جدول جو
جدول جو

معنی فاسیه - جستجوی لغت در جدول جو

فاسیه
(یَ)
خبزدوک. بسیار بدبوست. (فهرست مخزن الادویه). فاسیاء. جعل. سرگین گردانک. رجوع به فاسیاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاسقه
تصویر فاسقه
فاحشه، زن بدکار
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
بن ژزف بارن. علامۀ نحریر و مترجم فرانسوی (1651-1720م.)
آندره. زبان شناس فرانسوی (1651-1722 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث فانی. رجوع به فانی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جای بلند گسترده. (آنندراج). جایگاه مرتفع منبسط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نوعی بازار که در مواقع خاصی به وجود می آید (دزی ج 2 ص 236) ، مانند شنبه بازارها و جمعه بازارهایی که در ولایات شمالی ایران معمول است
لغت نامه دهخدا
(سِ دَ)
مؤنث فاسد. رجوع به فاسد شود
لغت نامه دهخدا
(سِ قَ)
مؤنث فاسق. ج، فاسقات، فواسق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عصای ریاست، فوستل دو کولانژ آرد: نشان اقتدار حکام روم قدیم بود که همیشه در پیشاپیش آنان میکشیدند، عصای مزبور دسته ای از شاخه های درخت سندر بود که آن را گرد تبری با تسمه های سرخ میبستند، طول آن معمولاً تا سینۀ مرد میانه قامت بودو قطر آن دست را پر میکرد، تبر را هنگامی که حاکم در شهر بود از میان شاخه های بهم بسته به احترام مردم شهر بیرون میکشیدند و چون از شهر خارج میشد در میان شاخه ها جای میدادند، لکن دیکتاتورها در شهر نیز تبر را از عصای ریاست دور نمیکردند، به کار بردن عصای مزبور را رومیان از حکام اتروریا تقلید کرده بودند، (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 489)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کوکال خجک دار. (منتهی الارب). جنسی از خنافس بود خال دار که پیوسته بر سوراخ مارها بود. (اقرب الموارد) ، فالیهالافاعی، اوائل شر و بدی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است به واسط. (منتهی الارب). صاحب آنندراج آن را افامیه (با همزۀ مفتوح) کرده است. رجوع به فامیه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
بمعنی فاغر است. (فهرست مخزن الادویه). فاغر است که گل زردی باشد خوشبوی در هندوستان مانند زنبق، و به هندی رای چنپا گویند. و گل حنا و درخت حنای گل کرده را نیز گفته اند. (برهان) ، هر شکوفه را نیز گویند که خوشبوی باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شکوفۀ حنا. (یادداشت مؤلف). رجوع به حنا شود
لغت نامه دهخدا
(رِ سی یَ)
منسوب به مردی بنام فارس. قریه ای باصفا و پر از بوستانها و باغهای پی درپی است که بر ساحل نهر عیسی در نزدیک بغداد واقع است. بین این قریه و قریۀ محول دو فرسنگ باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سی یَ)
مؤنث فارسی. رجوع به فارسی و پارسی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کلاه سرخی که زنان مراکش بر سر میگذارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث قاسی. سخت: لیله قاسیه، شبی سخت تاریک، سنگدل. رجوع به قاسی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راسیه
تصویر راسیه
استوار ایستا، کوه استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسقیه
تصویر فاسقیه
روش دستار بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسیه
تصویر تاسیه
مولیدن اندوه نمودن نمایان کردن انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجیه
تصویر فاجیه
شکوفه حنا، ریشه نیلوفر هندی، کبابه شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاغیه
تصویر فاغیه
فاجیه در فارسی شکوفه برناک شکوفه حنا فاجیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاعیه
تصویر فاعیه
سخن چین زن، شکوفه برناک (حنا)، بیخ نیلوفر هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاشیه
تصویر فاشیه
پراکنده پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی رخساره چگونگی اشکوب های زمین این واژه را بیرونی در التفهیم در پیوند با ماه و خور به کار برده است فاسیسها بعدهایی است قمر را از شمس که منجمان آن را نگاه دارند. ابوریحان گوید: آنجایها حال گشتن است اندر هوا همچنان که بحران های بیماری را زاویه های هشت سو نگاه دارند از جایگاه قمر باغاز علت بربرجی و نیم فضله تا چنین باشد مه ص قله قف ر که ع شیه ش. و قاسیهایی که قمر را بافتاب باشد اجتماع است و استقبال. و دوازده درجه پیش و پس از هر یکی و چهل و پنج پیش و پس از هر یکی و دو تربیع و چون همه را بتوالی البروج گیری چنین باشد: یب مه ص قله قسح قف قصب ر که رع شیه شمح شس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسقه
تصویر فاسقه
مونث فاسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسیه
تصویر ناسیه
مونث ناسی زن فراموشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسده
تصویر فاسده
مونث فاسد
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فارسی پارسی زن، زبان پارسی مونث فارسی زن فارسی، کلمه پارسی، جمع فارسیات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قالی کارد، سرگین گردان خجک دار گونه ای حشره شبیه جعل و یا کوز که در سوراخ مارها می زید. توضیح با مراجعه با ماخذ مربوط این حشره شناخته نشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائیه
تصویر فائیه
جای بلند و گسترده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فانیه
تصویر فانیه
مونث فانی بنگرید به فانی و گیتی این جهان مونث فانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قاسی ور تیره و تار، زمین نا رویا مونث قاسی سنگدل، سخت تاریک لیله قاسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسیه
تصویر کاسیه
لاتینی تازی گشته سیا (سنا) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسقه
تصویر فاسقه
((س قَ یا قِ))
مؤنث فاسق
فرهنگ فارسی معین