جدول جو
جدول جو

معنی فاضله - جستجوی لغت در جدول جو

فاضله
فاضل، برتر
تصویری از فاضله
تصویر فاضله
فرهنگ فارسی عمید
فاضله
(ضِ لَ)
زن عبدالله بن انیس، معروف به فاضلۀ انصاریه. از زنان همزمان پیامبر اسلام (صحابیه) بوده و روایاتی از او نقل شده است. (از کتاب الاصابه ج 8 ص 157). از دیدگاه تاریخی، صحابی شخصیتی است که زندگی اش با پیامبر گره خورده است. این ارتباط نه تنها عاطفی بلکه معرفتی و ایمانی نیز بوده است. صحابه با تلاش خود زمینه ساز گسترش آموزه های اسلامی در شبه جزیره عربستان و پس از آن در سرزمین های دیگر شدند.
لغت نامه دهخدا
فاضله
دانا، بخشنده، درنگ بزرگ (فاصله کبری)، بخشش
تصویری از فاضله
تصویر فاضله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فضاله
تصویر فضاله
پس مانده از هر چیز، بقیه، باقی مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
میزان دوری دو یا چند چیز یا چند نفر از هم، مسافت، زمان میان دو رویداد مثلاً در فاصلۀ این سال ها فرانسۀ خود را تکمیل کرد، کنایه از جدایی، دوری، در موسیقی اختلاف زیروبمی دو نت نسبت به یکدیگر
فاصله دادن: میان دو چیز جدایی انداختن و آن ها را از یکدیگر دور کردن
فاصله گرفتن: بین خود و کسی یا چیزی فاصله ایجاد کردن، کنایه از اجتناب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(طِ)
دهی از دهستان بیرم بخش گاوبندی شهرستان لار که در 81 هزارگزی شمال خاوری گاوبندی و کنار راه فرعی لار به اشکنان واقع است. جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 52 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، خرما، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
با یکدیگر نبرد کردن به فضل. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تفاخر کردن در فضل. (از اقرب الموارد). فضال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به فضال شود، به فضل یکی بر دیگری حکم کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
گشادگی، دوری، فاصله دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضاله
تصویر فضاله
مانده پس مانده از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضحه
تصویر فاضحه
مونث فاضح بنگرید به فاضح مونث فاضح
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فاعل جنباننده، برانگیزنده آغازنده مونث فاعل، یکی از قوای محرکه است و آن قوت محرکه عضلات است بطرف فعل. یا علت فاعله. یکی از علل چهار گانه و آن را علت محرکه نیز نامند. یا قوه فاعله. قوه ایست که اعصاب و عضلات را آماده بتحریک می سازد بقبض و بسط (کشیدن و رها کردن)، اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
((ص لَ یا لِ))
مؤنث فاصل، مسافت میان دو چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
بازه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
مسافةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
Distance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
distance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
מרחק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
فاصلہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
দূরত্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
ระยะทาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
umbali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
距離
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
距离
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
दूरी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
거리
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
jarak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
afstand
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
distanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
distancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
odległość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
Entfernung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
расстояние
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
distância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
відстань
دیکشنری فارسی به اوکراینی