) نسبت میدادند و امامان غایب و خلفای فاطمی را از اولاد او میدانستند. اگر عده ای از خود اسماعیلیان نیز به اینکه قداح جد این سلسله است اعتقاد نداشتند، ممکن بود این نظر را یک اختراع ناشی از کینه جویی دانست، پس اگرچه در تعیین ارزش نظریات مختلف میتوان به یک سو یا سوی دیگ متمایل بود اما نمیتوان به یقین رسید. (از سخنرانی استرن ترجمه دکتر نصر، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال 9 شمارۀ 1)
شیعیان شام در زمان بنی امیه دچار تضییقات هولناک بودند و در زمان عباسیان نیز آسوده نزیستند و بسیاری از آنان در زندانها جان سپردند. دسته ای راه مشرق و جمعی راه مغرب را پیش گرفتند، از جمله ادریس بن عبدالله بن حسن مثنی برادر محمد بن عبدالله بن حسن (کسی که با منصور بیعت کردو سپس بیعت او را شکست) بطرف مصر رفت و از ترس عباسیان در آنجا مخفی ماند و شیعیان مقیم مصر از آن جمله رئیس برید عباسیان او را جای امنی نگه داشته و سپس به مراکش بردند و به کمک او شیعیان مراکش حکومتی بنام ’ادریسیان’ تشکیل شد که از 172 تا 375 هجری قمری دوام یافت. ادریسیان خود را خلیفه نمیخواندند. دولتی که در میان مسلمانان افریقا تشکیل شد و قوتی گرفت دولت فاطمیان بود. اینان خود را از این جهت فاطمی میگفتند که منتسب به حضرت فاطمه دختر پیغمبر بودند. و همچنین آنها را عُبیدی میخواندند زیرا مؤسس دولت فاطمی عبیدالله مهدی نام داشت. همان هنگام که دولت شیعی آل بویه در مشرق جهان اسلام تشکیل یافت دولت فاطمی هم در مغرب کشورهای اسلامی به وجود آمد. و در موقع حملۀ آل بویه به بغداد شیعیان مغرب نیز به مصر حمله کردند و گروهی از شیعیان ایرانی به معزالدولۀ دیلمی پیشنهاد کردند که خلافت را از عباسیان بگیرد و به فاطمیان واگذارد. معزالدوله بخاطر مصالح خود این پیشنهاد را نپذیرفت اما باز هم نفوذ خاندان آل بویه شیعیان را روزبروز نیرومندتر ساخت، تا جایی که خلیفۀ عباسی ناچار شد نام پادشاه دیلمی را در خطبه ها یاد کند و جشن ها و سوگواری های مذهبی برای آل علی رواج یافت. فرمانروایان فاطمی ابتدا در افریقیه حکومت داشتند و مرکز آنها شهر مهدیه بود و چنانکه گفته شد اینان خود را از فرزندان حسین و خانوادۀ فاطمه دختر پیغامبر اسلام میشمردند و بااینکه مورخان ِ طرفدار عباسیان این نسبت را نادرست میدانند دلیل قاطعی برای رد این نسبت نداریم. شیعیان مصر در آغاز طرفدار علی بودند اما چون علویان به ایرانیان بیشتر روی آوردند آنها نیز از طرفداری خود کاستند و تنها در هم شکستن قدرت عباسیان را هدف قرار دادند. در سال 254 هجری قمری احمد بن طولون که مردی ترک و سنی بود والی مصر شد و برای خشنودی خلیفه بیش از پیش به آزار و شکنجۀ علویان پرداخت و آنها را صدمه زد. اما با ظهور آل بویه و ضعف عباسیان، شیعیان مصر کم کم جان گرفتند بطوریکه هنگام ورود جوهر صقلی مملوک و سردار فاطمیان به خاک مصر (سال 356 هجری قمری) افکار عمومی مردم تسلیم بود و کشور مصر به آسانی به دست فاطمیان افتاد. جوهر صقلی تمام آثار و شعائر عباسی را از مصر برانداخت، شهر قاهره را بنا کرد و مولای خود معزالدین فاطمی را به مصر آورد. دولت فاطمی چهارده نفر بودند و از 297 تا 567 هجری قمری در مصر و افریقیه فرمان راندند که از میان آنها ده تن مرکز حکومتشان در مصر بود. فاطمیان از نظر تشکیلات فرمانروایی پیرو و نظیر عباسیان بودند ولی در امور دینی با آنان مخالفت شدید میکردند و مطیع فتوای علمای شیعی بودند. یعقوب بن کلس وزیر العزیز بالله فاطمی کتابی راجع به فقه اسماعیلی تألیف کرد. خلفای فاطمی برای انتشار آن کتاب همه نوع جد و جهد نمودند تا آنجا که خود وزیر آن را برای طلاب درس میگفت و بزرگان در مجلس درس او حضور می یافتند. و احکام شرعی از روی مندرجات آن کتاب صادر میشد و مسجد عمروعاص (جامع عتیق) یکی از مراکز تدریس آن بود و برای فراگرفتن آن جایزه و انعام داده میشد. سی وپنج تن از فقها که در مجلس درس وزیر شرکت میکردند از طرف خلیفۀ فاطمی مقرری ماهیانه دریافت میکردند و خلیفه در نزدیک جامع ازهر به آنها خانه داده بود. و هر سال در عید فطر این فقیهان را خلعت پوشانیده سوار بر استر به کاخ خود می آورد تا مردم به آموختن فقه شیعی اسماعیلی تشویق شوند. خلفای دیگر فاطمی از جمله الحاکم برای مطالعه و استنساخ کتب شیعه مؤسساتی دایر کردند. الظاهر که در 411 هجری قمری خلیفه شد فقهای مالکی و شافعی را از مصر بیرون کرد. خلافت فاطمیان نیز مانند عباسیان دارای سه دوره است: ابتدا با کمک عربها و بربرها حکومت کردند، سپس بربرها و آنگاه ترکها در مصر فرمانروا گشتند. بربرها مردمی سخت گیر و خشن هستند که در شمال افریقا اقامت دارند و همین طور که ایرانیان در مشرق با علویان کمک کردند بربرها نیز در مغرب به یاری علویان برخاستند. بربرها مثل اعراب از چند قبیلۀ کوچ نشین تشکیل میشدند و مسلمانان ناچار بودند برای ادارۀ این قبایل سلحشور و خشن رنج فراوانی را بپذیرند. این قوم در ظرف نیم قرن دوازده مرتبه مسلمان شدند و دوباره از اسلام برگشتند و با مسلمانان به جنگ پرداختند و فقط در زمان موسی بن نصیر در اواخر قرن اول هجری در دیانت اسلام ثابت ماندند و همین که مسلمانان غیرعرب برای کینه جویی از امویان برخاستند، بربرها نیز به آنها پیوستند و از سقوط بنی امیه خشنود شدند اما از تأسیس یک دولت اموی در اندلس که همسایۀ آنها بود دلتنگ شدند و ازآنرو برای کینه جویی از بنی امیۀ اندلس، با فاطمیان همدست گشتند. در مقابل، امویان اندلس دوستی گروهی از بربرها را با پول خریدند و این کشمکش ادامه یافت. اقوام بربر دین اسلام را تا اواسط افریقا انتشار دادند و بخصوص پس از آنکه در اسلام پایدار گشتند به اقوام مجاور حمله برده آنها را مسلمان ساختند. عبیدالله مهدی نخستین خلیفۀ فاطمی در اواخر قرن سوم هجری در افریقا قیام کرد و از همان موقع بربرها به کمک وی شتافتند و تا دیر زمانی با فاطمیان همراهی میکردند، بخصوص قبایل صنهاجه، کتامه، هواره از دوستان فداکار فاطمیان شدند. عبیدالله مهدی که در سال 297 هجری قمری بر مسند حکمرانی استقرار یافت، ملازمان خود را از بربرها برگزید. همین طور القائم بامر الله پسر او (322 هجری قمری) و پس از وی المنصور بنصر الله (324 هجری قمری) و المعزّ لدین الله (341 هجری قمری) با کمک بربرها مأموران عباسی را از افریقا راندند. در زمان المعز لدین الله فاطمیان مصر را گشودند و شهر قاهره را ساخته آن را پایتخت قرار دادند، اما العزیز بالله فرزند المعز مانند عباسیان عده زیادی ترک و دیلم استخدام کرد و آنان را به ملازمت خویش اختصاص داد و مثل آن بود که بر جان خویش از بربرها بیم دارد. این پیش آمد سبب شد که میان ترکها و بربرها رقابت پدید آید تا آنکه العزیز بالله مُرد و پسرش الحاکم بامر الله در سال 386 هجری قمری به خلافت رسید و چون به بربرها علاقه مند بود آنان را مجدداً پیش کشید و مقرر گردید ابن عمار کتامی بربری مقام وساطت (وزارت) داشته باشد. ابن عمار طبعاً ترکان و دیلمان را راند و بربرهای هم نژاد خود را که در زمان العزیز عقب رفته بودند دوباره به کارهای مهم گماشت، و به قدری درباره ملازمان غیربربر بیداد کرد که صقلبی پیشوای ترکان و دیلم قیام کرد و ابن عمار را برکنار ساخت و خودش به مقام وساطت رسید و ترکان و دیلمان را بکارهای مهم گماشت. در این اثناء الحاکم بامر الله درصدد قتل ابن عمار برآمد وبزودی فکر خود را به انجام رسانید و نه تنها او، بلکه بسیاری از سران بربر را که ملازم پدر و جدش بودند کشت و همین اقدام او پایۀ حکمرانی فاطمیان را متزلزل کرد و ترکان دیلمان را بدون رقیب گذارد. پس از الحاکم پسرش الظاهر لاعزاز دین الله خلیفه شد (411 هجری قمری) او مردی عیاش و ترک دوست بود، و در زمان او بربرها بیش از پیش مضمحل شدند. پس از الظاهر، المستنصر در سال 427 هجری قمری به خلافت رسید و چون مادرش کنیزی زنگی بود غلامان سیاه را دور خود جمع کرد و از آنان هنگ مخصوص تنظیم نمود که شماره اش به هزار میرسید و درعین حال ترکان را نیز مینواخت و خواهی نخواهی میان ترکان و سیاهان اختلاف و زدوخورد شدت داشت، تا آنجا که خلیفه برای آرام ساختن آنان از شام کمک خواست و امیر لشکر بنام بدرالجمالی، که اصلاً ارمنی بود از سوریه به مصر آمد و رجال دولت را کشت و عده ای سپاهی ارمنی در مصر نگاه داشت و از آن به بعد ارمنیها بجای بربرها سرداران سپاه گشتند و دارای قدرت و نفوذ شدند. در همان اوقات سلجوقیان بر عراق و فارس دست یافتند و حکومت آل بویه را منقرض ساختند و شیعیان شرق را سرکوب نمودند. سلجوقیان دسته ای از امرا و سرداران خود را بنام اتابکان به فرمانداری ولایات تابعه فرستادند و چنانکه گفتیم این سرداران تدریجاً در محل فرمانروایی خود مستقل شدند و از آنجمله نورالدین زنگی که بر شام دست یافت دسته ای از سپاهیان کُرد را برای تقویت حکومت خود استخدام کرده بود. در میان این کردها دو مرد دلیر بنام نجم الدین ایوب و برادرش اسدالدین شیرکویه بواسطۀ دلیری و مردانگی بسیار از سایر همگنان برتر گشتند و در سراسر شام شهرت زیاد یافتند. در آن هنگام (سال 555هجری قمری) عاضدبن یوسف فاطمی که مرد ناتوان بی اراده ای بود در مصر حکومت داشت. وزیران و بزرگان کشور از ضعف خلیفه استفاده کرده دست به بیداد زدند. از طرفی با خود میجنگیدند و از طرف دیگر به مردم ستم میکردند و مملکت را به خرابی می کشاندند. در میان وزیران خلیفه مردی بنام شاور بود که از همکاران خود رنج بسیار میدید و برای انتقام و کینه جویی از مصر بشام آمد و ازنورالدین زنگی کمک خواست تا رقیبان خود را از میان بردارد. نورالدین از موقع استفاده کرده اسدالدین شیرکویه را با عده ای از ممالیک به مصر فرستاد و شاور رابه وزارت رساند. شاور هم متعهد شد که هرساله یک سوم درآمد مصر را برای نورالدین بفرستد. همان اوقات جنگهای صلیبی شدت داشت و نورالدین بیش از پیش در امور مصر مداخله کرده و شیرکویه را از طرف خود در مصر مستقرنمود. یوسف بن نجم الدین ایوبی مشهور است که با عموی خود به مصر آمد و بعدها یکی از حکمرانان نامی اسلام گشت. شیرکویه در سال 564 هجری قمری در مصر مرد و پسر برادرش صلاح الدین جانشین او و نایب نورالدین زنگی شد. صلاح الدین ابتدا بنام وزارت خلیفه و نیابت نورالدین درمصر حکومت میکرد. والی چون مرد بلندهمت جاه طلبی بودضعف خلیفه را غنیمت شمرده به فکر استقلال افتاد و پس از مرگ المعاضد به نام خلیفۀ عباسی در قاهره خطبه خواند و اسماً خلافت را از خاندان شیعی فاطمی به بنی عباس منتقل ساخت و درواقع خود حکمران مستقل آن کشور شد. (از تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه علی جواهرکلام ج 4 صص 276- 286). در مورد انتساب فاطمیان به خاندان رسالت سخن بسیار است. دشمنان فاطمیان منکر این بودند که سلسلۀ فاطمی از محمد بن اسماعیل سرچشمه گرفته است و تأسیس این اسماعیلیه را به عبدالله بن میمون قداح (اواخر قرن دوم هجری) نسبت میدادند و امامان غایب و خلفای فاطمی را از اولاد او میدانستند. اگر عده ای از خود اسماعیلیان نیز به اینکه قداح جد این سلسله است اعتقاد نداشتند، ممکن بود این نظر را یک اختراع ناشی از کینه جویی دانست، پس اگرچه در تعیین ارزش نظریات مختلف میتوان به یک سو یا سوی دیگ متمایل بود اما نمیتوان به یقین رسید. (از سخنرانی استرن ترجمه دکتر نصر، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال 9 شمارۀ 1)
دکتر حسین فاطمی، وزیرامور خارجۀ ایران در زمان حکومت ملی کننده صنعت نفت بود، و پس از سقوط این دولت و تشکیل کنسرسیوم تیرباران شد. رجوع به کلمه مصدق در همین لغت نامه شود
دکتر حسین فاطمی، وزیرامور خارجۀ ایران در زمان حکومت ملی کننده صنعت نفت بود، و پس از سقوط این دولت و تشکیل کنسرسیوم تیرباران شد. رجوع به کلمه مصدق در همین لغت نامه شود
ابن حافظلدین الله صاحب مصر. به سال 525 هجری قمری بدستور پدرش حافظ بوزارت منصوب شد. ابن اثیر گوید: علت بوزارت گماردن وی آن بود که حافظ میخواست کسانی را که به ابوعلی بن افضل کمک کرده بودند بکشد ولیکن نمی خواست بدست خود این کار را انجام دهد پس پسر خود را بوزارت گمارد و همه دشمنان را بدست او کشت تا آنجا که گویند در یک شب، چهل سردار را بکشت و چون حافظ تسلط پسر را دید از وی بترسید و درصدد قتل او برآمد و او را احضار کرد و زهر کشنده ای را که پزشک قصر تهیه کرده بود به او خورانید و بکشت. داستان قتل او را ابن اثیر در الکامل در رویدادهای سال 529 هجری قمری آورده است. (اعلام زرکلی ص 229)
ابن حافظلدین الله صاحب مصر. به سال 525 هجری قمری بدستور پدرش حافظ بوزارت منصوب شد. ابن اثیر گوید: علت بوزارت گماردن وی آن بود که حافظ میخواست کسانی را که به ابوعلی بن افضل کمک کرده بودند بکشد ولیکن نمی خواست بدست خود این کار را انجام دهد پس پسر خود را بوزارت گمارد و همه دشمنان را بدست او کشت تا آنجا که گویند در یک شب، چهل سردار را بکشت و چون حافظ تسلط پسر را دید از وی بترسید و درصدد قتل او برآمد و او را احضار کرد و زهر کشنده ای را که پزشک قصر تهیه کرده بود به او خورانید و بکشت. داستان قتل او را ابن اثیر در الکامل در رویدادهای سال 529 هجری قمری آورده است. (اعلام زرکلی ص 229)
عبدالمجیدبن محمد بن مستنصر بالله عبیدی، مکنی به ابومیمون. یازدهمین خلیفه از خلفای فاطمی علوی مصر. مولد وی عسقلان بسال 467 هجری قمری/ 1074 میلادی و او بسال 524 پس از مرگ پسرعم خویش آمر بأحکام الله بسلطنت رسید و در پنجم جمادی الاّخر سال 544 هجری قمری1149/ میلادی در مصر درگذشت. وی احمد بن فضل جمالی را بوزارت گماشت و پس از اندکی از خودسری او بهراسید و بسال 526 او را بکشت و ابوالفتح یانس حافظی را به وزارت منصوب کرد، پس چون از او نیز خودکامی و خودسری دید او را نیز مسموم کرد و کارها را بدست پسرش سلیمان داد و پس از دو ماه وزارت، او نیز بمرد، پس کار وزارت را به پسر دیگر وی بنام حسن سپرد، و پس از اندکی از او سعایت کردند، پس او را نیز بسال 529 مسموم ساخت و امیری ارمنی را بنام تاج الدوله بهرام به وزارت گماشت و او را نیز بسال 543 بکشت و پس از وی وزارت به کس نداد تا وفات یافت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 2 ص 592 و 392 و طبقات سلاطین اسلام ص 61 و 62 و عیون الانباء ج 1 ص 110 و قاموس الاعلام ترکی شود
عبدالمجیدبن محمد بن مستنصر بالله عبیدی، مکنی به ابومیمون. یازدهمین خلیفه از خلفای فاطمی علوی مصر. مولد وی عسقلان بسال 467 هجری قمری/ 1074 میلادی و او بسال 524 پس از مرگ پسرعم خویش آمر بأحکام الله بسلطنت رسید و در پنجم جمادی الاَّخر سال 544 هجری قمری1149/ میلادی در مصر درگذشت. وی احمد بن فضل جمالی را بوزارت گماشت و پس از اندکی از خودسری او بهراسید و بسال 526 او را بکشت و ابوالفتح یانس حافظی را به وزارت منصوب کرد، پس چون از او نیز خودکامی و خودسری دید او را نیز مسموم کرد و کارها را بدست پسرش سلیمان داد و پس از دو ماه وزارت، او نیز بمرد، پس کار وزارت را به پسر دیگر وی بنام حسن سپرد، و پس از اندکی از او سعایت کردند، پس او را نیز بسال 529 مسموم ساخت و امیری ارمنی را بنام تاج الدوله بهرام به وزارت گماشت و او را نیز بسال 543 بکشت و پس از وی وزارت به کس نداد تا وفات یافت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 2 ص 592 و 392 و طبقات سلاطین اسلام ص 61 و 62 و عیون الانباء ج 1 ص 110 و قاموس الاعلام ترکی شود
معد بن علی الظاهر لاعزاز دین الله بن الحاکم بأمراﷲ مکنی به ابوتمیم (420- 487 هجری قمری / 1029- 1094 میلادی) از خلفای فاطمی مصر. وی به سال 427 هجری قمری بخلافت رسید. رجوع به اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1056 و تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 456 و ’مستنصر’ و ’معدبن علی’ شود
معد بن علی الظاهر لاعزاز دین الله بن الحاکم بأمراﷲ مکنی به ابوتمیم (420- 487 هجری قمری / 1029- 1094 میلادی) از خلفای فاطمی مصر. وی به سال 427 هجری قمری بخلافت رسید. رجوع به اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1056 و تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 456 و ’مستنصر’ و ’معدبن علی’ شود
ابن موسی بن طاوس الفاطمی الحسنی الحلی، برادر ابی و امی سید رضی الدین علی بن موسی، و مادر او دختر ورام است. اومجتهدی واسعالعلم و امام در فقه و اصول و ادب و رجال و از اورع و اتقی و اثبت و اجل فضلاء عصر خویش بود. و در تحقیق رجال و روایت و تفسیر بدان مرتبه است که مزیدی بر آن نباشد. و هشتاد وشش کتاب در فنونی از علوم تألیف کرد و مخترع تنویع اخبار بچهار قسم اوست. در صورتیکه تا عصر او مدار روایت در صحت و ضعف تنها بر قرائن خارجی و داخلی بود و شاگرد او علامه و دیگر علمای متأخر تا زمان مجلسیین بدو اقتفا و اقتدا کردند و مجلسیین اقسام دیگری بر انواع اربعۀ اخبار افزوده اند. و علامه و شهید اول و ثانی در کتب و هم اجازات خویش در ثناء سید داد سخن داده اند. و سید از شیخ نجیب الدین بن نما و فخاربن معد و دیگر مشایخ بزرگ روایت کند. او راست: کتاب بشری المحققین یا بشری المخبتین (باختلاف نسخ) در شش مجلد. کتاب ملاذالعلماء در چهار مجلد. و از غیر فقهیّات: کتاب حل الاشکال فی معرفه الرجال و نسخۀ اصل این کتاب نزد شهید ثانی بوده و در کتب خود از این کتاب روایات کثیره دارد و سپس فرزند شهید، حسن همین نسخه را به نام تحریرالطاووسی تهذیب و تحریر کرده است. و هم از کتبی که بدو نسبت کرده اند کتاب عین العبره فی غبن العتره است و در این کتاب مصنف از راه تقیه نام خویش بعبدالله بن اسماعیل گردانیده است و چنین نامی در طبقۀ علماء شیعه نیست. و بناء سیددر این کتاب بحث در آیات واردۀ در شأن اهل البیت وآیات نازلۀ در بطلان طریقۀ مخالفین اهل البیت و نمودن و پیدا کردن بعض مساوی مخالفین است و شاگرد او شیخ تقی الدین حسن بن داود حلی در کتاب رجال خود صریحاًکتاب عین العبره را در مصنفات استاد خویش نام برده است و صاحب روضات گوید: نزد من نسخه ای از این کتاب هست بخط شهید ثانی اعلی الله مقامه که در پشت آن شهید بازبخط خود نوشته است: هذا الکتاب من تصانیف السید السعید العلامه جمال الدین ابی الفضائل احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد الطاوس الحسنی طاب ثراه و انتسابه الی عبدالله بن اسماعیل لأن کل العالم عباد الله و لأنه من ولد اسماعیل الذبیح -انتهی. و هم صاحب روضات در تأیید این مدعا گوید که برادر سید رضی الدین علی بن موسی رحمهالله علیه نیز در کتاب موسوم بطرائف تألیف خود همین تعمیه کرده است و نام خویش را عبدالمحمود بن داود المضری گفته است چه همه کس بندۀ الله محمود است و از داود، داود بن حسن خواهرزادۀ صادق علیه السلام را اراده کرده است که یکی از اجداد سید است، و اما انتساب بمضر از این راه است که بنی هاشم همگی از قبیلۀ مضر باشند. و وفات احمد سیدبن طاوس بحدود سال 673 ه. ق. بود و مدفن وی بحله مزار عامه و خاصه است. رجوع به روضات الجنات ص 19 شود. و در نامۀ دانشوران آمده است: احمد، سیدی عظیم الشأن و فقیهی رفیعالقدر بود و در استنباط احکام شرعیه و استخراج مسائل فقیه جدّی وافی و جهدی کافی داشت مبانی علوم عربیه و قوانین ادبیه را محکم کرد و فهم احکام تکلیفیه راکه بنیاد آنها بر آن مبانی است بجای بلند رسانید، شاعری فحل و نکته سنجی زبان آور بود که از هیچ باب راه بیان بر وی بسته نگشتی و در نظم سخن چنان ماهر بود که دقیقۀ مضامین بدیعه از خزانۀ خاطرش گسسته نماندی، بیانی بلیغ و منطقی فصیح داشت در تفسیر محکمات بصیر و در تأویل متشابهات بی نظیر بود خود از شاگردان شیخ نجیب الدین بن نما و سید فخاربن معد الموسوی است و در مؤلفات خویش در مواضع عدیده اسناد روایات خود رابایشان رسانیده و از ایشان مره بعد اخری روایت آورده است و علامۀ حلی قدس سره در اجازۀ کبیرۀ خود که اسماء مشایخ و اساتید است اجازات خود را ذکر می نماید، در آن اجازه آن سید جلیل و برادر بزرگوارش را نیک ستوده است. شیخ یوسف در کتاب رجال خود از شیخ حسن روایت کرده که من در محضر احمد بن طاوس کتاب بشری و ملاذ و سایر کتب که از مصنفات آن بزرگوار بود بر وی قرائت کردم مراتب تحصیل و تکمیل من بدید و احاطت و اطلاعم بپسندید مرا در نقل و روایت مرویات و مصنفات خود اجازت داد بالجمله در تنقیح اخبار و توضیح احادیث بحری زاخر و در فن رجال صرافی ماهر بود. علامۀ حلی و شیخ حسن بن داود مانند دو دیدۀ ابن طاوس با وی بودند از متون کتب شریفه و بطون مطالب عالیه چندان توشه گرفتند که خزانۀ خاطر شریف از جواهر معارف مالامال کردند و در مدرس آن سید جلیل چندان افاضات دیدند و افادات بردند که در فهم تکالیف و درک فتاوی برتبۀ کمال رسیدند. میر معاصر در کتاب روضات آورده است: اول کسی که اخبار را بچهار قسم منقسم ساخت احمد بن موسی بن طاوس بود پس علامۀ حلی وی را متابعت ورزید و دیگران از علمای اعلام نیز همان طریق را مسلوک داشتند، گویند او را کتابی است که عین العبره فی غبن العتره نام نهاده وآن را محض اثبات حقیقت اهل البیت و ابطال مذهب مخالفین برشتۀ تألیف آورده است و چون بنای آن کتاب بر ذکر آیاتی است که در مدح اهل البیت و قدح معاندین ایشان نازل شده است از خوف مخالفین در دیباچۀ آن کتاب نام خود را تصریح نکرده و بعبدالله بن اسماعیل که خود کنایت از وی خواهد بود منسوب داشته است زیرا که در زمان وی بازار اهل سنت و جماعت رواج داشت و متاع تشیع کاسد بود لاجرم از خود بعبدالله و از پدر باسمعیل تعبیر کرده است، صاحب روضات آورده است که: نسخه ای از آن کتاب بخط شهید ثانی در کتاب خانه من موجود است و هم شهید ثانی در ظهر آن کتاب نوشته که لفظ عبدالله بن اسماعیل کنایتیست از جمال الدین احمد بن موسی بدلیل آنکه در ظهر نسخه ای ازین تصنیف شریف دیدم که شیخ شهید علیه الرحمه باین معنی تصریح فرموده بدین صورت: هذا الکتاب من تصانیف السید السعید العلامه جمال الدین ابی الفضائل احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد الطاوس الحسینی طاب ثراه و انتسابه الی عبدالله بن اسماعیل لأن کل العالم عبادالله و لأنه من ولد اسماعیل الذبیح، حاصل معنی آنکه این کتاب از مصنفات احمد بن طاوس است ولی بعبدالله منسوب داشته زیرا که هر کسی بندۀ خداست، و باسمعیل منتسب ساخته از آنکه نسب طیب و طاهر او بخاتم النبیین منتهی میشود و آن حضرت فخر دودمان حضرت اسماعیل بوده است. در حدود سنۀ 673 ه. ق. رخت به آخرت بربست، در حلۀ بهیه مدفون شد، مرقد شریفش خاصه و عامه را مزار است و ازبرای انجاح مطالب خود نذورات بدان مضجع پاک میبرند و از فرط تعظیم و تکریم با مرقد او قسم دروغ یاد نمیکنند. عوام او را به سید عبدالله موسوم دانند چون در تقسیم اخبار سخن رفت و توضیح آن مبنی بر ذکر مقدمه ای است بطریق ایجازو اختصار بعضی از مصطلحات اهل رجال را بیان کنیم پس گوئیم معنی خبر و حدیث در لغت یکی است و در اصطلاح علمای درایه و رجال خبر و حدیث از کلمات صادره و اقوال واردۀ از پیغمبر و ائمۀ معصومین علیهم سلام الله و کلمات مرویه از صحابه و تابعین رضوان الله علیهم اجمعین را گویند ولی بعضی در میان خبر و حدیث فرق نهاده اند چنانچه شهید ثانی در کتاب بدایه فی علم الدرایه فرموده و دیگران در کتب خویش آورده اند کلمات مأثور و روایات مرویه از معصومین حدیث است و آنچه از غیر ایشان رسیده خبر گویند و از این جهت است کسانی را که اشتغال بسنن نبوی دارند محدث نامند و اشخاصی که غیر ایشان باشند اخباری خوانند اما حدیث و خبر بحسب اختلاف و اعتماد روات در نزد متقدمین از علما و محدثین بدو قسم انحصار داشت صحیح و غیرصحیح چه هرگاه حدیثی معتضد بامارات و علامات وثوق و اعتماد بودی آن را صحیح میگفتند والا غیرصحیح میدانستند و پیوسته این طریقه معمول ٌعلیه علما بود تا آنکه بواسطۀ تقلب اوان و بعد زمان از درک حضور امام و فقد علامات صدق و رفع امارات وثوق اختلافی در احکام شرعیه و شکوکی در مسائل تکلیفیه پیدا شد که مجیز را از مجاز و عالم را از جاهل تمیز نبود و امتیاز ایشان از یکدیگر صعب شد پس جمال الدین احمد بن طاوس رایت همت برافراشت و بنیاد آن اختلاف را از میان برداشت، اخبار را بچهار گونه منقسم ساخت: اول صحیح دویم حسن سیم موثق چهارم ضعیف. اما صحیح آن حدیثی باشد که سلسلۀ سند آن بالصراحه و یا بالفحوی بمعصوم رسد و جمیع رواه آن سلسله در هر یک از طبقات موثق و عادل امامی باشند، اما حسن آن روایتی باشد که رشتۀ سندش بمعصوم برسد و جمیع آنها در هر طبقه امامی و ممدوح باشند که مورث اعتماد باشند ولی تصریح بتوثیق و عدالت آنها نشده باشد، اما موثق آن خبری را گویند که جمیع رواه آن موثق غیرامامی باشند و این قسم را قوی نیز گویند، اما ضعیف آن روایتی باشد که رواه آن سلسله جامع هیچیک از شرایط و اقسام ثلاثۀ سابقه نباشند باین نحو که بعضی از طبقات مشتمل بفاسق و یا مجهول الحال و یا غیر اینها باشد چون هریک از اقسام اربعه را مراتب متعدده بود اعلی و ادنی مثلاً حدیث حسن گاهی در بلندی بمرتبۀ صحیح و گاهی در پستی بدرجۀ موثق میرسید لهذا مجلسیین فروعاتی از آن اصول اخذ نمودند و آنها را اقسام قرار داده بر آن اصول افزودند چون حسن کالصحیح و حسن کالموثق و موثق کالحسن و موثق کالضعیف و غیر اینها و نیز اخبار را باعتبارات دیگر تقسیمات بسیار است چون مسند و مرفوع و مفرد و غریب ومعنعن و مسلسل و معلق و مدرج مختلف و مقبول مصحف و مزید و مفرد و عالی و شاذ و باعتباری بتواتر و آحاد تقسیم و آحاد و غریب و مقبول و مردود و مشتبه و باعتبار دیگر موصوف و موضوع و مقطوع و مرسل و معلل و مدلس و مضطرب و مقلوب که شرح و تفصیل هر یک در کتب درایه و اصول مضبوط است و استقصای هر یک از آنها را کتاب دیگر بایست. گویند هشتاد ودو مجلد کتاب تألیف و تصنیف نموده که از جملۀ مصنفاتش کتاب بشری در فقه شش مجلد و کتاب ملاذ در فقه چهار مجلد و کتاب الکر و کتاب السهم الشریع فی تحلیل المداینه مع القرض و کتاب الفوائد و کتاب العده فی اصول الفقه و کتاب الثاقب السحر فی اصول الدین و کتاب الروح نقض بر ابن ابی الحدید و کتاب شواهدالقرآن در دو مجلد و کتاب بناء المقاله العلویه فی نقض رسالهالعثمانیه و کتاب المسائل در اصول دین و کتاب عین العبره و کتاب زهرهالریاض در مواعظ و کتاب الاختیار در ادعیۀ لیل و نهار و کتاب الازهار فی شرح لامیه مهیار دو مجلد. کتاب العمل الیوم و اللیله و کتاب حل الاشکال فی معرفه الرجال که در اجازۀ شیخ حسین بن عبدالصمد در خانه جدش ورام بن ابی فراس در بیست و سیم شهر ربیعالاّخر سنۀ 644 ه. ق. تمام نموده، گویندچون این کتاب مشتمل بر زواید بوده شیخ حسن بن زین الدین الشهید آن را از حشو و زوائد بپرداخت وتحریر طاوس موسوم ساخت
ابن موسی بن طاوس الفاطمی الحسنی الحلی، برادر ابی و امی سید رضی الدین علی بن موسی، و مادر او دختر ورام است. اومجتهدی واسعالعلم و امام در فقه و اصول و ادب و رجال و از اورع و اتقی و اثبت و اجل فضلاء عصر خویش بود. و در تحقیق رجال و روایت و تفسیر بدان مرتبه است که مزیدی بر آن نباشد. و هشتاد وشش کتاب در فنونی از علوم تألیف کرد و مخترع تنویع اخبار بچهار قسم اوست. در صورتیکه تا عصر او مدار روایت در صحت و ضعف تنها بر قرائن خارجی و داخلی بود و شاگرد او علامه و دیگر علمای متأخر تا زمان مجلسیین بدو اقتفا و اقتدا کردند و مجلسیین اقسام دیگری بر انواع اربعۀ اخبار افزوده اند. و علامه و شهید اول و ثانی در کتب و هم اجازات خویش در ثناء سید داد سخن داده اند. و سید از شیخ نجیب الدین بن نما و فخاربن معد و دیگر مشایخ بزرگ روایت کند. او راست: کتاب بشری المحققین یا بشری المخبتین (باختلاف نسخ) در شش مجلد. کتاب ملاذالعلماء در چهار مجلد. و از غیر فقهیّات: کتاب حل الاشکال فی معرفه الرجال و نسخۀ اصل این کتاب نزد شهید ثانی بوده و در کتب خود از این کتاب روایات کثیره دارد و سپس فرزند شهید، حسن همین نسخه را به نام تحریرالطاووسی تهذیب و تحریر کرده است. و هم از کتبی که بدو نسبت کرده اند کتاب عین العبره فی غبن العتره است و در این کتاب مصنف از راه تقیه نام خویش بعبدالله بن اسماعیل گردانیده است و چنین نامی در طبقۀ علماء شیعه نیست. و بناء سیددر این کتاب بحث در آیات واردۀ در شأن اهل البیت وآیات نازلۀ در بطلان طریقۀ مخالفین اهل البیت و نمودن و پیدا کردن بعض مَساوی مخالفین است و شاگرد او شیخ تقی الدین حسن بن داود حلی در کتاب رجال خود صریحاًکتاب عین العبره را در مصنفات استاد خویش نام برده است و صاحب روضات گوید: نزد من نسخه ای از این کتاب هست بخط شهید ثانی اعلی الله مقامه که در پشت آن شهید بازبخط خود نوشته است: هذا الکتاب من تصانیف السید السعید العلامه جمال الدین ابی الفضائل احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد الطاوس الحسنی طاب ثراه و انتسابه الی عبدالله بن اسماعیل لأن کل العالم عباد الله و لأنه من ولد اسماعیل الذبیح -انتهی. و هم صاحب روضات در تأیید این مدعا گوید که برادر سید رضی الدین علی بن موسی رحمهالله علیه نیز در کتاب موسوم بطرائف تألیف خود همین تعمیه کرده است و نام خویش را عبدالمحمود بن داود المضری گفته است چه همه کس بندۀ الله محمود است و از داود، داود بن حسن خواهرزادۀ صادق علیه السلام را اراده کرده است که یکی از اجداد سید است، و اما انتساب بمضر از این راه است که بنی هاشم همگی از قبیلۀ مضر باشند. و وفات احمد سیدبن طاوس بحدود سال 673 هَ. ق. بود و مدفن وی بحله مزار عامه و خاصه است. رجوع به روضات الجنات ص 19 شود. و در نامۀ دانشوران آمده است: احمد، سیدی عظیم الشأن و فقیهی رفیعالقدر بود و در استنباط احکام شرعیه و استخراج مسائل فقیه جدّی وافی و جهدی کافی داشت مبانی علوم عربیه و قوانین ادبیه را محکم کرد و فهم احکام تکلیفیه راکه بنیاد آنها بر آن مبانی است بجای بلند رسانید، شاعری فحل و نکته سنجی زبان آور بود که از هیچ باب راه بیان بر وی بسته نگشتی و در نظم سخن چنان ماهر بود که دقیقۀ مضامین بدیعه از خزانۀ خاطرش گسسته نماندی، بیانی بلیغ و منطقی فصیح داشت در تفسیر محکمات بصیر و در تأویل متشابهات بی نظیر بود خود از شاگردان شیخ نجیب الدین بن نما و سید فخاربن معد الموسوی است و در مؤلفات خویش در مواضع عدیده اسناد روایات خود رابایشان رسانیده و از ایشان مره بعد اخری روایت آورده است و علامۀ حلی قدس سره در اجازۀ کبیرۀ خود که اسماء مشایخ و اساتید است اجازات خود را ذکر می نماید، در آن اجازه آن سید جلیل و برادر بزرگوارش را نیک ستوده است. شیخ یوسف در کتاب رجال خود از شیخ حسن روایت کرده که من در محضر احمد بن طاوس کتاب بشری و ملاذ و سایر کتب که از مصنفات آن بزرگوار بود بر وی قرائت کردم مراتب تحصیل و تکمیل من بدید و احاطت و اطلاعم بپسندید مرا در نقل و روایت مرویات و مصنفات خود اجازت داد بالجمله در تنقیح اخبار و توضیح احادیث بحری زاخر و در فن رجال صرافی ماهر بود. علامۀ حلی و شیخ حسن بن داود مانند دو دیدۀ ابن طاوس با وی بودند از متون کتب شریفه و بطون مطالب عالیه چندان توشه گرفتند که خزانۀ خاطر شریف از جواهر معارف مالامال کردند و در مدرس آن سید جلیل چندان افاضات دیدند و افادات بردند که در فهم تکالیف و درک فتاوی برتبۀ کمال رسیدند. میر معاصر در کتاب روضات آورده است: اول کسی که اخبار را بچهار قسم منقسم ساخت احمد بن موسی بن طاوس بود پس علامۀ حلی وی را متابعت ورزید و دیگران از علمای اعلام نیز همان طریق را مسلوک داشتند، گویند او را کتابی است که عین العبره فی غبن العتره نام نهاده وآن را محض اثبات حقیقت اهل البیت و ابطال مذهب مخالفین برشتۀ تألیف آورده است و چون بنای آن کتاب بر ذکر آیاتی است که در مدح اهل البیت و قدح معاندین ایشان نازل شده است از خوف مخالفین در دیباچۀ آن کتاب نام خود را تصریح نکرده و بعبدالله بن اسماعیل که خود کنایت از وی خواهد بود منسوب داشته است زیرا که در زمان وی بازار اهل سنت و جماعت رواج داشت و متاع تشیع کاسد بود لاجرم از خود بعبدالله و از پدر باسمعیل تعبیر کرده است، صاحب روضات آورده است که: نسخه ای از آن کتاب بخط شهید ثانی در کتاب خانه من موجود است و هم شهید ثانی در ظهر آن کتاب نوشته که لفظ عبدالله بن اسماعیل کنایتیست از جمال الدین احمد بن موسی بدلیل آنکه در ظهر نسخه ای ازین تصنیف شریف دیدم که شیخ شهید علیه الرحمه باین معنی تصریح فرموده بدین صورت: هذا الکتاب من تصانیف السید السعید العلامه جمال الدین ابی الفضائل احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد الطاوس الحسینی طاب ثراه و انتسابه الی عبدالله بن اسماعیل لأن کل العالم عبادالله و لأنه ُ من ولد اسماعیل الذبیح، حاصل معنی آنکه این کتاب از مصنفات احمد بن طاوس است ولی بعبدالله منسوب داشته زیرا که هر کسی بندۀ خداست، و باسمعیل منتسب ساخته از آنکه نسب طیب و طاهر او بخاتم النبیین منتهی میشود و آن حضرت فخر دودمان حضرت اسماعیل بوده است. در حدود سنۀ 673 هَ. ق. رخت به آخرت بربست، در حلۀ بهیه مدفون شد، مرقد شریفش خاصه و عامه را مزار است و ازبرای انجاح مطالب خود نذورات بدان مضجع پاک میبرند و از فرط تعظیم و تکریم با مرقد او قسم دروغ یاد نمیکنند. عوام او را به سید عبدالله موسوم دانند چون در تقسیم اخبار سخن رفت و توضیح آن مبنی بر ذکر مقدمه ای است بطریق ایجازو اختصار بعضی از مصطلحات اهل رجال را بیان کنیم پس گوئیم معنی خبر و حدیث در لغت یکی است و در اصطلاح علمای درایه و رجال خبر و حدیث از کلمات صادره و اقوال واردۀ از پیغمبر و ائمۀ معصومین علیهم سلام الله و کلمات مرویه از صحابه و تابعین رضوان الله علیهم اجمعین را گویند ولی بعضی در میان خبر و حدیث فرق نهاده اند چنانچه شهید ثانی در کتاب بدایه فی علم الدرایه فرموده و دیگران در کتب خویش آورده اند کلمات مأثور و روایات مرویه از معصومین حدیث است و آنچه از غیر ایشان رسیده خبر گویند و از این جهت است کسانی را که اشتغال بسنن نبوی دارند محدث نامند و اشخاصی که غیر ایشان باشند اخباری خوانند اما حدیث و خبر بحسب اختلاف و اعتماد روات در نزد متقدمین از علما و محدثین بدو قسم انحصار داشت صحیح و غیرصحیح چه هرگاه حدیثی معتضد بامارات و علامات وثوق و اعتماد بودی آن را صحیح میگفتند والا غیرصحیح میدانستند و پیوسته این طریقه معمول ٌعلیه علما بود تا آنکه بواسطۀ تقلب اوان و بُعد زمان از درک حضور امام و فقد علامات صدق و رفع امارات وثوق اختلافی در احکام شرعیه و شکوکی در مسائل تکلیفیه پیدا شد که مجیز را از مجاز و عالم را از جاهل تمیز نبود و امتیاز ایشان از یکدیگر صعب شد پس جمال الدین احمد بن طاوس رایت همت برافراشت و بنیاد آن اختلاف را از میان برداشت، اخبار را بچهار گونه منقسم ساخت: اول صحیح دویم حسن سیم موثق چهارم ضعیف. اما صحیح آن حدیثی باشد که سلسلۀ سند آن بالصراحه و یا بالفحوی بمعصوم رسد و جمیع رواه آن سلسله در هر یک از طبقات موثق و عادل امامی باشند، اما حسن آن روایتی باشد که رشتۀ سندش بمعصوم برسد و جمیع آنها در هر طبقه امامی و ممدوح باشند که مورث اعتماد باشند ولی تصریح بتوثیق و عدالت آنها نشده باشد، اما موثق آن خبری را گویند که جمیع رواه آن موثق غیرامامی باشند و این قسم را قوی نیز گویند، اما ضعیف آن روایتی باشد که رواه آن سلسله جامع هیچیک از شرایط و اقسام ثلاثۀ سابقه نباشند باین نحو که بعضی از طبقات مشتمل بفاسق و یا مجهول الحال و یا غیر اینها باشد چون هریک از اقسام اربعه را مراتب متعدده بود اعلی و ادنی مثلاً حدیث حسن گاهی در بلندی بمرتبۀ صحیح و گاهی در پستی بدرجۀ موثق میرسید لهذا مجلسیین فروعاتی از آن اصول اخذ نمودند و آنها را اقسام قرار داده بر آن اصول افزودند چون حسن کالصحیح و حسن کالموثق و موثق کالحسن و موثق کالضعیف و غیر اینها و نیز اخبار را باعتبارات دیگر تقسیمات بسیار است چون مسند و مرفوع و مفرد و غریب ومعنعن و مسلسل و معلق و مدرج مختلف و مقبول مصحف و مزید و مفرد و عالی و شاذ و باعتباری بتواتر و آحاد تقسیم و آحاد و غریب و مقبول و مردود و مشتبه و باعتبار دیگر موصوف و موضوع و مقطوع و مرسل و معلل و مدلس و مضطرب و مقلوب که شرح و تفصیل هر یک در کتب درایه و اصول مضبوط است و استقصای هر یک از آنها را کتاب دیگر بایست. گویند هشتاد ودو مجلد کتاب تألیف و تصنیف نموده که از جملۀ مصنفاتش کتاب بشری در فقه شش مجلد و کتاب ملاذ در فقه چهار مجلد و کتاب الکر و کتاب السهم الشریع فی تحلیل المداینه مع القرض و کتاب الفوائد و کتاب العده فی اصول الفقه و کتاب الثاقب السحر فی اصول الدین و کتاب الروح نقض بر ابن ابی الحدید و کتاب شواهدالقرآن در دو مجلد و کتاب بناء المقاله العلویه فی نقض رسالهالعثمانیه و کتاب المسائل در اصول دین و کتاب عین العبره و کتاب زهرهالریاض در مواعظ و کتاب الاختیار در ادعیۀ لیل و نهار و کتاب الازهار فی شرح لامیه مهیار دو مجلد. کتاب العمل الیوم و اللیله و کتاب حل الاشکال فی معرفه الرجال که در اجازۀ شیخ حسین بن عبدالصمد در خانه جدش ورام بن ابی فراس در بیست و سیم شهر ربیعالاَّخر سنۀ 644 هَ. ق. تمام نموده، گویندچون این کتاب مشتمل بر زواید بوده شیخ حسن بن زین الدین الشهید آن را از حشو و زوائد بپرداخت وتحریر طاوس موسوم ساخت
ابن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن طاووس علوی فاطمی، حسینی حلی، مشهور به ابن طاووس ومکنّی به ابوالقاسم یا ابوالحسن یا ابوموسی و ملقّب به رضی الدین. (589- 664 هجری قمری) رجوع به ابن طاوس و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 248. روضات الجنات خوانساری ص 392. فوائدالرضویه عباس قمی ج 1 ص 330. تذکرهالمتبحرین ص 490. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 710. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 166 و سایر صفحات. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 76 و سایر صفحات و ج 2 ص 16 و سایر صفحات. ریحانهالادب ج 6 ص 60. مصنفی علم الرجال ص 297 ابن طاووس. علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن طاووس علوی فاطمی، مشهور به ابن طاووس و مکنّی به ابوالقاسم وملقب به رضی الدین. رجوع به ابن طاووس و نیز به علی بن موسی بن جعفربن... شود
ابن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن طاووس علوی فاطمی، حسینی حلی، مشهور به ابن طاووس ومکنّی به ابوالقاسم یا ابوالحسن یا ابوموسی و ملقّب به رضی الدین. (589- 664 هجری قمری) رجوع به ابن طاوس و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 248. روضات الجنات خوانساری ص 392. فوائدالرضویه عباس قمی ج 1 ص 330. تذکرهالمتبحرین ص 490. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 710. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 166 و سایر صفحات. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 76 و سایر صفحات و ج 2 ص 16 و سایر صفحات. ریحانهالادب ج 6 ص 60. مصنفی علم الرجال ص 297 ابن طاووس. علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن طاووس علوی فاطمی، مشهور به ابن طاووس و مکنّی به ابوالقاسم وملقب به رضی الدین. رجوع به ابن طاووس و نیز به علی بن موسی بن جعفربن... شود
ابن منصور بن عزیز بن معز فاطمی عبیدی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به الظاهرالاعزاز دین الله ، از پادشاهان دولت فاطمی مصر. رجوع به علی فاطمی (ابن منصوربن...) شود
ابن منصور بن عزیز بن معز فاطمی عبیدی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به الظاهرالاعزاز دین الله ، از پادشاهان دولت فاطمی مصر. رجوع به علی فاطمی (ابن منصوربن...) شود
ابن منصور (الحاکم بامرالله) ابن عزیز بن معز فاطمی عبیدی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به الظاهر لاعزاز دین الله. از ملوک فاطمی مصر. وی در سال 395 هجری قمری در قاهره متولد شد و در سال 411 هجری قمری پس از درگذشت پدرش به خلافت رسید و به واسطۀ صغر سن، عمه اش ’ست النصر’ که خواهر الحاکم بامرالله بود عهده دار امور مملکت شد و تا سال 415 هجری قمری که درگذشت در این سمت باقی بود. و در این هنگام علی بن منصور خود امور خلافت را به دست گرفت و در عهد او وضع مصر و شام مضطرب گشت. و سرانجام در سال 427 هجری قمری در قاهره درگذشت. او مردی عدالت پرور و نرمخو بود. (از الاعلام زرکلی از اتعاظالحنفا ص 271 و ابن خلدون ج 4 ص 61 و کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 110 و ابن ایاس ج 1 ص 58 و ابن خلکان ج 1 ص 366 و مورد اللطافه ص 10). و نیز رجوع به ظاهر (ابن ابی منصور الحاکم) شود ابن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن طاووس علوی فاطمی. ملقب به ابن طاووس و مکنی به ابوالقاسم و ملقب به رضی الدین. رجوع به ابن طاووس و علی (ابن موسی بن...) شود
ابن منصور (الحاکم بامرالله) ابن عزیز بن معز فاطمی عبیدی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به الظاهر لاعزاز دین الله. از ملوک فاطمی مصر. وی در سال 395 هجری قمری در قاهره متولد شد و در سال 411 هجری قمری پس از درگذشت پدرش به خلافت رسید و به واسطۀ صغر سن، عمه اش ’ست النصر’ که خواهر الحاکم بامرالله بود عهده دار امور مملکت شد و تا سال 415 هجری قمری که درگذشت در این سمت باقی بود. و در این هنگام علی بن منصور خود امور خلافت را به دست گرفت و در عهد او وضع مصر و شام مضطرب گشت. و سرانجام در سال 427 هجری قمری در قاهره درگذشت. او مردی عدالت پرور و نرمخو بود. (از الاعلام زرکلی از اتعاظالحنفا ص 271 و ابن خلدون ج 4 ص 61 و کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 110 و ابن ایاس ج 1 ص 58 و ابن خلکان ج 1 ص 366 و مورد اللطافه ص 10). و نیز رجوع به ظاهر (ابن ابی منصور الحاکم) شود ابن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن طاووس علوی فاطمی. ملقب به ابن طاووس و مکنی به ابوالقاسم و ملقب به رضی الدین. رجوع به ابن طاووس و علی (ابن موسی بن...) شود
ابن محمدالفاطمی العلوی از فرزندان امام جعفر صادق (ع) امام و مؤسس دولت علویین در مغرب و جد فاطمیان مصر است. در نسب وی اختلاف است وی در سلمیۀ سوریه سکونت داشت سپس بسیاری از اصحاب خود را در مغرب پراکنده کرد تا ظهور امام زمان (مهدی) را بشارت دهند و مردم را بدو خوانند. گروه بسیاری دعوت او را پذیرفتند خبر به المکتفی بالله رسید و او را بطلبید. عبیدالله از سلمیه بگریخت و به عراق و سپس به مصر و اسکندریه و از آنجا به مغرب رفت و سرانجام در قیروان به سال 297 هجری قمری با وی بیعت کردند. وی والیانی به طرابلس، صقلیه و برقه فرستاد و بر تاهرت استیلا یافت و دوبار قصد تصرف مصر کرد ولکن توفیق نیافت و به سال 303 هجری قمری شهر مهدیه رادر مغرب بنا کرد و آن را پایتخت خود ساخت. وی پس از24 سال حکومت به سال 322 هجری قمری در آنجا درگذشت. تولد او به سال 259 هجری قمری بود. (از الاعلام زرکلی)
ابن محمدالفاطمی العلوی از فرزندان امام جعفر صادق (ع) امام و مؤسس دولت علویین در مغرب و جد فاطمیان مصر است. در نسب وی اختلاف است وی در سلمیۀ سوریه سکونت داشت سپس بسیاری از اصحاب خود را در مغرب پراکنده کرد تا ظهور امام زمان (مهدی) را بشارت دهند و مردم را بدو خوانند. گروه بسیاری دعوت او را پذیرفتند خبر به المکتفی بالله رسید و او را بطلبید. عبیدالله از سلمیه بگریخت و به عراق و سپس به مصر و اسکندریه و از آنجا به مغرب رفت و سرانجام در قیروان به سال 297 هجری قمری با وی بیعت کردند. وی والیانی به طرابلس، صقلیه و برقه فرستاد و بر تاهرت استیلا یافت و دوبار قصد تصرف مصر کرد ولکن توفیق نیافت و به سال 303 هجری قمری شهر مهدیه رادر مغرب بنا کرد و آن را پایتخت خود ساخت. وی پس از24 سال حکومت به سال 322 هجری قمری در آنجا درگذشت. تولد او به سال 259 هجری قمری بود. (از الاعلام زرکلی)
المستنصر بالله، محمد بن علی بن حاکم بامرالله مکنی به ابوتمیم، هشتمین از خلفای فاطمی در مصر. به سال 420 هجری قمری در این سرزمین متولد شد و در سال 427 بعد از درگذشت پدرش با وی بیعت کردند و وی در این هنگام طفلی بود و کارهای مملکت نخست بدست ابوالقاسم علی بن احمد جرجرائی بود سپس بدست مادر المستنصر افتاد و در عهد او اوضاع مملکت مغشوش گشت و مدت هفت سال قحطی و گرسنگی شدیدی پدید آمد بطوری که یک قرص نان را به بهای پنجاه دینار خرید و فروش می کردند. المستنصر به سال 487 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 180). و هم او بود که ناصرخسرو علوی حجت جزیره خراسان از او در اشعار خود بعنوان امام اسماعیلیه فراوان یاد می کند: مستنصربالله که از فضل خدایست موجود و مجسم شده درعالم فانیش. رجوع به ابوتمیم شود
الَمستنصر بالله، محمد بن علی بن حاکم بامرالله مکنی به ابوتمیم، هشتمین از خلفای فاطمی در مصر. به سال 420 هجری قمری در این سرزمین متولد شد و در سال 427 بعد از درگذشت پدرش با وی بیعت کردند و وی در این هنگام طفلی بود و کارهای مملکت نخست بدست ابوالقاسم علی بن احمد جرجرائی بود سپس بدست مادر المستنصر افتاد و در عهد او اوضاع مملکت مغشوش گشت و مدت هفت سال قحطی و گرسنگی شدیدی پدید آمد بطوری که یک قرص نان را به بهای پنجاه دینار خرید و فروش می کردند. المستنصر به سال 487 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 180). و هم او بود که ناصرخسرو علوی حجت جزیره خراسان از او در اشعار خود بعنوان امام اسماعیلیه فراوان یاد می کند: مستنصربالله که از فضل خدایست موجود و مجسم شده درعالم فانیش. رجوع به ابوتمیم شود
مخفف فاطمه، (یادداشت بخط مؤلف)، - امثال: این حرفها برای فاطی تنبان نمیشود، نظیر: قبر آقا گچ میخواهد و آجر، (امثال و حکم چ 2 ج 1 ص 233)، منظور این است که این سخن مرا قانع نمیکند، یا آنچه میگویی به درد من نمیخورد
مخفف فاطمه، (یادداشت بخط مؤلف)، - امثال: این حرفها برای فاطی تنبان نمیشود، نظیر: قبر آقا گچ میخواهد و آجر، (امثال و حکم چ 2 ج 1 ص 233)، منظور این است که این سخن مرا قانع نمیکند، یا آنچه میگویی به درد من نمیخورد
ابوطاهر اسماعیل، سومین از خلفای فاطمی (از 334 تا 341 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام ص 61). اسماعیل بن محمد بن عبیدالله المهدی، سومین از خلفای فاطمی عبیدی مغرب است. در قیروان ولادت یافت (302 هجری قمری) و در مهدیه (در افریقیه) پس از وفات پدر مردم بدو بیعت کردند و در نزدیک قیروان شهری به نام منصوریه بنا کرد و در همانجا درگذشت و در مهدیه مدفون گردید. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 112). رجوع به همین مأخذ و قاموس الاعلام ذیل منصور بالله شود
ابوطاهر اسماعیل، سومین از خلفای فاطمی (از 334 تا 341 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام ص 61). اسماعیل بن محمد بن عبیدالله المهدی، سومین از خلفای فاطمی عبیدی مغرب است. در قیروان ولادت یافت (302 هجری قمری) و در مهدیه (در افریقیه) پس از وفات پدر مردم بدو بیعت کردند و در نزدیک قیروان شهری به نام منصوریه بنا کرد و در همانجا درگذشت و در مهدیه مدفون گردید. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 112). رجوع به همین مأخذ و قاموس الاعلام ذیل منصور بالله شود
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است. جلگه ای معتدل و دارای 44 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است. جلگه ای معتدل و دارای 44 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
از فروع فرقۀ بومسلمیه که پس از قتل ابومسلم به مرگ او قطع کردند و به امامت دختر او فاطمه گرویدند. (از کتاب خاندان نوبختی از مروج الذهب ج 2 ص 187). رجوع به فاطمه دختر ابومسلم شود
از فروع فرقۀ بومسلمیه که پس از قتل ابومسلم به مرگ او قطع کردند و به امامت دختر او فاطمه گرویدند. (از کتاب خاندان نوبختی از مروج الذهب ج 2 ص 187). رجوع به فاطمه دختر ابومسلم شود
دختر محمد بن عبدالله ، پیامبر گرامی اسلام. در بیستم جمادی الثانیه به سال پنجم بعثت در مکه به دنیا آمد. مادرش خدیجه بود. او را به القاب سیده نساء العالمین، طاهره، صدیقه، زاکیه، راضیه، مرضیه، بتول، زهرا و مادرش را به لقب بنت خویلا خوانده اند. او زوجه علی بن ابی طالب و مادر امامین حسنین است. (از یادداشتهایی بخط مؤلف). شیخ طوسی و اکثر علما ذکر کرده اند که ولادت آن حضرت روز بیستم جمادی الاّخر سال دوم بعثت و به روایتی سال پنجم بعثت اتفاق افتاده و مادرش خدیجه بوده است، و مطابق روایات و احادیث فاطمه در شکم مادرسخن میگفته است. فضایل و مناقب آن مخدره زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود. وفات آن حضرت در سیم جمادی الاّخره واقع شده. (از منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی صص 94-102). وفاتش را به سال 11 هجری نوشته اند و گویند شش ماه پس از مرگ پدرش از دنیا رفته. از او 18حدیث صحیح نقل شده است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764)
دختر محمد بن عبدالله ، پیامبر گرامی اسلام. در بیستم جمادی الثانیه به سال پنجم بعثت در مکه به دنیا آمد. مادرش خدیجه بود. او را به القاب سیده نساء العالمین، طاهره، صدیقه، زاکیه، راضیه، مرضیه، بتول، زهرا و مادرش را به لقب بنت خویلا خوانده اند. او زوجه علی بن ابی طالب و مادر امامین حسنین است. (از یادداشتهایی بخط مؤلف). شیخ طوسی و اکثر علما ذکر کرده اند که ولادت آن حضرت روز بیستم جمادی الاَّخر سال دوم بعثت و به روایتی سال پنجم بعثت اتفاق افتاده و مادرش خدیجه بوده است، و مطابق روایات و احادیث فاطمه در شکم مادرسخن میگفته است. فضایل و مناقب آن مخدره زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود. وفات آن حضرت در سیُم جمادی الاَّخره واقع شده. (از منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی صص 94-102). وفاتش را به سال 11 هجری نوشته اند و گویند شش ماه پس از مرگ پدرش از دنیا رفته. از او 18حدیث صحیح نقل شده است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764)